eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🥀🕊 🔔تلنگر🥀 🌸هرگاه مایل به گناه بودی این سه نکته را فراموش مکـن: ⇦ خـــــدا می ‌بیند ⇦ مـــلائک می‌ نویسد ⇦ در هر حال مـــرگ می ‌آید. 🔔حواسمون به اعمالمون هست؟! 👈 شهدا حواسشون به اعمالشون بود... حاج‌حسین یکتا •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈• ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
استغفار_20.mp3
10.88M
۲۰ 📿 خطرناک است کسی که ؛ اهل استغفار است ، اما اهل توبه نیست! یعنی به زبان استغفار می‌کند ؛ اما بر گناه خود نیــز، اصرار می‌ورزد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈: 🌷 📍 💢 به خانواده شهدا(۲)... 💎عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان، . 💎خواهش می‌کنم مرا کنید و نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم می‌کنم و هم دارم. 💎 دارم جنازه‌ام را بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌷رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: خانه هائي كه شبها در ميان آنها نماز شب گزارده مي شود و نيز قرآن تلاوت مي شود براي ساكنان آسمان مي درخشند چنانچه ستارگان آسمان براي ساكنان زمين مي درخشند. «أعلام الدّين، ص 262» 🌷امام صادق - عليه السلام - فرمود: هر كار نيكي كه بنده انجام مي دهد، در قرآن برايش ثوابي ذكر شده است مگر نماز شب كه از بس نزد خدا پراهميّت است ثواب آن را معلوم نكرده است ... . «بحار الانوار، ج8، ص126» 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔘به مناسبت سالگرد سلیمانی سردار دلها 🍁 شهید بزرگوار ⬅️قسمت سی و هفتم https://digipostal.ir/cltiyon 👈: ⬅️ 🌷 🍁 🔹️ 🔸️ 🔘خطاب به خانواده شهدا... ♦️فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقی‌مانده از شهدا، ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای بود که بعضاً روزانه با آن بودم؛ صدای پدر و مادر بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان می‌کردم. 💎عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان، . 💎خواهش می‌کنم مرا کنید و نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم می‌کنم و هم دارم. 💎 دارم جنازه‌ام را بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. 🎐 | | | | ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت و یک 📝مـوسیقی حــــــــرام♡   🌷جمعی از جوانان فامیل در خانۀ مادرم جمع شده بودند و در حقیقت حاضران از دوستان برادر  کوچکم بودند. آن زمان نوار کاست تازه در روستا رسم شده بود و ما تنها خانواده ای بودیم که  دستگاه ضبط و پخش داشتیم. 🌿فصل زمستان یعنی زمان پایان امور کشاورزی و اوقات فراغت مردم فرا رسیده بود، اهل محلّ نوبتی به منزل یکدیگر می رفتند تا با گرمای دور همنشینی سرمای زمستانی را بشکنند 🌷روزی که نوبت جلوس منزل ما بود در حین گپ و گفت جوانی از میان جمع برخاست و کاستی درون دستگاه ضبط و پخش گذاشت و آن را روشن کرد، ترانه ای پخش شد و غوغایی از شادمانی در اتاق بر پا شد 🌿 آخر هفته بود و محمّد تعطیلی دو روزه اش را به روستا آمد.او در حوزۀ علمیّۀ شهرمان درس طلبگی میخواند.چون که تهیّۀ سوخت برای مردم مشکل بود فقط یک اتاق را همه گرم میکردند و همۀ خانواده و فامیل همان جا گرد هم می آمدند. محمّد وارد اتاق شد، او مخالف جمع دوستانۀ گناه آلوده بود، در ابتدا قدری نشست و زیر لب میکرد 🌷 ولی گلویی صاف کرد و گفت: شما که مشغول حرف زدن هستید نوار را خاموش کنید در میان جمع جوانان، معلّم روستا که مستأجر مادرم هم بود به شوخی گفت: شیخ محمّد دست .بردار، بگذار جوانان خوش باشند. 🌿محمّد پاسخ داد: بنده هم از شادی دیگران خوشحال می شوم در صورتی که آن خوشی گناه آمیز نباشد. دوباره جوانان گفتند: یکشب که هزار شب نمی شود و باز به گفت وگو ادامه دادند. 🌷پس از چند دقیقه محمّد که زیر لب استغفار می کرد از جایش برخاست و گفت: برادران بدانید، شب اوّل قبر هم یک شب است، حتم دارم در این جلسه دارد 🌿‌پس دیگر مانع خوشی شما نمیشوم چرا که بنده با حرام مخالفم با اجازه و خداحافظ همین که دست بر دستگیرۀ در برد تا جمع گناه آلود را ترک کند و در آن هوای سرد به اتاق  مجاور برود، 🌷معلّم روستا از جایش برخاست و با احترام از محمّد پوزش طلبید، جمع حاضر نیز گفتۀ معلّم را تأیید کردند. تا دستگاهِ پخش خاموش شد محمّد لبخندی زد و تشکّری کرد و در جلسه  نشست 🌿 آنجا بود که از خودم خجالت کشیدم راستش من هم با نظر محمّد موافق بودم ولی رو در بایستی به من اجازه نمی داد تا به مهمانها تذکّری بدهم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯