eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
19.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️*مدرسه درس آموز سلیمانی* ۲✳️ 👈بیان ویژگی ها و خصوصیات مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی و سیره و روش ایشان در مواجهه با مسایل گوناگون. ⏹ *مدیریتی به (۲)* 💢قسمت: دوم 🍁فتح خرمشهرها 🍁صادقانه نذر مردم 🍁حق ماموریت 🍁اضافه کاری 🍁تهدید و فرصت 🍁مدیریت انقلابی و جهادی 🍁دولت جوان ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🔻 او را در زندان خیلی شکنجه کردند تا اینکه به امام زمان (عج) ، متوسل شده و به زندان دیگری منتقل می شود . او به پیروی از امام موسی کاظم (ع) ، زندان و شکنجه را برای اسلام ، به جان خرید اما سازش را نپذیرفت . 🔅 می گفت ، امام کاظم (ع) برای همه ما می تواند الگو باشد که اگر نیاز باشد باید برای اسلام چندین سال زندانی بکشد..... ➖حجت الاسلام 📕 امام سجاد و شهدا ، ص35 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکس را بخواهی عزت می دهی و هرکس را بخواهی خوار می کنی... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💌 ♢مواظب باش دل به دنیا نبندے که دنیا محل گذر است. ♢حال هر چقدر که خود را به آن وابسته کنے بیشترگرفتار میشوی. ♢پس تا میتوانے به دنبال معنویات باش تا مادیات... ❤️🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌿💌 توۍ ذهنت باشـد ڪھ یڪے داࢪد مࢪا مےبیند دسـت از پا خطا نڪنم مھــدۍفاطمھ(عج) خجاݪت بڪشد فࢪداۍ قیامت جلوۍ حضࢪت زهـــࢪا(س) چھ جوابـے مےخواهیم بدهیم.. ♥️🕊 💥 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💕 🔹خیلی زیارت عاشورا می خواند. 🔸اعتقاد داشت اگه با معرفت زیارت عاشورا بخوانی، 🔹مثل امام حسین "علیه السلام " ❤️شهید میشی❤️ 🔸هر روز صبح با زمزمه‌ی 🔹دلنشینِ زیارت عاشورا 🔸خواندنِ محمد از خواب بیدار می شدیم... 🔹بالاخره زیارت عاشورا 🔸خواندنش ثمر داد.✨ 🔹معلوم بود همه‌شون رو هم با معرفت خونده،❣ 🔸چون وقتی که شهید شد، مثل امام حسین "علیه السلام" سَر نداشت🙃 🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فيلمي کمتر دیده شده از در منزل ⭕️در اين فيلم به زبان عربي در حال توضيح خريد يک تابلو از فروشگاهي در بازار قم و نوشتن عبارت: حُبُ المَهدی ... حُبُ الله عَز وجَل ... روي پارچه سفيد آن است. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚ماجراي مار❤️ص ۱۷۵ ✔مهدي عموزاده ☘ســاعت ده شب بود. تو كوچه فوتبال بازي مي كرديم. اسم آقا ابراهيم را از بچه هاي محل شنيده بودم، اما برخوردي با او نداشتم. 🍁@shahidabad313 ☘مشغول بازي بوديم. ديدم از سر كوچه شخصي با عصاي زير بغل به سمت ما مي آيد. از محاسن بلند و پاي مجروحش فهميدم خودش است! ☘كنار كوچه ايســتاد و بازي ما را تماشا كرد. يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام بازي مي كني؟ ☘گفت: من كه با اين پا نمي تونم، اما اگه بخواهيد تو دروازه مي ايستم.بازي من خيلي خوب بود. اما هر كاري كردم نتوانســتم به او گل بزنم! مثل حرفه اي ها بازي مي كرد. ☘نيم ســاعت بعد، وقتي توپ زير پايش بود گفت: بچه ها فكر نمي كنيد الان دير وقته، مردم مي خوان بخوابن! 🍁@pmsh313 ☘تــوپ و دروازه ها را جمع كرديم. بعد هم نشســتيم دور آقا ابراهيم. بچه ها گفتند: اگه ميشه از تعريف كنيد. ☘آن شــب خاطره عجيبي شنيدم كه هيچ وقت فراموش نمي كنم. آقا ابراهيم مي گفت: در با جواد افراســيابي رفته بوديم شناســائي. نيمه شب بود و ما نزديك سنگرهاي عراقي مخفي شده بوديم. ☘بعد هوا روشــن شــد. ما مشــغول تكميل شناســائي مواضع دشمن شديم. همين طور كه مشــغول كار بوديم يك دفعه ديدم مار بســيار بزرگي درســت به سمت مخفي گاه ما آمد! 🍁@pmsh313 ☘مار به آن بزرگي تا حالا نديده بودم. نفس در سينه ما حبس شده بود. هيچ كاري نمي شد انجام دهيم. ☘اگر به ســمت مار شــليك مي كرديم عراقيها مي فهميدنــد، اگر هم فرار مي كرديــم عراقي ها ما را مي ديدند. مار هم به ســرعت به ســمت ما مي آمد. فرصت تصميم گيري نداشتيم. ☘آب دهانم را فرو دادم. در حالي كه ترسيده بودم نشستم وچشمانم را بستم. گفتم: بسم الله و بعد خدا را به حق زهراي مرضيه(س) دادم! ☘زمان به سختي مي گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز كردم. با تعجب ديدم مار تا نزديك ما آمده و بعد مسيرش را عوض كرده و از ما دور شده! ☘آن شــب آقا ابراهيم چند خاطره خنده دار هم براي ما تعريف كرد. خيلي خنديديم. بعد هم گفت: ســعي كنيد آخر شــب كه مردم مي خواهند استراحت كنند بازي نكنيد. 🍁@shahidabad313 ☘از فردا هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. حتي وقتي فهميدم صبح ها براي نماز مي رود. من هم به خاطر او مسجد مي رفتم.تاثيــر آقا ابراهيم روي من و بچه هاي محل تا حدي بود كه نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. ☘مدتي بعد وقتي ايشان راهي جبهه شد ما هم نتوانستيم دوريش را تحمل كنيم و راهي جبهه شديم. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا