#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_هفت
🔰فتح المبين ص ۱۵۶
✔جمعي از دوستان شهيد
💚حمله به توپخانه دشمن❤️
🔰...#نماز_صبح را اطراف توپخانه خوانديم. با آمدن نيروي كمكي به حركتمان در دشت ادامه داديم. هنوز مقابل ما به طور كامل پاكسازي نشده بود.
🍁@shahidabad313
🔰يك دفعه دو تانك عراقي به ســمت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار كردند. ابراهيم با ســرعت به ســمت يكي از آن َ ها دويد.
🔰بعد پريد بالاي تانك و در برجــك تانك را بــاز كرد و به عربي چيزي گفت. تانك ايســتاد و چند نفر
خدمه آن پياده شدند و تسليم شدند.
🔰هوا هنوز روشــن نشده بود، آرايش مجدد نيروها انجام شد و به سمت جلو حركت كرديم. بين راه به ابراهيم گفتم: دقت كردي كه ما از پشت به توپخانه
دشمن حمله كرديم!
🍁@pmsh313
🔰با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟! ادامه دادم: دشــمن از قســمت جلو با نيروي زيادي منتظر ما بود. ولي خدا خواست كه ما از راه ديگري آمديم كه به پشت مقر توپخانه رسيديم.
🔰به همين خاطر توانســتيم اين همه اسير و غنيمت بگيريم. از طرفي دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش كامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند كه ما به آنها حمله كرديم!
🍁@shahidabad313
🔰دوباره اســراي عراقي را جمع كرديم. به همــراه گروهي از بچه ها به عقب فرســتاديم. بعد به همــراه بقيه نيروها براي آخرين مرحله كار به ســمت جلو
حركت كرديم.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_هفت
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🍂عروج ملكوتي امام خميني (ره)
⚡چهره از پرده برون آر كـه بيمار توأم
طي شد اين عمر و دمي طالب ديدار توأم
⚡در كوير دل خود تشنه لبي مـهجورم
مـــددي اي مه تـابـان كـه گرفتـار توأم
⚡شاهدان سجده نموده به سجادة عشق
ساجدا سجده تو مشكن كه زجان يار توأم
⚡عاشقانت به ستاره همه سر مـيسايند
مـن مسكيـن به خفـا عاشق رخسار توأم
⚡همه شـب تـا به سحر نالة تو نالة من
قـدسيـان نيك بـدانند گــرفتــار تــوأم
⚡روح تـو كعبة من زائر آن كعبـه منم
ارزش افزون كني هر چند خريدار تو منم
⚡رنج بسيار برد كاتب سر برده به شب
چهــره از پـرده بـرون آر كــه بيمار توأم
🔹️سرانجام امام دعوت حق را لبيك گفت و عراقي ها اين خبر را از اسرا پنهان كردند؛ چرا كه مي ترسيدند اسرا در اثر ناراحتي، دست به اقدام خطرناكي بزنند.
🔸️آنان بر همه چيز به شدت نظارت مي كردند. پس از چند روز و توسط خود نگهبانان، خبر رحلت جانگداز امام به گوشمان رسيد. همه ناراحت شدند و
صداي گريه و زاري لحظه اي قطع نمي شد.
🔸️هيچ كس براي گرفتن غذا نمي رفت.با پارچه هاي مشكي كوچك، هر كدام يك نشانه به عنوان غم و اندوه به سينه زديم.
🔹️عده اي سينه مي زدند و عده اي زيارت نامه مي خواندند. فضاي اردوگاه و آسايشگاهها، غرق در غم و اندوه شده بود.
🔸️نگهبانان عراقي نمي توانستند شرايط حاكم بر فضاي اردوگاه را درك كنند. همه ناراحت بوديم كه هيچ گاه نمي توانستيم يكبار ديگر چهرة نوراني اماممان را ببينيم.
🔸️در اين ايام عراقي ها جرئت نداشتند به ما چيزي بگويند؛ چون مي دانستند با كوچكترين تحريكي، به شدت واكنش نشان خواهيم داد. برخي از عراقي ها
نيز به طور مخفيانه با ما ابراز همدردي مي كردند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯