eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
☘معلم نمونه(۱) ۶۹ ✔عباس هادي 💚معلم انقلابی و دلسوز❤️ ☘ابراهيم مي گفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم انقلابي باشند.بايد در مــدارس فعاليت کنيم ☘چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده مي شود که شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! 🍁@shahidabad313 ☘وقتي مي ديد اشــخاصي که اصلا انقلابي نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه مي روند خيلي ناراحت مي شد. 🍀ميگفــت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقلابي بايد در مدارس و خصوصًا دبيرستانها باشند! ☘براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت با حقوقي کمتر! 🍁@pmsh313 ☘امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. مي گفــت: روزي را خدا مي رساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد دارد. ☘به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان)منطقه14 )ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي محروم )منطقه 15 )تهران. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💚برخورد با دزد❤️ ص ۷۷ ✔عباس هادي ⬅️نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل کوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه کرد. ⬅️شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! 🍁@pmsh313 ⬅️بگيرش... دزد... دزد! بعد هم ســريع دويــد دم در. يکي از بچه هاي محل لگدي به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!تکه آهن روي زمين دســت دزد را بريد و خون جاري شــد. ⬅️چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد مي كشيد که ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سريع سوار شو! 🍁@shahidabad313 ⬅️رفتند درمانگاه، با همان موتور. دســتش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند! بعد از نماز كنارش نشست؛ چرا دزدي ميكني!؟ آخه پول حرام كه... ⬅️دزد گريه مي كرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را مي دانم. بيكارم، زن وبچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. ⬅️ابراهيــم فكري كرد. رفــت پيش يكي از نمازگزارها، بــا او صحبت كرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلي مناسب برايت فراهم شد. 🍁@pmsh313 ⬅️از فردا برو ســر كار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه كمكت كند. هميشه به دنبال حلال باش. 💥مال حرام زندگي را به آتش مي كشد. پول حلال كم هم باشد دارد. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔷️حلال مشكلات ص ۹۲ ✔يكي از دوستان شهيد 💚مثل هميشــه حلال مشكلات❤️ 🔷️از جبهه برميگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ 🔷️الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول مي خواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ســراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ 🍁@shahidabad313 🔷️خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: بايد خدا کمک کند. 🔷️من اصلا نميدانم چه كنم!در همين فكر بودم که يك دفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. 🍁@pmsh313 🔷️تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي مي خواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. 🔷️دســت کرد توي جيب و يک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمي گيرم، خودت احتياج داري. 🔷️گفت: اين است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. 🍁@shahidabad313 🔷️آن پول خيلي داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. 🔷️خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رســاند. مثل هميشــه حلال مشكلات شده بود. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔴 تقوای جوانان ما را پیروز کرد... 🔸تقوا را رعایت کنید خدا به شما برکت می‌دهد، برای رسیدن به تقوا با اهل بیت علیهم السلام باشید، 🔸برکت با پول، شهرت و پارتی نمی‌آید، برکت تنها به دست خداست. ⬅️ زمان جنگ امکانات نداشتیم اما تقوای جوانان ما را پیروز کرد. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⚡﷽⚡ ☀️(۲۷) 🔸بیست و هفتمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به خانواده شهدا… 💢خواهش می‌کنم مرا حلال کنید و عفو نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم . 💢دوست دارم جنازه‌ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💎 (۵۹) 🍀(ره) 🍁 همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۷۹ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊نامۀ حاج قاسم به رفیقش ص ۸۵ 🍀قسمت ج 🔹 🔸️(پور جعفری) 🔹️، شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و زندگی ات را فدای کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر. 🔹️، پسرم، عزیزم، بـرادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با داشته باشی و حسین پورجعفری را همان گونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفظ کنی. 🔹️حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی آشنا بود. او و نشانیِ من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🔰اخلاص ص ۱۸۱ ✔عباس هادي 💚روزی رسان خداست...❤️ 🔰...ابراهيم به نيز خيلي اهميت مي داد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت مي کرد و غذا مي داد. 🔰در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه مي کرد و کســاني که به ملاقاتش مي آمدند را ســر ســفره دعوت مي کرد و پذيرائي مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت می برد 🔰به دوستان مي گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست. مؤمنين با است و... 🍁@shahidabad313 🔰در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي مي ديد صاحب خانه براي پذيرائي مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمان ها و عزادارها غذا تهيه مي کرد. 🔰مي گفت: مجلس امام حسين(ع) بايد از همه لحاظ كامل باشد.شب هاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي کرد. 🔰پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) يا بهشــت زهرا(س) مي رفتيم. 🔰بچه هاي بســيج و هيئتي، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمي کنند. هر چند آن دوران زيبا و به ياد ماندني طولاني نشد! 🍁@pmsh313 🔰يک بار به ابراهيم گفتم: داداش، اين همــه پول از کجا مي ياري؟! از آموزش وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج مي کني! 🔰نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. من از خدا خواستم هيچ وقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش را نمي کنم اسباب خير را برايم فراهم مي کند. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
💚حضور❤️ص ۲۲۵ 🍂از مهمترين كارهايي كه در محل انجام شد ترسيم چهره ابراهيم در سال۷۶ زير پل اتوبان شهيد محلاتي(ره) بود. 🍂روزهاي آخر جمع آوري اين مجموعه سراغ سيد رفتم و گفتم:آقا سيد من شنيدم تصوير شهيد هادي را شما ترسيم كرديد، درسته؟ســيد گفت: بله، چطور مگه؟! 🍂گفتم: هيچي، فقط مي خواستم از شما تشكر كنم. چون با اين عكس هنوز آقا ابراهيم توي محل حضور دارد. 🍂ســيد گفت: من ابراهيم را نمي شناختم، براي کشــيدن چهره او هم چيزي نخواستم، اما بعد از انجام اين كار، به قدري خدا به زندگي من داد كه نمي توانم برايت حساب كنم! خيلي چيزها هم از اين تصوير ديدم. 🍁@shahidabad313 🍂با تعجب پرسيدم: مثلا چي!؟گفت: زماني كه اين عكس را كشيدم و نمايشگاه جلوه گاه شهدا راه افتاد، يك شــب جمعه خانمي پيش من آمد و گفت:آقا، اين شــيريني ها براي اين شهيد تهيه شده، همين جا پخش كنيد. 🍂فكر كردم كه از بســتگان اين شهيد اســت. براي همين پرسيدم: شما را مي شناســيد؟گفت: نه، تعجب من را كه ديد ادامه داد: منزل ما همين اطرافه، 🍂من در زندگي مشكل سختي داشتم، چند روز پيش وقتي شما مشغول ترسيم عكس بوديد از اينجا رد شدم، با خودم گفتم: خدايا اگر اين شهدا پيش تو مقامي دارند به حق اين شهيد مشكل من را حل كن. 🍂بعد گفتم: من هم قول مي دهم نمازهايم را اول وقت بخوانم، سپس براي اين شــهيد كه اسمش را نمي دانستم خواندم. باور كنيد خيلي سريع مشكل من برطرف شد! حالا آمدم از ايشان تشكر كنم. 🍂ســيد ادامه داد: پارســال دوباره اوضاع كاري من به هم خورد! مشــكلات زيادي داشــتم. از جلوي تصوير آقا ابراهيم رد شدم و ديدم به خاطر گذشت زمان، تصوير زرد و خراب شــده. 🍁@pmsh313 🍂من هم داربســت تهيــه كردم و رنگها راِ برداشتم و شروع كردم به درست كردن تصوير شهيد.باوركردني نبود، درست زماني كه كار تصوير تمام شد، يك پروژه بزرگ به من پيشنهاد شد. 🍂خيلي از گرفتاريهاي مالي من برطرف گرديد. بعد ادامه داد: آقا اينها خيلي پيش خدا مقام دارند. ما هنوز اينها را نشناخته ايم! كوچكترين كاري كه برايشان انجام دهي، خداوند چند برابرش را برمي گرداند... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔘به مناسبت سالگرد سلیمانی سردار دلها 🍁 شهید بزرگوار ⬅️قسمت سی و هفتم https://digipostal.ir/cltiyon 👈: ⬅️ 🌷 🍁 🔹️ 🔸️ 🔘خطاب به خانواده شهدا... ♦️فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقی‌مانده از شهدا، ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای بود که بعضاً روزانه با آن بودم؛ صدای پدر و مادر بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان می‌کردم. 💎عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان، . 💎خواهش می‌کنم مرا کنید و نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم می‌کنم و هم دارم. 💎 دارم جنازه‌ام را بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. 🎐 | | | | ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
Salam bar Ebrahim13.mp3
5.3M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚جذب دلها به امام و انقلاب❤️ 💚معلم انقلابی و دلسوز ص ۶۹❤️ 💚اخلاق و تدریس تعریف کردنی ابراهیم❤️ ✏وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! ✏در راه برگشــت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! ✏همين طور كه پشت سرم نشسته بود گفت:مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند. با اين کار، هم مشکلات شان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه. ☘به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. مي گفــت: روزي را خدا مي رساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد دارد. 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠(۲۶۹) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و شصت و نهم:محرم بیاد ماندنی سال ۶۹ (۳) ♦️روزهای اول که اون گروه چهل نفره عزاداری رو شروع کردن و هر گونه احتمال خطر وجود داشت و برخی بشدت نگران و مخالف بودن، اما بتدریج که عادی شد و خطری بچه‌ها رو تهدید نکرد همون مخالفین هم تو مراسمات شرکت می‌کردن و با خودشون تصمیم گرفته بودن که جداگونه توی یکی از دو آسایشگاه بزرگ مراسم بگیرن. من متوجه قضیه شدم. دیدم این جوری باز همون هیأت بازی ایران می‌شه و نباید بین بچه‌ها دوگانگی اونم تو مراسم ابا عبدالله دیده بشه. 🔸️بچه‌هایی که با هم بودیم رو جمع کردم و یه جلسه مشورتی برگزار شد. پیشنهاد مشخصِ من این بود که توی دو روز آخر، مدیریت رو بدیم دست این بچه‌ها و ما هم تو مراسم اونها شرکت کنیم. چند تا ازون آتیش پاره‌ها مثل نعمت دهقانیان و رضا البرزی از بچه های تهران و تعدادی دیگه مخالفت کردن و می گفتن: اینها از اول مخالف بودن و ما رو متهم می‌کردن که داریم جون‌شونو بخطر می‌ندازیم. حالا که عادی شده و خطری نیست ما مدیریت رو به اونها بدیم؟!. 💥البته کمی هم حق داشتن. ولی من با زبون خوش و با این استدلال که تو این ماههای پایانی نباید بچه‌ها خدشه دار بشه و بین ما دو دستگی بیفته اونم تو مراسم امام حسین(علیه السلام). خلاصه به هر مکافاتی بود اونها رو قانع کردم. قرار شد لیستی از بچه‌های مداحِ ما رو به اونها بدیم و مراسم بصورت یه‌پارچه و یگانه انجام بشه. منم رفتم پیش یکیشون که بقیه ازش حرف شنوی داشتن و خواهش کردم که دو دستگی نشه و ما میایم زیر پرچم شما سینه می‌زنیم و اسم مداحای خودمون رو بهش دادم و گفتم: اگه دوست داشتید این بچه‌ها، آمادگی دارن که مداحی کنن. انصافا ایشون هم با روی گشاده استقبال کرد و از همه مداحها توی مراسمات شب و روز تاسوعا و عاشورا و شام غریبان استفاده شد. 📌این تصمیم که به امام حسین(علیه السلام) در ذهن من جرقه زد و خدا هم کمک کرد من و بقیه بچه‌ها خودمون رو زیر پا بذاریم و یه مراسم باشکوه و متحد برگزار بشه، جزو شیرین‌ترین خاطرات کل دوران اسارت من شد.  جالب‌تر قضیه این بود که روز عاشورا مصادف شد با یازدهم مرداد و همون روز عراق به کویت حمله کرد و کویت اشغال شد و دو روز بعدش همه ما از زندان قلعه آزاد شدیم و به اردوگاه ملحق ـ که قبلا ۴ ماه با آسایش در اونجا بودیم ـ منتقل شدیم. خیلی از بچه‌ها این گشایش رو به برکت همون دهه محرم می دونستن...    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
✫⇠(۲۷۲) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و هفتاد و دوم:عدو شود سبب خیر، اگه خدا خواهد ♦️می‌گن اگه خدا بخاد عدو سبب خیر می‌شه، یکیش همین حمله عراق به کویت بود. خدا می‌دونه که چقدر این اقدام احمقانۀ صدام برای اسلام و مسلمین و در پی داشت. برکتِ فوریش نصیب ما شد و از زندان دلگیر قلعه خلاص شدیم و برگشتیم اردوگاهِ قبلی‌مون و بین ۶ آسایشگاه تقسیم شدیم. 🔸️خیر و برکت گسترده‌ترش هم شامل حال دو ملت ایران و عراق شد و منجر به آزادی ۱۱۵ هزار انسان از بند اسارت (حدود ۴۵ هزار اسیر ایرانی و ۷۰ هزار عراقی) شد که این از مهمترین آثار و برکات صدام بود. سال‌ها مذاکره، بی نتیجه موند و حماقت یه دیوونه قدرت طلب، همه کارا رو بسامان کرد. صدام بخاطر این که از ناحیه ایران خیالش راحت باشه و بتونه راحت‌تر لقمه بزرگ کویت رو قورت بده، همه جور امتیازی از پذیرش مجدد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر تا برگشتن به خطوط مرزی و آزاد کردن اسرا رو پذیرفت. 📌یکی نبود بگه خُب مرد ناحسابی همون دو سال پیش که با ایران آتش بس کردی می‌رفتی کویت رو می‌گرفتی که ما زودتر آزاد بشیم. آفرین صدام این یه دونه کارِت خوب بود. حالا تا می‌تونی نفت کویت رو نوش جون کن و دست از سرِ کچل ما بردار! یه قشقره‌ای توی قلعه بپا شده بود که نگو و نپرس! آشپزهای ما که غذا برای کویتیها بُرده بودن می‌گفتن کویتیهای نگون بخت که نمی دونستن وضعیت اسارت چطوره، مقداری شلوغ‌کاری کردن و کولرها رو چپه کرده بودن و بعثیها هم حسابی از خجالتشون دراومده بودن و تا می خوردن با کابل و چوب زده بودن توی سرشون. فقط یه چیز رو نفهمیدم که چه فحشایی به اونها می‌دادن. به ما می گفتن «فرس المجوس» حالا به داداشهای عربشون چی می گفتن خدا می‌دونه... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌