☘ در این شب جمعه شادی روح همه رفتگان☄ درگذشتگان ☄شهداء☄ علماء☄ صلحاء☄ اولیاءالله☄ امامان معصوم ما☄ همهء پیامبران از اوّلین تا آخرین☄ مؤمنین وادی السّلام نجف☄ شیعیان بد وارث و بی وارث☄ همهء کسانیکه برگردن ما حقّ دارند☄ رفتگان در مکّه و مدینه ☄قبرستان بقیع☄ کربلا☄ نجف☄سامراء☄کاظمین☄ قم☄ مشهدالرّضا«ع»☄ امام خمینی و دو فرزند بزرگوارشان☄ شهدای صدر اسلام☄ شهدای انقلاب اسلامی☄ شهدای دفاع مقدّس☄ شهدای مدافع حرم☄ مفقودین☄ گمنامین☄ شهدای کربلا ☄همهء امامزاده ها☄ مادران گرامی همهء ائمّه☄ به خصوص شهید والامقام آیت الله دستغیب☄ رفتگان خودتون و رفتگان بندهء حقیر☄ فاتحه با صلوات قرائت بفرمایید. «التماس دعا»☘
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃-----------------❃╮
🌐 @majnon313
╰❃-----------------❃╯
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
✍️
اگر همهے مسئولین کشور اینگونه بودند، ایران گلستان مےشد👌👇
#متن_خاطره :
اون روز پسرش رو آورده بود محلِ کار. از صبح که اومد ، خودش رفت جلسه و محمد مهدی رو گذاشت پیشِ ما ☺️... پذیراییِ جلسه که تموم شد ، مقداری موز اضافه اومد.🍌 یکی از موزها رو دادم به محمدمهدی.😑.. نمی دانم حاج احمد برای چهکاری من رو احضار کرد😕. وقتی رفتم داخل اتاق ، محمدمهدی هم پشت سرم اومد.😐 حاج احمد تا پسرش رو دید برافروخته شد😞، طوری که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش😰. با صدای بلند گفت: کی به شما گفته به پسرم موز بدین؟☹️ گفتم: حاجی این بچه از صبح تا حالا هیچی نخورده🙁 ، یه موز از سهم خودم بهش دادم😣...
نذاشت صحبتم تموم بشه. دست کرد توی جیبش ، بهم پول داد و گفت: همین الان میری یک کیلو موز میخری🍌 و میذاری جای یه دونه موزی🍌که پسرم خورده...😑☺️❤️
🌷خاطرهای از زندگے سردار شهید حاج احمد کاظمے
📚منبع: کتاب احمد ، صفحه 137
#بیت_المال #رزق_حلال #تربیت_فرزند #مراقبه #تقوا #شهیداحمدکاظمے
🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊
روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃-----------------❃╮
🌐 @majnon313
╰❃-----------------❃╯
🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊
روایتگری شهدا
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا
👈 #میخـوام_دامـاد_حضـرت_زهـرا_بشـم
💞برای عـروسی اش علاوه بر میهمانان ،یڪ #ڪارت دعوت برای #امام_رضـا (ع) نوشته بود ڪه فـرستـادش مشهـد،
💞یڪ #ڪارت هم برای #امـام_زمـان (عج ) ڪه انداخت تو مسجـد جمڪران...،
💞یک #کارت دعـوت هم برای #حضرت_زهـرا (س) و حضرت معصومه (س) مینویسـد و به ضریح حضرت معصومه می اندازد.
💞شب حضـرت زهــرا (س) را در #خــواب میبیند ڪه به عـروسی اش آمده ،شهید ردانی پور به ایشان می گوید: خـانـم جـان قصد مـزاحمـت نداشتم ،فقط می خواستم احتــرام ڪنم.
💞حضرت زهرا (س) #پـاسـخ می دهند؛
چـرا باید دعـوت شما رو رد کنیم...؟ مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نباشیم به ڪجا برویم...؟
💞شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبـح نخـوابیـد ،نمـاز می خواند، دعـا می ڪرد، گریه می کرد، میگفت من شهیـد می شوم.
💞دوستش گفته بود ایـن همه گـریه و زاری میڪنی، میگی می خـوام شهیـد بشم #دیـگه_زن_گـرفتنـت_چیــه؟
💞جواب داد؛ میخـوام #دامــاد_حضـرت_زهـرا (س) بشم، خانمـم سیـده، میخوام اون دنیـا به حضرت زهـرا (س) #محـرم باشم، شاید خانم به صـورتـم نگاه ڪنه؟...
💞امام خطبه #عقـدشان را خواند. مصطفی گفت: آقا ما را نصیحـت ڪنید. امام (ره) به عـروس نگاهی کرد و گفت: از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد.
💞تازه سه روز از عـروسی اش گذشته بود که دسـت زنش را گذاشت تو دست مـادر، سرش را انداخت پایین و گفت دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی
🍁بعـد هم آرام و بی صـدا رفت منطقـه.
بـدون عمـامـه، بدون سمـت، مثل یک بسیجـی، اول ستـون راهی عملیـات شد...و برای همیشه پــر ڪشید همان طور که #آرزو کرده بود، پیڪر پاڪش هـرگـز پیـدا نشد....
#جاویدالاثر
#سردار_شهید_مصطفی_ردانی_پور
#برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃-----------------❃╮
🌐 @majnon313
╰❃-----------------❃╯
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌷🌷🌷🌸🌷🌷🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
🌺ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار شهید رسول خلیلی🌺
🔻 اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو...
🔻این قضیه برای اسفند سال 92 ...
🔹این سنگی که میبینید سنگ مزار شهید رسول خلیلی هستش که توسط خراطی حکاکی شده ...
🔸 خراط این سنگ برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم می افته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره
🔹صبح روح الله (برادر شهید) اومد دنبالم
رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد...
🔸یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟
گفتیم چه طور؟
گفت:
اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم
🔹دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی
🔸ما که خشکمون زد...
وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد...
🔹سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای از جانب اربابش حسین بود
📻راوی : از دوستان شهید
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_یک_صلوات
روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃-----------------❃╮
🍃 @majnon313
╰❃-----------------❃╯
🌷🌷🌷🌸🌷🌷🌷🌸🌷🌷🌷🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یادی_از_شهدا
🎥 ببینید/ محافظ کاباره میامی که حر انقلاب شد
🔴 شهیدی که رادیو بغداد در شهادتش به شادی پرداخت
17 آذر سالروز شهادت #شهید_شاهرخ_ضرغام
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline
.
🔶تصویر نماز آیت الله العظمی بهجت بر پیکر شهید حاج حسین دخانچی رضوان الله تعالی علیهما
.
سیزده سالش بود که رفت جبهه توی عملیات بدر از ناحیه گردن قطع نخاع شد هفده سال روی تخت بود، ولی همواره خندان بود... بالای سرش این بیت شعر چشم نوازی می کرد:
\"چرا پای کوبم، چرا دست بازم
مرا خواجه بی دست و پا می پسندد\"
همسرش میگوید: نیم ساعت قبل از شهادتش بهم گفت: نگران نباش، جای من رو توی بهشت بهم نشون دادند...
@sireolama
Salam Bar Ebrahim.pdf
1.81M
👆👆👆👆👆
📚 سلام بر ابراهیم
💝 موضوع ؛دفاع مقدس
🍀 کم حجم بسیار زیبا
💝خاطرات شهید ابراهیم هادی
#کتاب #همراه_با_شهدا
#pdf
❤️لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
🆔 @sireshohada
🌷شهيد حسني از دانشجويان🌷 دانشگاه صنعتي اصفهان بود. او توي يكي از مناطق عملياتي فرماندهي محور بود. در همان روز بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. شدت انفجار، به حدي بود كه از بدنش فقط سر و دو پا باقي ماند.
بعد از جنگ توي شلمچه عكسي از بدن سوختهي او، براي مشاهدهي بازديدكنندگان نصب شد. بيش از چهارهزار نامه از طرف زائران شلمچه براي آن شهيد نوشته شد. دختر خانمي نوشته بود: «من يك جوان رپي هستم، اهل نماز نيستم، چادر را براي اولين بار در اين سفر به سر كردم... رپ بودم اما ديگر نيستم. به شهيدان قول دادم كه انشاالله نمازم ترك نشود و چادرم را برندارم....
منبع: كتاب خاك وخاطره - صفحه: 20
راوي: مرحوم حجه الاسلام شيخ عبدالله ضابط
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
😍 #طنز_جبهه ها😂
منو به زور جبهه آوردن😂
🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود👌😐.
بنده خدایی تازه به #جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا #عارف و #زاهد و دست از جان کشیده ایم.😄😑
راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم🤗 اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂
میدانستیم که این امر برای او که #خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است باورنکردنی است.😃
🔶شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید😉
نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «#بله» را گفتیم.😂
طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم😂 و به سوالات او پاسخ میدهیم.😁
از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «#یعقوب_بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄
🔶پرسید: «برادر #هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟»😕
گفت: «والله شما که #غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم😒. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه😔. گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر #خدا و #پیغمبر آمدیم بجنگیم.😔 شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁😂
🔶نفر دوم «#احمدکاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت😒: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه.😄 چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه #یتیم هم هستم،😔 دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم😂😂! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند😐 ، من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما #عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید😒. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁😂
🔶خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد.😄
🔶«#مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا #زنم از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم😒 و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم😞. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😂
🔶خبرنگار کم کم داشت بو میبرد😂. چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد.☺️
گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم #زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد😔 #دخترش را بدبخت کند و به من بدهد😂. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و #داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😁😂
🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت.😕
بغل دستی ام گفت: «راستش من #کمبودشخصیت داشتم😒. هیچ کس به حرفم نمیخندید😞. تو خونه هم #آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله😒. آمدم اینجا #شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»😂😂😂
🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید.😂🙈 ترکش این نارنجک #خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت😂😂😂
روایتگری شهدا
@shahidabad313
╔✿❀✿❀════╗
🌺 @majnon313
╚════✿❀✿❀╝
🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾
🔸خواب بشارتآفرین، قبل از شهادت
حسن اردشیری از مدرسان عرفان اسلامی شب قبل از #شهادت #آیت_الله_دستغیب را به نقل از فرزند ایشان چنین نقل کرد:
🔹نیمههای شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر میخواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» میگفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر میداد، اما سخن مرا که شما را چه میشود آیا آب میخواهید؟ چیزی دیگر میخواهید؟ پاسخ نمیداد.
🔹اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمیگویم. آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد.
🔹آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم.
🔹حسن اردشیری افزود: از این شگفتتر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار میکند من روزهای آخر عمرم را میگذرانم.
🗓 به مناسبت سالروز شهادت آیتالله #دستغیب
🆔 @rasanews_agency
❤️ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد.
سر تا پا خاكی بود و چشم هايش سرخ شده بود.
به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند.
به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگی دَر كُن، بعد نماز بخوان.
سر سجاده اش ايستاد و در حالی كه آستين هايش را پايين می زد، به من گفت:
من باعجله آمدم كه #نماز اول وقتم از دست نرود.
اين قدر خسته بود كه احساس می كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود».
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
روایتگری شهدا
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌸 شهیدی که در عالم رویا امامزمان(عج) به او فرمود: از تو راضیام ... #تکلیف_گرای
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
✍ شهیدی که در عالم رویا امامزمان(عج) به او فرمود: از تو راضیام ...
#متن_خاطره
مصطفی هراسان از خواب بیدار شد؛ اما دیدم داره میخنده. علت رو که پرسیدم،گفت: توی خواب بالای یک تپه ایستاده بودم که امام زمان(عج) رو دیدم. آقا دست روی شانه ام گذاشتند و فرمودند: مصطفی! از تو راضی هستم...
📌خاطرهای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن
📚منبع: پایگاه اینترنتی راسخون به نقل از همسر شهید
#تکلیف_گرایی #پرکاری #تلاش #تقوا #شهیداحمدی_روشن #امام_زمان #عاقبت_به_خیری #علم_و_دانش
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
🌟روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃❃-----------------❃╮
💠 @majnon313
╰❃-----------------❃❃╯
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ "آن سوی معبر" به مناسبت سالروز ولادت #شهید_چیتسازیان
🔺شهیدی که رهبر انقلاب از قول او فرمودند «اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، اول باید از سیم خاردار نفس عبور کنید.»
@Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شجاعت باورنکردنی «محمد شهسواری» دلاورمردی از شهر کهنوج استان کرمان که فریاد "مرگ برصدام" او در چنگال اسارت دشمن از تلويزيونهای سراسر دنیا پخش شد.
@Afsaran_ir
┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄
🌹پیامبر خدا(ص) میفرمایند:
✍کسی که با صدق نیت " #آرزوی_شهادت " در راه خدا را داشته باشد، خداوند ثواب #شهید را به او عنایت میفرماید؛ گر چه توفیق #شهادت را نیابد.🌷
📚بحارالنوار - ج۶۷
┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄
🌟روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃-----------------❃╮
🔷 @majnon313
╰❃-----------------❃╯
┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄
🌾داستان ها و پند ها ۱۰۲
🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹
🤔راز نماز شهيد دستغيب و نقص هواپيما
🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹
🌾با شهيد بزرگوار آيت الله دستغيب براى انجام عمره همسفر بوديم. هواپيما از تهران به طرف بيروت پرواز كرد، تا از آنجا عازم جده شويم . در فرودگاه بيروت چند ساعتى معطل شديم . اذان مغرب بود كه هواپيما آماده پرواز شد.
🌾شهيد دستغيب خيلى سعى مى كرد نماز مغرب و عشاء را اول وقت بخواند، اما درهاى هواپيما بسته بود و نمى شد كارى كرد. ايشان چند بار خواستند پياده شوند كه مانع شدند.
🌾تاخير هواپيما به حدى انجاميد كه اگر به جده مى رسيديم ، نماز قضا مى شد.
🌾شهيد دستغيب از اينكه نمى توانست به نمازش برسد، خيلى ناراحت بود. ما نيز تشويش داشتيم، ولى ايشان خيلى نگران فوت نماز بود. موتور هواپيما كه روشن بود، يكدفعه با نقص فنى روبرو شد. خدمه هواپيما ناگهان درب هواپيما را باز كردند تا نقص هواپيما بر طرف شود. همه پياده شديم. خدمه مى گفتند شايد چند ساعت طول بكشد تا هواپيما آماده پرواز شود. نماز را كه خوانديم، خبر دادند كه هواپيما آماده پرواز است سوار شويد. من هنوز در حيرت اين راز بودم كه ميان نماز شهيد و نقص هواپيما چه سرى نهفته است
📷داستان ها و پند ها
http://eitaa.com/joinchat/2619473922C139c94c2a0
╭┅─────┅╮
💠@majnon313
╰┅─────┅╯
🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹