💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿دهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊شهیدغلامعلی جندقی معروف به رجبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⬇️قسمت هفدهم
🔰وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی
مرا در هیئت فراموش نکنید.
در مجلس ختم و غیره، فقط و فقط روضه حضرت #اباعبدالله(ع) خوانده شود.
روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئتها مأنوس بودهام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیئتها و روضهها شرکت کنم. مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شبها و صبحها از اربابم میخواهم اجازه دهد من به #هیئت بیایم و شما را هم سفارش میکنم به عزاداریها که بلا را دفع میکند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است.
التماس دعا دارم.
براداران عزیزم مخصوصاً غلامرضا، شما را به خدا در هیئت یاد من باشید و من قول شفاعت به شما میدهم و در خاتمه از دوستان و آشنایان همگی خداحافظی نموده و حلالیت میطلبم و بهترین هدیه برای من اشک چشم برای #حسین(ع) است، اگر گاهی در هیئتها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمیفروشم.
به امید دیدار شما در قیامت
غلامعلی جندقی رجبی
اندیشمک ۱۳۶۷/۵/۴
🌸شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🌸
🌺🌺اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌺🌺
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️
باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را میدانست
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🔻قسمت سوم
🔹تو نذر حضرت عباس هستی
🔸تقریبا ۱۷ سال داشت که روزی پیش من آمد و گفت: «مادر من #هيئت راه انداختهام.» با خوشحالی گفتم: «آفرین پسرم! بگو ببینم اسم هیئتت رو چی گذاشتی؟» لبخند زیبایی زد و گفت: «هیئت حضرت اباالفضل» بغض راه گلویم را بست. پرسید: «چیزی شده؟» گفتم: «نه مادر جان! کار خوبی کردی؛ حالا بگو ببینم چرا اسمش رو گذاشتی حضرت اباالفضل؟» در واقع میخواستم بدانم از قضیه نذرم چیزی متوجه شده است یا نه. مصطفی گفت: «به خاطر ادب حضرت و اینکه به #امام_حسین(ع) خیلی ارادت داشتند. من شیفتهی ادب حضرت عباسم.»
🔸یقین کردم که این همه سال با این همه اتفاقی که برای پسرم افتاده بود، خود حضرت از او مراقبت میکرد. خدا را شکر کردم که مصطفی این مسیر را انتخاب کرده و خیالم از بابت عاقبت بخیری او راحت شد. به همین دلیل راز خود را بعد از ۱۳ سال برای او افشا کردم و گفتم: «مصطفی جان! تو نذر #حضرت_عباس هستی» و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. میتوانستم برق خوشحالی را در چشمانش ببینم.
🔸احساس میکردم از روزی که راز مرا متوجه شده بود، رابطهاش با حضرت عباس بیشتر شده و مسیر زندگیاش جهت گرفته بود.
مادر شهید
📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@majnon100
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🔸هر زمان #ابراهيم در جمع رفقا در هيئت🏴 حاضر مي شد شور عجيبي بر پا مي كرد. در سينه زني و مداحي🎤 براي #اهل_بيت سنگ تمام مي گذاشت. اما عادات خاصي👌 در هيئت داشت.
🔹توي مداحي داد نمي زد🔇 صداي بلندگو را هم اجازه نمي داد زياد كنند. وقتي هنوز #هيئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت #داخل محل هيئت مي چرخاند تا همسايه ها اذيت نشوند❌
🔸اجازه نمي داد رفقاي #جوان، كه شور و حال بيشتري دارند💗 تا دير وقت در هيئت عمومي عزاداري را ادامه دهند. مراقب بود #مردم به خاطر مجلس عزاي اهل بيت اذيت نشوند. به اين مسائل توجه خاص داشت✅
🔹همچنين زماني كه هنوز چراغ روشن نشده بود💡 هيئت را ترك مي كرد. علت اين كار او را بعد ها فهميدم وقتي كه شاهد بودم دوستان هيئتي، بعد از هيئت مشغول شوخي و #خنده و ...مي شدند و به تعبيري بيشتر اندوخته ي معنوي خود را از دست مي دهند😔
📚سلام بر ابراهيم ٢/ ص ٢٢٩
#شهيد_ابراهيم_هادی🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهارم
💕 #روزگار_جواني ۲💕
✔️راوی: پدر شهيد
🍂#فرزند اولم#مهدي بود؛ پسري بسيار خوب و با #ادب، بعد خداوند به ما #دختر داد و بعد هم در زماني كه#جنگ به پايان رسيد، يعني اواخر سال 1367🌷#محمد_هادي به دنيا آمد. بعد هم دو#دختر ديگر به جمع خانواده ي ما اضافه شد.
🍂روزها گذشت و🌷#محمد_هادي بزرگ شد. در دوران#دبستان به مدرسه ي🌷#شهيد_سعيدي در ميدان🌷#آيت_الله_سعيدي رفت.
🍂#هادي دوره ي دبستان بود كه وارد#شغل مصالح فروشي شدم و خادمي#مسجد را تحويل دادم.
🍂#هادي از همان ايام با#هيئت#حاج_حسين_سازور كه در دهه ي#محرم در محله ي ما برگزار ميشد آشنا گرديد. من هم از؛قبل، با حاج حسين#رفيق بودم.
⚘@pmsh313
🍂با پسرم در برنامه هاي#هيئت شركت ميكرديم.
پسرم با اينكه سن و سالي نداشت، اما در تداركات #هيئت بسيار زحمت ميكشيد.
بدون ادعا و بدون سر و صدا براي ـبچه هاي #هيئت وقت ميگذاشت.
🍂يادم هست كه اين پسر من از همان #دوران_نوجواني به #ورزش علاقه نشان ميداد. رفته بود چند تا وسيله ي ورزشي تهيه كرده و صبح ها مشغول ميشد. به ميله اي كه براي پرده به كنار #درب_حياط نصب شده بود بارفيكس ميزد.
با اينكه #لاغر بود اما بدنش حسابي ورزيده شد.💪
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_ششم
💚#اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي❤️
✔️راوی: يكي از#جوانان_مسجد
👈كار فرهنگي#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیهما السلام) بسيار گسترده شده بود.🌷#سيد_علي_مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد.
⚘@pmsh313
🍀هميشه براي جلسات#هيئت يا برنامه هاي اردويي #فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان.
🍀يك#فلافل_فروشی به نام جوادين در خيابان پشت#مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد.
🍀شاگرد اين#فلافل_فروشی يک#پسر_با_ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي#معنوي خوبي دارد.
🍀بارها با خود🌷#سيد_علي_مصطفوي رفته بوديم سراغ اين#فلافل_فروشی و با اين جوان حرف ميزديم.#سيد_علي ميگفت: اين پسر #باطن پاكي دارد، بايد او را جذب#مسجد كنيم.
🍀براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در#مسجد چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن.
🌷@shahidabad313
🍀حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي #مسجد شركت كن. آن پسرک هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر #فرصت شد، مي يام.
🍀#رفاقت ما با اين پسر در حد #سلام و #عليك بود. تا اينكه يک شب مراسم يادواره ي🌷#شهدا در#مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ي🌷#شهدا بعد از پايان دوران#دفاع_مقدس بود.
🍀در پايان مراسم ديدم همان#پسرك_فلافل_فروش انتهاي #مسجد نشسته! به🌷#سيد_علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده#مسجد.
🍀سيد_علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي#بسيج وارد كرد و گفت: ايشان#دوست_صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد!
💥خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد🌷#سيد_علي گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟!
🍀او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي #مسجد رد ميشدم كه ديدم #مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
🍀سيد علي خنديد و گفت: پس🌷#شهدا تو رو دعوت كردن.
🍀بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك کلاه آهني مربوط به#دوران_جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد🌷#سيد_علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت.
او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مي یاد؟
⚘@pmsh313
🍀سيد علي هم لبخندي زد😊 و به شوخي گفت: ديگه تموم شد،🌷#شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند!
🍀همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي🌷#شهدا در همان مراسم#انتخاب كردند.
🍀#پسرک_فلافل_فروش همان🌷#هادي_ذوالفقاري بود كه🌷#سيد_علي_مصطفوي او را جذب#مسجد كرد و بعدها #اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي شد
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتم
💚باطن پاكش براي همه نمايان بود❤️
💕 #جوادين(ع)✨
✔️راوی:پيمان عزيز
👈توي خيابان🌷#شهيد عجب گل پشت#مسجد مغازه ي#فلافل_فروشی داشتم. ما
اصالتاً ايراني هستيم اما پدر و مادرم متولد شهر#كاظمين مي باشند. براي همين
نام مقدس #جوادين(ع)را كه به دو امام شهر#كاظمين گفته ميشود، براي#مغازه انتخاب كردم.
⏺هميشه در زندگي سعي ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم.
سال 1383 بود كه يك بچه مدرسه اي، مرتب به مغازه ي من مي آمد و#فلافل ميخورد.
⏺اين پسر نامش #هادي و#عاشق سس فرانسوي بود.#نوجوان خنده رو و شاد و پرانرژي نشان ميداد.من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم.
🌺@pmsh313
⏺يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و#فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم:#مغازه متعلق به شماست، بيا.از فردا هر روز به #مغازه مي آمد. خيلي سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد.چون داخل مغازه ي من همه جور آدمي رفت و آمد داشتند، من چند بار او را#امتحان كردم، دست و دلش خيلي#پاك بود.
⏺خيالم راحت بود و حتي دخل و پول هاي#مغازه را در اختيار او ميگذاشتم.در ميان افراد زيادي كه پيش من كار كردند#هادي خيلي متفاوت بود؛
💥انسان کاري، با ادب، خوش برخورد و از طرفي خيلي#شاد و خنده رو بود.كسي از همراهي با او #خسته نميشد.
با اينكه در سنين#بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم#نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود.
🌺@pmsh313
⏺من در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. در مواقع بيکاري از#قرآن و#نهج_البلا_غه با او حرف ميزدم. از #مراجع_تقليد و #علما حرف ميزديم. او هم زمينه ي #مذهبي خوبي داشت. در اين مسائل با يكديگر هم کلام ميشديم.
⏺يادم هست به برخي#مسائل_ديني به خوبي مسلط بود.#ايام_محرم را در#هيئت حاج حسين سازور كار ميكرد.مدتي بعد #مدارس باز شد. من فكر كردم كه#هادي فقط در#تابستان ميخواهد كار كند، اما او كار را ادامه داد! فهميدم كه ترك#تحصيل كرده...
🌺@shahidabad313
⏺كار را در#فلافل_فروشی ادامه داد. هر وقت ميخواستم به او#حقوق بدهم نميگرفت، ميگفت من آمده ام پيش شما كار ياد بگيرم. اما به زور مبلغي را در جيب او ميگذاشتم.مدتي بعد متوجه شدم كه با #سيد_علی_مصطفوي#رفيق شده، گفتم با خوب پسري#رفيق شدي.
⏺#هادي بعد از آن بيشتر مواقع در#مسجد بود. بعد هم از پيش ما رفت و در#بازار مشغول كار شد.اما مرتب با دوستانش به سراغ ما مي آمد و خودش مشغول درست کردن#فلافل ميشد.
🌺@shahidabad313
⏺بعدها توصيه هاي من به درس خواندن كارساز شد و درسش را از طريق مدرسه ي#دكتر_حسابي به صورت غير حضوري ادامه داد.#رفاقت ما با#هادي ادامه داشت. خوب به ياد دارم که يك روز آمده بود اينجا، بعد از خوردن#فلافل در آينه خيره شد ميگفت: نميدانم براي اين جوشهاي صورتم چه كنم؟
💥گفتم: پسر خوب، صورت مهم نيست،#باطن و#سيرت انسانها مهم است كه #الحمدالله#باطن تو بسيار عالي است.
⏺هر بار كه پيش ما مي آمد متوجه ميشدم كه تغييرات روحي و دروني او بيشتر از قبل شده. تا اينكه يك روز آمد و گفت وارد حوزه ي علميه شده ام، بعد هم به#نجف رفت.
اما هر بار كه مي آمد حداقل يك#فلافل را مهمان ما بود.
💎آخرين بار هم از من#حلالیت طلبيد. با اينكه هميشه خداحافظي ميكرد، اما آن روز طور ديگري خداحافظي كرد و رفت ...
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتم
💕 #گم_گشته🍃
✔️راوی:حجت الاسلام سميعي
👈سال 1384 بود كه💧#كادر_بسيج#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیه السلام) تغيير كرد. من به عنوان#جانشين_پايگاه انتخاب شدم و قرار شد#پايگاه را به سمت يک#مركز_فرهنگي سوق دهيم.در اين راه🌷#سيد_علي_مصطفوي با راه اندازي🌷#كانون_شهيد_آويني كمك بزرگي به ما نمود.
⚘@pmsh313
🌿مدتي از راه اندازي#كانون_فرهنگي گذشت. يك روز با#سيد_علي به سمت#مسجد حركت كرديم.به جلوي#فلافل_فروشی_جوادين (ع) رسيديم.🌷#سيد_علي با جواني كه داخل#مغازه بود سلام و عليك كرد.
🌿اين پسرک حدود شانزده سال سريع بيرون آمد و حسابي ما را تحويل گرفت.#حجب و حياي خاصي داشت. متوجه شدم با🌷#سيد_علي خيلي#رفيق شده.وقتي رسيديم#مسجد، از🌷#سيد_علي پرسيدم: از كجا اين پسر را ميشناسي؟
🌿گفت: چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد#فلافل، زياد به مغازه اش ميرفتيم.گفتم: به نظر پسر خوبي مي ياد.چند روز بعد اين#پسر همراه با ما به اردوي#قم و#جمکران آمد.در آن#سفر بود كه احساس كردم اين پسر،#روح بسيار پاكي دارد. اما کلا مشخص بود که در درون خودش به دنبال يك#گمشده ميگردد!
🌷@shahidabad313
🌿اين حس را سالها بعد كه حسابي با او#رفيق شدم بيشتر#لمس كردم. او مسيرهاي مختلفي را در زندگي اش#تجربه كرد.🌷#هادي راه هاي بسياري رفت تا
به#مقصد خودش برسد و گمشده اش را پيدا كند.من بعدها با🌷#هادي بسيار#رفيق شدم. او خدمات بسيار زيادي در حق من انجام داد كه گفتني نيست.
🌿اما به اين#حقيقت رسيدم كه هادي با همه ي مشكلاتی كه در#خانواده داشت و بسيار سختي ميكشيد، اما به دنبال#گمشده_دروني خودش ميگشت.براي اين حرف هم دليل دارم:
در#دوران_نوجواني#فوتباليست خوبي بود، به او می گفتند: *🌷#هادي دِل پيه رو* 🌷#هادي هم دوست داشت خودش را بروز دهد.
🌿كمي بعد#درس را رها كرد و ميخواست با#كار كردن، گمشده ي خودش را پيدا كند.بعد در جمع بچه هاي#بسيج و#مسجد مشغول فعاليت شد.🌷#هادي در هر عرصه اي كه وارد ميشد بهتر از بقيه كارها را انجام ميداد.در#مسجد هم گوي#سبقت را از بقيه ربود.
⚘@pmsh313
🌿بعد با بچه هاي هيئتي#رفيق شد. از اين#هيئت به آن#هيئت رفت. اين دوران، خيلي از لحاظ#معنوي#رشد كرد، اما حس ميكردم كه هنوز گمشده ي خودش را نيافته.بعد در اردوهاي#جهادي و اردوهاي🌷#راهيان_نور و#مشهد او را ميديدم. بيش از همه فعاليت ميکرد، اما هنوز ...
🌿از لحاظ#كار و#درآمد_شخصي هم وضع او خوب شد اما باز به آنچه ميخواست نرسيد.بعد با بچه هاي قديمي#جنگ#رفيق شد. با آنها به اين#جلسه و آن#جلسه ميرفت. دنبال🌷#خاطرات_شهدا بود.
🌿بعد#موتور_تريل خريد، براي خودش كسي شده بود. با برخي بزرگترها اينطرف و آنطرف ميرفت. اما باز هم ...تا اينكه پايش به#حوزه باز شد. كمتر از يك سال در#حوزه بود. اما گويي هنوز ... بعد هم راهي#نجف شد.#روح نا آرام🌷#هادي، گمشده اش را در كنار مولایش#امير_المؤ_منين (ع) پيدا كرد.
💥او در آنجا#آرام گرفت و براي هميشه#مستقر شد...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهاردهم
💚مردی پرفايده و كم هزينه❤️
💕 #اهل_كار ۱🍃
✔️راوی:دوستان شهيد
👈بعضي از دوستان حتي برخي از بچه هاي#مذهبي را ميشناسيم كه #اخلاق خاصي دارند!
⚘@pmsh313
🍂كارهايي كه بايد انجام دهند با كندي پيش ميبرند. جان آدم را به لب ميرسانند تا يك#حركت_مثبت انجام دهند.
🍂اگر كاري را به آنها واگذار كنيم، به انجام و يا اتمام آن #مطمئن نيستيم.
دائم بايد بالای سرشان باشيم تا كار به خوبي#تمام شود.
⚘@pmsh313
🍂اين #معضل در برخي از نهادها و حتي برخي #مسئولان ديده ميشود.
🍂برخي افراد هم هستند كه وقتي بخواهند كاري انجام دهند، از همه ي عالم و آدم#طلبكار ميشوند.
🌷@shahidabad313
🍂همه ي امكانات و شرايط بايد براي آنها#مهيا شود تا بلكه يك#تحرك كوچكي پيدا كنند.
☀️#امير_المؤمنين_علي (علیه السلام) در بيان احوالات يكي از دوستانشان كه او را#برادر خود خطاب ميكردند فرمودند: او#پر_فايده_و_كم_هزينه بود.
⚘@pmsh313
🌼اين عبارت#مصداق_كاملي از روحيات🌷#هادي_ذوالفقاري به حساب مي آمد.
🌷#هادي به هرجا كه وارد ميشد#پر_فايده بود.
#اهل_كار بود. به كسي#دستور نمي داد. تا متوجه ميشد كاري بر#زمين_مانده،#سريع وارد#گود ميشد.
⚘@pmsh313
🌼بارها ديده بودم كه توي#هيئت يا🕌#مسجد، كارهايي را انجام ميداد كه كسي سراغ آن كارها نميرفت؛ كارهايي مثل#نظافت و#شستن ظرفها و...
🌷@shahidabad313
🌿من#شاهد بودم كه برخي دوستان مسجدي ما به دنبال#استخدام_دولتي و#پشت_ميز_نشيني بودند و ميگفتند تا#كار_دولتي براي ما فراهم نشود#سراغ_كار ديگري نميرويم.
⚘@pmsh313
🌴آنها شخصيتهاي#كاذب براي خودشان درست كرده بودند و ميگفتند خيلي از كارها در#شأن_ما نيست!
اما🌷#هادي اينگونه نبود.#شخصيت_كاذب براي خودش نميساخت.
⚘@pmsh313
💥او براي رهايي از بيكاري كارهاي زيادي انجام داد. مدتها با#موتور، كار#پيك انجام ميداد. در#بازار_آهن مشغول بود و...
💎ميگفت:
در#روايات_اسلامی#بيكاري#بدترين_حالت_يك_جوان به حساب مي آيد.#بيكاري هزاران#مشكل و#گناه و ... را در پي خود دارد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_دوم
💚شهدا او را انتخاب کردند❤️
🌷#به_عشق_شهدا(۱)
✔️راوی: دوستان شهید
⏺ورود🌷#هادی به🕌#مسجد با#مراسم یادواره ی 🌷#شهدا بود.به قول زنده یاد🌷#سید_علی_مصطفوی،🌷#هادی را🌷#شهدا#انتخاب کردند.
🌷@shahidabad313
🌴از روزی که🌷#هادی را شناختیم ،همیشه برای #مراسم سنگ تمام میگذاشت.اگر میگفتیم فلان 🕌#مسجد میخواهد یادواره ی🌷#شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.این ویژگی🌷#هادی را همه#شاهد بودند که🌷#به_عشق_شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا...
⚘@pmsh313
🌴تقریبا هر#هفته شب های#جمعه🌷#بهشت_زهرا(ع)میرفت .با🌷#شهدا #دوست شده بود و در این دوستی🌷#سید_علی_مصطفوی بیشترین #نقش را داشت.هیئتی را در🌷#مسجد راه اندازی کردند به نام🌷#رهروان_شهدا
⚘@pmsh313
🍀هر#هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و🌷#به_عشق_شهدا برنامه های#هیئت را پیگیری می کردند.🌷#هادی در این#هیئت مداحی هم میکرد و همه او را#دوست داشتند.
🌷@shahidabad313
💢اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی #دوستان انجام داد،نصب تابلوی🌷#شهدا در کوچه ها بود.
💢من اولین بار از🌷#سید_علی_مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
🌷@shahidabad313
🌱گفت بیشتر کوچه ها به🌷#اسم_شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از🌷#شهادت آن ها،هیچکس این🌷#شهدا را نمی شناسد.
💥لااقل ما🌷#تصویر_شهدا را در سر#کوچه#نصب کنیم تا مردم با چهره ی🌷#شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از🌷#شهید را به اطلاع اهل آن#کوچه و محل برسانیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_چهارم
💚💚گره بازکن مشکلات مردم❤️❤️
🍃 #دستگيري_از_مردم ✨
✔️راوی:حجت السلام سميعي و...
👈يادم هست در خاطرات🌷#ابراهيم_هادي خواندم كه هميشه دنبال#گره_گشايي از مشكلات مردم بود.
🌷@shahidabad313
📍اين🌷#شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر#پول باشد تا#گره از مشكلات مردم بگشايم.
📍من دقيقاً چنين شخصيتي را در🌷#هادي_ذوالفقاري ديدم. او🌷#ابراهيم_هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي🌷#ابراهيم ميگذاشت.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي صبحها تا عصر در#بازار_آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با #موتور كار ميكرد.
📍اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال#هيئت نوجوانان🕌#مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
🌷@shahidabad313
📍يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به#پول دارد، حتي اگر شده#قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت.🌷#هادي چنين انسان بزرگي بود.
⚘@pmsh313
💢من يك بار احتياج به#پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما🌷#هادي تا احساس كرد كه من احتياج به #پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.
📍زماني كه ميخواستم#عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.
🌷@shahidabad313
📍اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.
زماني كه براي تحصيل در #قم مستقر شده بودم، يك روز به🌷#هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به#موتور دارم، اما نه#پول دارم و نه موتورشناس هستم.
📍هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه🌷#هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم.🌷#هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي#حجره در#قم. گفت: برات#موتور خريدم و با وانت آوردم#قم، كجا بيارم؟
🌷@shahidabad313
💢تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.نميدانيد آن #موتور چقدر كار من را راه انداخت.
بعدها فهميدم كه🌷#هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. 🌷#هادي اين#توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.
⚘@pmsh313
👈كارهاي او مرا ياد حديث☀️#امام_كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند:
همانا#مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و#نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود.
٭٭٭
🌷#هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از🌷#شهادت_هادي فهميديم.
🌷@shahidabad313
📍وقتي🌷#هادي🌷#شهيد شد و برايش#مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا🌷#هادي در🕌#مسجد بودم.
⚘@pmsh313
💥يک خانمي آمد و همينطور به تصوير🌷#شهيد نگاه ميكرد و💧#اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي🌷#شهيد كار دارم.برادر🌷#شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان🌷#شهيد_هادي است، اما برادر🌷#شهيد هم او را نميشناخت.
🌷@shahidabad313
💢اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.براي ما عجيب بود. همه جور از🌷#هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين#خانواده را تحت پوشش داشته!
📍حتي زماني كه🌷#هادي در#عراق و شهر#نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع🌷#هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.بعدها فهميديم كه🌷#هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_پنجم
💚اهل ذکر،دائم با وضو،❤️
🍃 #ویژگی_ها✨
👈اين سخنان را از خيلي ها شنيدم. اينکه🌷#هادي ويژگي هاي خاصي داشت. هميشه💧#دائم_الوضو بود. #مداحي مي کرد.اکثر اوقات ذکر#سينه_زني#هيئت را مي گفت.
🌷@shahidabad313
💢#اهل_ذکر بود. گاهي به#شوخي مي گفت: من دو هزار تا#يا_حسين(علیه السلام) حفظ هستم. يا مي گفت: امروز هزار بار ذکر#يا_حسين(علیه اسلام) گفتم، #عاشق امام حسين (علیه السلام) و گريه براي ايشان بود.
⚘@pmsh313
💢واقعاً براي ارباب با سوز 💧#اشک مي ریخت.
#اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف مي کرد، خيلي بدش مي آمد. وقتي که شخصي از زحمات او #تشکر مي کرد، مي گفت: #خرمشهر را خدا آزاد کرد!
💢يعني ما کاري نکرده ايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست. حال و هوا و خواسته هايش مثل #جوانان همسن و سالش نبود. دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر #جوانان بود.انرژي اش را وقف #بسيج و کار فرهنگي و #هيئت کرده بود. در آخر راهي جز #طلبگي در #نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد.
🌷@shahidabad313
📍من شنيدم که دوستانش مي گفتند:🌷#هادي اين سال هاي آخر وقتي#ايران مي آمد، بارها روي صورتش#چفيه مي انداخت و مي گفت: اگر به نامحرم #نگاه کنيم راه🌷#شهادت بسته مي شود.
⚘@pmsh313
📍خيلي دوست داشت به#سوريه برود و از#حرم #حضرت_زينب (علیها السلام) دفاع کند. يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم #حضرت_زينب (علیها السلام) نوشته شده بود. مي گفت نبايد بگذاريم #حرم عمه ي سادات، دست تروريستها بيفتد.
🌷@shahidabad313
💢وقتي مي خواست براي نبرد با #داعش برود، پرسيديم #درس و #بحث را مي خواهي چه کني؟ گفت: اگر🌷#شهيد نشدم، درسم را ادامه مي دهم. اگر🌷#شهيد شوم، که چه بهتر خدا مي خواهد اينگونه باشد.
🔰در ميان فيلم ها به#خدا_حافظ_رفيق خيلي علاقه داشت. سي دي#فيلم را تهيه کرد و براي #خانواده پخش نمود.خواهرش مي گفت: من مدت ها فکر مي کردم🌷#هادي هم مثل آدم هاي درون #فيلم، هر شب با #موتور و با دوستانش به🌷#بهشت_زهرا (علیها السلام) مي رود. صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشمهاي من است.
🌷@shahidabad313
💎همه اش نگران بودم مي گفتم نکند شباهت هاي🌷#هادي با محتواي#فيلم اتفاقي نباشد!
🌷#هادي مثل ما نبود که تا يک اتفاقي مي افتد بيايد براي همه تعريف کند. هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد.#آرامش در کلامش جاري بود.
⏺برادرش مي گفت: «نمي گذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر دلخوري پيش ميآمد، سريعاً از#دل طرف درمي آورد.🌷#هادي به ما مي گفت يکي از خاله هايمان را در#کودکي ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر داشتيم نه خاله مان.ولي همه اش مي گفت بايد بروم#حلاليت بطلبم. هيچ وقت#دوست نداشت کسي با دلخوري از او جدا شود.»
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_هشتم
💚تحول عظیم شخصیتی هادی❤️
🍃 #تحول_اساسی(۱)✨
👈از مدت ها قبل#شاهد بودم كه 📗#كتاب_خصائص_الحسينيه را در دست دارد و مشغول💡#مطالعه است.
⚘@pmsh313
🌷#هادي مرتب مشغول💡#مطالعه بود.#عشق و شوري كه از🔮#زيارت_امام_حسين (علیه السلام) در #قلب ما پديد آمده بود، در او چند#برابر بود.
💎به ما مي گفت:#امام_صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر كس به🔮#زيارت_امام_حسين (علیه السلام) نرود تا بميرد، درحالي كه خود را هم شيعه ي ما بداند، هرگز شيعه ي ما نيست. و اگر از اهل#بهشت هم باشد، او #مهمان بهشتيان است.
⚘@pmsh313
💎در جاي ديگري مي فرمايند:🔮#زيارت_حسين_بن_علي(علیه السلام) بر هر كسي كه )ايشان) را از سوي خداوند، (امام) مي داند لازم و #واجب است. هر كه تا هنگام #مرگ، به🔮#زيارت_امام_حسين (علیه اسلام) نرود، #دين و ايمانش #نقص دارد.
💎از طرفي #كلام_بزرگان را نيز به ما #متذكر مي شد كه مي فرمودند: براي اينكه #دين شما #كامل شود و نقايص #ايمان و مشكلات #اخلاقي شما برطرف شود حتماً به🌼#كربلا برويد.
⚘@pmsh313
💥خلاصه آن چنان در ما شور🌼#كربلا ايجاد كرد كه براي #حركت_كاروان لحظه شماري مي كرديم.
#شهريور 1390 بود. #مقدمات كار فراهم شد. با تعدادي از بچه هاي کانون🌷#شهيد_آويني از🕌#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیه السلام) راهي🌼#کربلا شديم.
📍نه تنها من كه بيشتر #رفقا #اعتقاد دارند كه 🌷#هادي هر چه مي خواست در اين#سفر به دست آورد. به نظر من آن اتفاقي که بايد براي🌷#هادي مي افتاد، در همين #سفر رخ داد.
⚘@pmsh313
📍در حرم ها که #حضور مي يافتيم حال او با بقيه فرق مي کرد. اين موضوع در #سوز و #صدا و حاالت ايشان به #خوبي مشخص بود.
📍در زيارت ها بسيار #عجيب و #غريب بود. اتفاقي که در آن #سفر افتاد، #تحول_عظيم در #شخصيت 🌷#هادي بود که ايشان را زير و رو کرد.
🍂بالأخره همه ي ما که در آن #سفر حضور داشتيم اهل#هيئت بوديم، اما همه #احساس مي كرديم كه اين🌷#هادي با🌷#هادي قبل از #سفر به🌼#كربلا خيلي #تفاوت دارد.
⚘@pmsh313
📍ديگر از آن #جوان_شوخ و#خنده_رو خبري نبود! او در🌼#کربلا #فهميد كجا آمده و به خوبي از اين #فرصت استفاده كرد.
📍پس از آن #سفر بود كه با يكي از دوستان#طلبه #آشنا شد. از او خواست تا در #تحصيل_علوم_ديني ياري اش کند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_یک
💚محب و شیعه واقعی❤️
🍃 #یا_حسین(ع) ✨
👈مي گويند اگر مي خواهي شيعه ي واقعي آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) را بشناسي سه بار در مقابل او نام #مقدس🌷#حسين (علیه السلام) را بر زبان جاري كنيد.خواهيد ديد كه #محب و شيعه ي واقعي حالتش تغيير كرده و💧#اشك در چشمانش حلقه مي زند.
🌷@shahidabad313
🔹️شدت علاقه و محبت🌷#هادي به🌷#امام_حسين (علیه السلام) وصف ناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار🌷#شهيدان قدم بر مي داشت.
⚘@pmsh313
🌷#هادي از بچگي در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام🌷#يا_حسين (علیه السلام) را #تکرار ميکرد واقعاً نمي شود ميزان#محبت او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در برنامه هاي#هيئت شركت مي كرد، حال و هواي همه #تغيير مي كرد.
⚘@pmsh313
♨️يادم هست چند نفر از كوچك ترهاي #هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقا🌷#هادي در جلسات#هيئت شركت مي كند، حال و هواي #مجلس ما تغيير مي كند؟
🍂ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از#كربلا و #نجف برگشته.
⏺اما واقعيت چيز ديگري بود. #محبت آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي🌷#امام_حسين (علیه السلام) را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك#آقا را در مقابل او مي بردند اختيار از كف مي داد.
⚘@pmsh313
🍂وقتي صبح ها براي#نماز به🕌#مسجد مي آمد. بعد از#نماز_صبح در گوشه اي از🕌#مسجد به #سجده مي رفت و در #سجده كل#زيارت_عاشورا را قرائت مي كرد.
🌷#هادي هر جا مي رفت براي#هيئت🌷#امام_حسين (علیه السلام) #هزينه مي كرد. درباره ي #هيئت_رهروان_شهدا كه نوجوانان🕌#مسجد بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينه هاي #هيئت بود.
⚘@pmsh313
🍂زماني که🌷#هادي ساکن#نجف بود، هر#شب_جمعه به#کربلا مي رفت. در مدت حضور در #کربلا از دوستانش جدا مي شد و#خلوت عجيبي با مولای خود داشت.
📍خوب به ياد دارم که🌷#هادي از ميان همه ي شهداي#كربلا به يك🌷#شهيد علاقه ي ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن🌷#شهيد مي دانست و جمله ي آن🌷#شهيد را #تكرار مي كرد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي گفت: من#عاشق_جُون، #غلام آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) ، هستم. جون در روز 🌷#عاشورا به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به #مولا است.
⚘@pmsh313
📍او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه #لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه...
💥در اين آخرين سفر🌷#هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!🌷#هادي مي گفت: يك بار در #نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما🌷#امام_حسين (علیه السلام) در روز🌷#عاشورا چه حالی داشت.
⚘@pmsh313
🍂اين كار را شروع كردم. #روز_سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از #خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود.
💎من همه جا را مثل#دود مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم🌷#كربلا و💧#تشنگي و🌷#امام_حسين (علیه السلام) را مي فهمم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_سوم
💚برکت❤️
💢دوستان شهید
👈#برکت در مال چیزی نیست که با مفاهیم مادی و دنیایی قابل بحث و توجیه باشد،برخی افراد بودند که انچه را که خدا در اختیارشان نهاده بود برای رفع #مشکلات_مردم قرار می دادند و خدا هم از خزانه ی غیب خود#مشکلات_مالی انها را برطرف می کرد.
🌷@shahidabad313
💢مثلا،🌷#شهيد_ابراهيم_هادي. دوستي مي گفت: يک شب🌷#ابراهيم را ديدم که در کوچه راه مي رود. پرسيدم: کاري داري؟گفت: از صبح تا به حال کسي از#بندگان_خدا را نديدم که#مشکل_مالي داشته باشد و من بتوانم#مشکل او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم.
⚘@pmsh313
🌷#ابراهيم_هادي هيچ گاه#پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد #مشكلات بسياري از #رفقا را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه#مسافر_كشي مي كرد و#پول آن را خرج#هيئت و يا افراد نيازمند مي کرداين ويژگي هاي🌷#شهيد_ابراهيم_هادي براي🌷#هادي خيلي جالب بود
🌷@shahidabad313
🌷#هادي_ذوالفقاري🌷#ابراهيم را خيلي دوست داشت براي همين سعي مي كرد مانند اين🌷#شهيد عزيز با درآمد خودش#مشكلات_مردم را برطرف كند.
يادم هست كه در#تهران تصوير نسبتاً بزرگ🌷#شهيد_ابراهيم_هادي را جلوي#موتور نصب كرده بود و اين طرف و آن طرف مي رفت.🌷#هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از #مشكلات_خلق_خدا برطرف كند.
⚘@pmsh313
💢بايد اشاره كرد كه نشستن و#دعا كردن، براي اينكه خداوند#بركت خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.#انسان اگر مي خواهد به جايي برسد، بايد #تلاش كند.
🌷@shahidabad313
💢زماني كه🌷#هادي در#تهران بود و در#بازار_آهن فعاليت مي كرد، هميشه دست#خير داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.🌷#هادي مي گفت بايد☀️#مجلس_امام_حسين (علیه السلام) پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به#هيئت مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند.
🌒هر بار كه براي#هيئت و يا كارهاي فرهنگي🕌#مسجد احتياج به#كمك_مالي داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد🌷#هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن.
🌷@shahidabad313
♨️يك بار به🌷#هادي گفتم: از كجا اين همه#پول مي ياري؟ مگه توي#بازار چقدر بهت#حقوق مي دن؟
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها#پول داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه.پرسيدم: چطوري؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: بايد#تلاش كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از#كار#بازار_آهن، با#موتور كار مي كنم. بار مي برم،#مسافر و... خدا هم توي#پول ما#بركت قرار مي ده.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي در☀️#نجف هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي☀️#نجف از فعاليت هاي🌷#هادي مي گفتند و اينكه نمي دانستند🌷#هادي از كجا#پول مي آورد، اما كارهاي#خير ماندگاري از خود به#يادگار مي گذارد.
⚘@pmsh313
📌زماني كه🌷#هادي🌷#شهيد شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و#خاطرات خود را از 🌷#هادي بيان كردند.يكي مي گفت: اين عبايي را كه دارم🌷#هادي برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.يكي ديگر از آنها از#لوله_كشي💎#آب خانه اش مي گفت و...
🌷#هادي براي تأمين هزينه ي اين كارها در☀️#نجف كار مي كرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبی) حسابي به او#اطمينان داشتند.هميشه#پول در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهاي#فرهنگي كه در نظر دارد #هزينه كند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهارم
💚روزی حلال❤️
✔خواهر شهيد
💚پدر#اهل_مسجد و#هيئت بود و به#رزق_حلال بسيار اهميت ميداد❤️
💚رابطه دوستانه و بامحبت،فراتر از پدر و پسر❤️
💚ماجرای خرید نان با سکه پنج ریالی پیره زن❤️
💚سایه سنگین یتیمی بر سر،در نوجوانی❤️
◀️پيامبراعظم(ص)ميفرماينــد: »فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از#فرزند خود بيرون كند(نهج الفصاحه حديث۳۷۰)
◀️بر اين اساس پدرمان در#تربيت_صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود.#اهل_مسجد و#هيئت بود و به#رزق_حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر(ص)ميفرمايند:»#عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن#روزي_حلال است(بحار االنوار ج۱۰۳ص۷)
◀️براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه)شاپور(آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازه اي كه از#ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره مي ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اي كوچك بخرد.
◀️ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي#تربيــت كرد. به خاطر سختي هائي بود كه براي#رزق_حلال ميكشيد.هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به🕌#مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به#مسجد آيت الله نوري(ره)پائين چهارراه سرچشمه مي رفتيم.
آنجا#هيئت🌟#حضرت_علي_اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن#هيئت را داشت.
◀️يادم هســت كه در همان سالهای پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند.
◀️شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سالم كرد. بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
◀️ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي#تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد.
◀️نميخواستم قبول كنم ولي خيلي#اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.#پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از#رضايت بر لبانش نقش بست.
◀️خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد.#دوستي پدر با ابراهيم از#رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود.
◀️اما اين#رابطه دوستانه زياد طولاني نشد!ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند#مردان_بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ#ورزش برود. او هم قبول كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجم
💚محیط ورزشی معنوی❤️
💢#ورزش_باستاني(۱)
✔جمعي از دوستان شهيد
💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️
💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️
💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️
💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️
⏺اوايل دوران💼#دبيرســتان بود كه🌷#ابراهيم با#ورزش_باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او#زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
⏺اين محيط#ورزشي و#معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه🌟#قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي#توسل و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد☀️#اهل_بيت(ع)ميخواند و به اين ترتيب به #مرشد هم كمك ميكرد.
⏺از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به☀️#اذان_مغرب ميرســيد، بچه ها#ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود #زورخانه، پشت سر حاج حسن#نماز_جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها مي آموخت.
⏺فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا#دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
⏺ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي#توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
⏺دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار#دعوت كرده.
⏺برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال#عجيب خواند کار خودش را کرده.
⏺بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند#رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به🕌#مسجد و#هيئت مي كشاند.
⏺يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا#هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مي ياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
⏺گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد#هيئت شــد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت☀️#امام_حسين(ع)وکارهاي يزيد ميگفت.اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
⏺ابراهيم داشت با#تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا #هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با☀️#امام_حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم#هنر کرديم.
⏺دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من#مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم.
⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم#دقت ميکردم.چقــدر#زيبا يکي يکي بچه ها را #جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌#مسجد و#هيئت مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو#هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است
📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸)
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هفدهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
♦️سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
💎رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
💥 ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
♦️یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش خسته و کوفته راه می افتاد سمت نجف آباد.😶
⚡تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_ده
🔸️مداحي ص ۱۶۰
✔اميرمنجر، جواد شيرازي
💚تشکیل هیئت❤️
🔸️ابراهيم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش#هيئت جوانان وحدت اسلامي را برپا کرد.
🔸️او منشاء خير براي بسياري از دوستان شد. بارها به دوستانش توصيه مي كرد كه براي#حفظ_روحيه_ديني و مذهبي از تشكيل هيئت در محله ها غافل نشويد. آن هم هيئتي كه سخنراني#محور_اصلي آن باشد.
🍁@shahidabad313
🔸️يكي از دوستانش نقل مي كرد كه: سالها پس از#شهادت ابراهيم در يكي از مساجد تهران مشغول فعاليت فرهنگي بودم. روزي در اين فكر بودم كه با چه وسيله اي ارتباط بچه ها را با مسجد و فعاليت هاي فرهنگي حفظ كنيم؟
🔸️همان شب ابراهيم را در خواب ديدم. تمامي بچه هاي مسجد را جمع كرده و مي گفت: از طريق تشكيل#هيئت_هفتگی، بچه ها را حفظ كنيد!بعد در مورد نحوه كار توضيح داد و...
🔸️مــا هم ايــن كار را انجام داديم. ابتــدا فكر نمي كرديم موفق شــويم. ولي با گذشت سالها، هنوز از طريق#هيئت_هفتگي با بچه ها ارتباط داريم.
🔸️#مرام و شيوه ابراهيم در برخورد با بچه هاي محل نيز به همين صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوي هيئت و مسجد سوق
مي داد و مي گفت:
🔸️وقتي دست بچه ها توي دست امام حسين(ع) قرار بگيره مشكل حل ميشه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.
🍁@pmsh313
🔸️ابراهيم از همان دوران دبيرستان شروع به#مداحي كرد. بقيه را هم به خواندن و مداحي كردن ترغيب مي كرد. هر هفته در هيئت جوانان وحدت اسلامي به همراه#شهيد_عبدالله_مسگر حضور داشت و مداحي مي كرد.
🔸️اين مجموعه چيزي فراتر از يك هيئت بود. در رشد مسائل اعتقادي و حتي سياسي بچه ها بسيار تأثيرگذار بود.دعوت از علمائي نظير علامه محمدتقي جعفري(ره)و حاج آقا نجفي(ره)و استفاده از شخصيتهاي سياسي، مذهبي جهت صحبت، از فعاليت هاي اين هيئت بود.
🍁@shahidabad313
🔸️لذا مأموران#ساواك روي اين هيئت دقت نظر خاصي داشــتند و چند بار جلوي تشكيل جلسات آن را گرفتند.ابراهيم،#مداحي را از همين هيئت و هم چنين هنگامي كه#ورزش_باستاني انجام مي داد آغاز كرد.
🔸️در دوران انقلاب و بعد از آن به اوج خود رسيد. اما نكته مهمي كه رعايت مي كرد اين بود كه مي گفت: براي دل خودم مي خوانم. سعي مي كنم
بيشتر خودم استفاده كنم و نيت غيرخدايي را در مداحي وارد نكنم...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_یازده
🔷️مداحي ص ۱۶۱
✔اميرمنجر،جواد شيرازي
💚عادات جالب مداحی ابراهیم❤️
🔷️...روي موتور نشســته بود. به زيبايي شروع به خواندن اشعاري براي حضرت زهرا (س) نمود. خيلي جالب و سوزناك بود.
🔷️از ابراهيم خواستم كه در#هيئت همان اشعار را به همان سبك بخواند، اما زير بار نرفت! مي گفت: اينجا#مداح دارند، من هم كه اصلا ً صداي خوبي ندارم، بي خيال شو...
🍁@shahidabad313
🔷️اما مي دانستم هر وقت كاري بوي غيرخدا بدهد، يا باعث مطرح شدنش شود ترك مي كند. در مداحي عادات جالبي داشت. به بلندگو، اكو و ... مقيد نبود.
بارها مي شد كه بدون بلندگو مي خواند.
🔷️در سينه زني خيلي محكم سينه مي زد مي گفت: اهل بيت(ع)همه وجودشان را براي اسلام دادند. ما همين#سينه_زني را بايد خوب انجام دهيم.
🔷️در عروسي ها و در عزاها هر جا مي ديد وظيفه اش خواندن است مي خواند. اما اگر مي فهميد به غير از او#مداح ديگري هست، نمي خواند و بيشتر به دنبال استفاده بود.
🍁@pmsh313
🔷️ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضا(ع)بود كه مي فرمايد: »هر كس براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود.هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما محشور خواهد كرد.(مستدرك الوسائل ج1 ص386)
🔷️در عزاداري ها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصي پيدا مي كردند. ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربلا مي كرد!
🔷️گريه ها و ناله هاي ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي كرد. نمونه آن در اربعين سال 1361 در#هيئت#عاشقان_حسين(ع)بود.
🍁@pmsh313
🔷️بچه هاي هيئتي هرگــز آن روز را فراموش نمي كنند. ابراهيم ذكر حضرت زينب(س) را مي گفت. او شور عجيبي به مجلس داده بود. بعد هم از حال رفت و غش كرد! آن روز حالتي در بچه ها پيدا شدكه ديگر نديديم. مطمئن هستم به خاطر سوز دروني و نََفس گرم ابراهيم، مجلس اين گونه متحول شده بود.
🔷️ابراهيــم در مورد مداحــي حرفهاي جالبي مي زد. مي گفــت: مداح بايد آبروي اهل بيت(ع)را درخواندنش حفظ كند، هر حرفي نزند. اگر در مجلســي شرايط مهيا نبود روضه نخواند و...
🍁@shahidabad313
🔷️ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حساب نمي كرد. ولي هر جا كه مي خواند شور و حال عجيبي را ايجاد مي كرد.
🔷️#ذكر_شهدا را هيچ وقت فراموش نمي كرد. چند بيت شعر آماده كرده بود كه اســم شهدا علي الخصوص اصغر وصالي و علي قرباني را مي آورد و در بيشتر مجالس مي خواند...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_سی_و_یک
🔰اخلاص ص ۱۸۱
✔عباس هادي
💚روزی رسان خداست...❤️
🔰...ابراهيم به#اطعام_دادن نيز خيلي اهميت مي داد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت مي کرد و غذا مي داد.
🔰در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه مي کرد و کســاني که به ملاقاتش مي آمدند را ســر ســفره دعوت مي کرد و پذيرائي مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت می برد
🔰به دوستان مي گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست.#رزق مؤمنين با#برکت است و...
🍁@shahidabad313
🔰در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي مي ديد صاحب خانه براي پذيرائي#هيئت مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمان ها و عزادارها غذا تهيه مي کرد.
🔰مي گفت: مجلس امام حسين(ع) بايد از همه لحاظ كامل باشد.شب هاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي کرد.
🔰پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) يا بهشــت زهرا(س) مي رفتيم.
🔰بچه هاي بســيج و هيئتي، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمي کنند. هر چند آن دوران زيبا و به ياد ماندني طولاني نشد!
🍁@pmsh313
🔰يک بار به ابراهيم گفتم: داداش، اين همــه پول از کجا مي ياري؟! از آموزش وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري، ولــي چند برابرش را براي
ديگران خرج مي کني!
🔰نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. من از خدا خواستم هيچ وقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش را نمي کنم اسباب خير را برايم فراهم مي کند.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
سلام بر ابراهیم 2.mp3
7.36M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_دوم
💚پدر#اهل_مسجد و#هيئت بود و به#رزق_حلال بسيار اهميت ميداد❤️
💚رابطه دوستانه و بامحبت،فراتر از پدر و پسر❤️
💚ماجرای خرید نان با سکه پنج ریالی پیره زن❤️
💚سایه سنگین یتیمی بر سر،در نوجوانی❤️
💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️
💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️
💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
سلام بر ابراهیم 3.mp3
5.72M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_سوم
💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️
💚ماجرای هفتصد شنا(چهار ساعت) در زورخانه❤️
💚مبارزه با غرور با وجود بدن قوی❤️
⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم#دقت ميکردم.چقــدر#زيبا يکي يکي بچه ها را #جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌#مسجد و#هيئت مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو#هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است
📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸)
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯