💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۱۴
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زیارت #جمکران #حضرت_معصومه(س) #نذر #چله #رو_سفید #شهادت
✍...چند روزی که از سفر اولش به سوریه می گذشت، #جمکران رفتنش شروع شد. اوایل اسفند۹۴ به مناسبت # وفات #حضرت_معصومه_(ع) با پدر ومادرم رفتیم #قم. توی آن #زیارت به پدرم گفت: بابا پایه ای هر هفته پنجشنبه ها بیایم #زیارت؟ پدرم گفت: تا جایی که بتونم همراهی ات می کنم. بهم گفت #نذر کرده یک #چله برود #زیارت_قم و #جمکران باید توی این مسیر مشکل کارم رو پیدا کنم!
از ته دل می سوخت: می خوام #رو_سفید بشم. نمی دانم چرا، ولی این لفظ #رو_سفید شدن از زبانش نمی افتاد.
🍀راوی:زهرا عباسی،همسر شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۱ ص ۸۰
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۱۶
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#محرم #صفر #روضه #مقتل #نجوا #مناجات #سجاده #لباس_مشکی #چله #زیارت_عاشورا #اربعین #حضرت_زهرا(س)
✍...دو #ماه_محرم و صفر کامل #لباس_مشکی می پوشید. از چهل روز قبل از #عاشورا شروع می کرد #زیارت_عاشورا خواندن، بعد از #عاشورا تا #اربعین هم یک #چله دیگر می خواند. تخمه و آجیل و خوراکی های ایام شادی هم تعطیل. از آن سال که #روضه_های دو نفره مان سه نفره شد، برای علی هم جدا #روضه می خواند وسینه می زد.
💦نصف شب صدای #نجوا می شنیدم. می رفتم می دیدم پای #سجاده_اش تنهایی #روضه می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با #سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از #غم .بهش می گفتم: محسن کوتاهش کن! پای #روضه های #حضرت_زهرایش که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی می زد به #مقتل، گاهی #روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه. دلش که می گرفت پناه می برد به مناجات #امیرالمومنین(ع)
🍀راوی:زهرا عباسی،همسر شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۱ ص ۸۴
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊