مردي در آينه_1395-6-31-12-35.pdf
1.2M
👆👆
📗 رمان « مردی در آیینه »
💚 نویسنده؛ #شهید #مدافع_حرم سید طــاهـــا ایـــمانـــی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ #داستان_کوتاه
🌷شخصي با روش صحيح #امر_به_معروف ، تأثيرش را تضمين مي كرد.
در #قم دوستي داشتم كه مي گفت: وقتي مي خواهم به #مسافرت بروم، مقداري #سوهان قم و #شيريني مي خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به #راننده و شاگرد راننده تعارف مي كنم. در بين راه يا #موسيقي روشن نمي كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من #خاموش مي كند.
📚خاطرات قرائتي-بهشتي
جلد: 2 صفحه: 36
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت شصت و یک
📝مـوسیقی حــــــــرام♡
🌷جمعی از جوانان فامیل در خانۀ مادرم جمع شده بودند و در حقیقت حاضران از دوستان برادر کوچکم بودند. آن زمان نوار کاست تازه در روستا رسم شده بود و ما تنها خانواده ای بودیم که دستگاه ضبط و پخش داشتیم.
🌿فصل زمستان یعنی زمان پایان امور کشاورزی و اوقات فراغت مردم فرا رسیده بود، اهل محلّ نوبتی به منزل یکدیگر می رفتند تا با گرمای دور همنشینی سرمای زمستانی را بشکنند
🌷روزی که نوبت جلوس منزل ما بود در حین گپ و گفت جوانی از میان جمع برخاست و کاستی درون دستگاه ضبط و پخش گذاشت و آن را روشن کرد،
ترانه ای پخش شد و غوغایی از شادمانی در اتاق بر پا شد
🌿 آخر هفته بود و محمّد تعطیلی دو روزه اش را به روستا آمد.او در حوزۀ علمیّۀ شهرمان درس طلبگی میخواند.چون که تهیّۀ سوخت برای مردم مشکل بود فقط یک اتاق را همه گرم میکردند و همۀ خانواده و فامیل همان جا گرد هم می آمدند. محمّد وارد اتاق شد، او مخالف جمع دوستانۀ گناه آلوده بود، در ابتدا قدری نشست و زیر لب#استغفار میکرد
🌷 ولی گلویی صاف کرد و گفت: شما که مشغول حرف زدن هستید نوار را خاموش کنید
در میان جمع جوانان، معلّم روستا که مستأجر مادرم هم بود به شوخی گفت: شیخ محمّد دست .بردار، بگذار جوانان خوش باشند.
🌿محمّد پاسخ داد: بنده هم از شادی دیگران خوشحال می شوم در صورتی که آن خوشی گناه آمیز نباشد.
دوباره جوانان گفتند: یکشب که هزار شب نمی شود و باز به گفت وگو ادامه دادند.
🌷پس از چند دقیقه محمّد که زیر لب استغفار می کرد از جایش برخاست
و گفت: برادران بدانید، شب اوّل قبر هم یک شب است، حتم دارم در این جلسه #شیطان دارد
🌿پس دیگر مانع خوشی شما نمیشوم چرا که بنده با#موسیقی حرام مخالفم با اجازه و خداحافظ همین که دست بر دستگیرۀ در برد تا جمع گناه آلود را ترک کند و در آن هوای سرد به اتاق مجاور برود،
🌷معلّم روستا از جایش برخاست و با احترام از محمّد پوزش طلبید، جمع حاضر نیز گفتۀ معلّم را تأیید کردند.
تا دستگاهِ پخش خاموش شد محمّد لبخندی زد و تشکّری کرد و در جلسه نشست
🌿 آنجا بود که از خودم خجالت کشیدم راستش من هم با نظر محمّد موافق بودم ولی رو در بایستی به من اجازه نمی داد تا به مهمانها تذکّری بدهم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯