⚡﷽⚡
☀️#چهل_چراغ(۳۷)
🔸سی و هفتمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹خطاب به علما و مراجع معظم…
💢من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حقبهجانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند.
💢حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه#میراث امام خمینی (رحمه الله علیه) هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
مداحی آنلاین - پسرام به فدای حسین - مطیعی.mp3
12.09M
🏴 #وفات_حضرت_ام_البنین (س)
🌴نوحه ام البنین بعد داغ نینوا
🌴میزنه چه آتشی صبح و شام به قلب ما
🎤 میثم مطیعی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شهدا
✍شهدا امامزادگان عشقند و مزارشان#زیارتگاه اهل یقین.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام ارباب دلم ❤️
#یا_اباعبدالله_علیہالسلام
زندگــے یعنـے :
ســلام ساده اے سمٺ شمـا
ایهـاالاربـابــــ
مـا را با جـوابــے جـان بـده
#حضـرٺ_عشـــق
#ارباب_خوبـم
#صبحتون_حسینی 🌤
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
گفتم حرامے بسته راه🕊
گفتا ڪه زینب بےپناه💠
گفتم ڪه راه چاره چیست🌹
گفتا فقط آزادگے است🌷
گفتم مَرو خوبم زِ دست💚
گفتا ڪه زینب بےڪس است🥀
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید على اصغر پور فرح آبادى:
شما خواهرانم و مادرانم حجاب شما جامعه را از فساد به سوى معنويت و صفا می كشاند.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️امروز قرارگاه حسین بن علی #ایران است..
🎥 حاج قاسم سلیمانی: "وجوب جمهوری اسلامی، کمتر از حرم امام حسین(ع) نیست"
#نشر_دهید
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اختصاصی
🎥دیدار سردار باقرزاده از خواهر فرمانده مجاهد عراقی شهید ابومهدی المهندس
⏰سه شنبه ۷ بهمن ۹۹
📍عراق، بصره
📎دانلود نسخه با کیفیت :
https://aparat.com/v/f0XAv
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹 پوستر | مادرِ مردها
🏴 ۱۳جمادیالثانی، سالروز رحلت حضرت #امالبنین (سلام الله علیها)
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🍃
#مادر_ادب 🌱
مهـربانترین نامادرے تاریخ بود؛
همچون آنهنگام که به بشیر خیره شد،
و دوباره پرسید:
از حسینم چه خبر آوردهاے؟...💔
#استـادعالی
#وفات_حضرت_ام_البنین
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_سی_و_یک
🔰اخلاص ص ۱۸۱
✔عباس هادي
💚روزی رسان خداست...❤️
🔰...ابراهيم به#اطعام_دادن نيز خيلي اهميت مي داد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت مي کرد و غذا مي داد.
🔰در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه مي کرد و کســاني که به ملاقاتش مي آمدند را ســر ســفره دعوت مي کرد و پذيرائي مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت می برد
🔰به دوستان مي گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست.#رزق مؤمنين با#برکت است و...
🍁@shahidabad313
🔰در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي مي ديد صاحب خانه براي پذيرائي#هيئت مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمان ها و عزادارها غذا تهيه مي کرد.
🔰مي گفت: مجلس امام حسين(ع) بايد از همه لحاظ كامل باشد.شب هاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي کرد.
🔰پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) يا بهشــت زهرا(س) مي رفتيم.
🔰بچه هاي بســيج و هيئتي، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمي کنند. هر چند آن دوران زيبا و به ياد ماندني طولاني نشد!
🍁@pmsh313
🔰يک بار به ابراهيم گفتم: داداش، اين همــه پول از کجا مي ياري؟! از آموزش وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري، ولــي چند برابرش را براي
ديگران خرج مي کني!
🔰نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. من از خدا خواستم هيچ وقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش را نمي کنم اسباب خير را برايم فراهم مي کند.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
👈آخرین عکس !
سهشنبه 7 بهمن 1365
🔹️شلمچه، عملیات کربلای 5
💢آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
🔸️اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🍂در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
👈آخرین عکس ! سهشنبه 7 بهمن 1365 🔹️شلمچه، عملیات کربلای 5 💢آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیم
چشمانش زل شد در چشمانم که زبانم را بند آورد. مانند کبوتری که هدف گلوله قرار گرفته باشد، دست و پا میزد. سریع دوربین را درآوردم و خواستم از آخرین لحظات حیات محسن عکس بگیرم، ولی دوربین یاری نکرد. دکمهی دوربین پایین نمیرفت و رضایت نمیداد تا آخرین نگاه سوزانندهی محسن را ثبت کنم. به دوربین التماس میکردم. هر چه بر دکمههایش کوبیدم، فایدهای نداشت.
🍂لحظهای بعد، محسن آرام از حرکت ایستاد. بر بالینش خم شدم و بر چهرهاش که هنوز حرارت وجودش را با خود داشت، بوسهای جانانه زدم. بدنش هنوز گرم بود که آن را به بیرون از پست امداد منتقل کردیم، چون امکان داشت نتوانند جنازهاش را به عقب منتقل کنند، یکی از بچه ها دست در جیب پیراهن محسن برد و نامهای را که احتمال میداد وصیتنامهاش باشد، درآورد.
💢به محض اینکه داخل پست امداد شدم، مجروحی را دیدم که سرش را میان باند پوشانده بودند و خونابه از روی باند خودنمایی میکرد. به طرفم آمد و با صدایی گرفته سلام و علیک کرد. با تعجب جوابش را دادم و گفتم: تو کی هستی؟
از روی انبوه باندها و گازهای خونین، اصلا نتوانستم بشناسمش. گفت: من ولیان هستم.
وقتی قضیه را جویا شدم، گفت:
- همین که از سنگر رفتی بیرون، چند دقیقه نگذشت که یه خمپاره درست خورد بغل سنگر. دیگه نفهمیدم چی شد. فقط دیدم کردستانی داره دست و پا میزنه ... ببینم اون شهید شد، نه؟
💢ولیان را از کنار پتویی که پیکر بیجان محسن زیر آن خفته بود، رد کردیم و سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب.
پس از عملیات وقتی به تهران آمدم، در صفحهی دوم روزنامه، عکس ولیان را دیدم که برایش مجلس ختم گذاشته بودند. از بچهها شنیدم که هنگام انتقال به عقب تمام کرده است.
محسن کردستانی متولد: 27/9/1348 شهادت: 7/11/1365 عملیات کربلای 5 شلمچه. مزار: بهشت زهرا (س) قطعۀ 27 ردیف 88 شمارۀ ت
سلیمان ولیان متولد: 6/4/1348 شهادت: 7/11/1365 عملیات کربلای 5 شلمچه. مزار: بهشت زهرا (س) قطعۀ 29 ردیف 50 شمارۀ 15
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎐 #مرد_میدان|#سردار_دلها|#مکتب_نامه
۱. آنسوی نگاه
🔹حق دارد. گاهی اینقدر فکر و خیال از ذهن میگذرد که سر له می شود. روی تن سنگینی میکند. مجبوری دست را ستون کنی بگذاری زیر چانه که توی جمع کسی نفهمد دل و هوشت کجاست...
🔹️بارها همینجوری دست را ستون می کرد و گوشه چشمهایش تنگ میشد و هیچکس نمیدانست دارد به طراحی عملیاتی تازه فکر میکند یا اینکه برای دختر شهید که همین روزها تولدش است کادو چی بخرد...
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
⚡﷽⚡
☀️#چهل_چراغ(۳۸)
🔸سی و هشتمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹خطاب به علما و مراجع معظم…
💢من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید.
💢اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.
💢دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی میکنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابیهای حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛