eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 💠کرامات شهید 🔰من امسال نا امید بودم ودل شکسته💔 مدتیه پدر و همسرم خیلی بزرگی پیداکرده بودند. طوری که حاضر نمی شدن هم دیگر رو ببینن😔 من هم چون زندگی می کنم به ناچارقبول کردم که از خانوادم دور💕 باشم. خیلی سخت گذشت. 🔰یه شب داشتم مدافع حرم و نگاه می کردم که متوجه شهادت شهید غلامی🌷 شدم. دلمـ❤️ ازبس گرفته بود گفتم: ان شاءالله به تشییع⚰ میرم و کلی آروم میشم که بعد متوجه شدم مراسم تهران برگزارمیشه. بازم دلم شکست💔 🔰گفتم : حتما نداشتم تومراسم حضور داشته باشم. یک روزقبل خاک سپاری داشتم می رفتم🚗 شهرمون البته با شوهرم ولی از اول طی کرده بود من تورو می رسونم خونه برو تا عصری بشین غروب میام دنبالت بریم. منم هیچی نگفتم. 🔰ولی نزدیک های راه ی دفعه افتادم بهش شدم که شهیدغلامی بهم لطف کن، کاری کن پدرم وهمسرم باهم آشتی کنن💞 من ۱۰۰ تا هدیه می کنم به روح مطهرت✨ 🔰هرچند ته دلم می دونستم نمی شه چون هم پدرم وهم همسرم هردو و یه دنده بودند وقتی نزدیک خونه پدرم🏡 شدیم یه دفعه پدرم اومد بیرون و با روبوسی کرد باورم نمی شد انگار داشتم خواب میدیدم😦 خیلی راحت هردوباهم کردن چیزی که امکان نداشت⭕️ 🔰ولی آنقدرکه شهید با آبرو بودن که روی من گناه کار رو زمین ننداختن و خدا به حرمت خون پاک به من عنایت ویژه ای کردند😍 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @shahidabad313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚محب و شیعه واقعی❤️ 🍃 (ع) ✨ 👈مي گويند اگر مي خواهي شيعه ي واقعي آقا🌷 (علیه السلام) را بشناسي سه بار در مقابل او نام 🌷 (علیه السلام) را بر زبان جاري كنيد.خواهيد ديد كه و شيعه ي واقعي حالتش تغيير كرده و💧 در چشمانش حلقه مي زند. 🌷@shahidabad313 🔹️شدت علاقه و محبت🌷 به🌷 (علیه السلام) وصف ناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار🌷 قدم بر مي داشت. ⚘@pmsh313 🌷 از بچگي در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام🌷 (علیه السلام) را ميکرد واقعاً نمي شود ميزان او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در برنامه هاي شركت مي كرد، حال و هواي همه مي كرد. ⚘@pmsh313 ♨️يادم هست چند نفر از كوچك ترهاي مي پرسيدند: چرا وقتي آقا🌷 در جلسات شركت مي كند، حال و هواي ما تغيير مي كند؟ 🍂ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از و برگشته. ⏺اما واقعيت چيز ديگري بود. آقا🌷 (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي🌷 (علیه السلام) را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك را در مقابل او مي بردند اختيار از كف مي داد. ⚘@pmsh313 🍂وقتي صبح ها براي به🕌 مي آمد. بعد از در گوشه اي از🕌 به مي رفت و در كل را قرائت مي كرد. 🌷 هر جا مي رفت براي🌷 (علیه السلام) مي كرد. درباره ي كه نوجوانان🕌 بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينه هاي بود. ⚘@pmsh313 🍂زماني که🌷 ساکن بود، هر به مي رفت. در مدت حضور در از دوستانش جدا مي شد و عجيبي با مولای خود داشت. 📍خوب به ياد دارم که🌷 از ميان همه ي شهداي به يك🌷 علاقه ي ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن🌷 مي دانست و جمله ي آن🌷 را مي كرد. 🌷@shahidabad313 🌷 مي گفت: من، آقا🌷 (علیه السلام) ، هستم. جون در روز 🌷 به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به است. ⚘@pmsh313 📍او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه... 💥در اين آخرين سفر🌷 مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!🌷 مي گفت: يك بار در تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما🌷 (علیه السلام) در روز🌷 چه حالی داشت. ⚘@pmsh313 🍂اين كار را شروع كردم. حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود. 💎من همه جا را مثل مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم🌷 و💧 و🌷 (علیه السلام) را مي فهمم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✏مزار يادبود ص ۲۳۵ ✔خواهر شهيد 💚لیاقت شهادت❤️ ✏بعد از ابراهيم حال و روز خودم را نمي فهميدم. ابراهيم همه زندگي من بود. خيلي به او دلبسته بوديم. او نه تنها يک برادر، که مربي ما نيز بود. بارهــا با من در مورد صحبت مي کرد و مي گفــت: چادر يادگار حضرت زهرا(س) اســت، ايمان يک زن، وقتي کامل مي شود که را کامل رعايت کند و... ✏وقتي مي خواستيم از خانه بيرون برويم يا به مهماني دعوت داشتيم، به ما در مورد نحوه برخورد با نامحرم توصيه مي کرد و... ✏اما هيچ گاه امر و نهي نمي کرد ابراهيم را در نصيحت کردن رعايت مي نمود.در مورد نماز هم بارها ديده بودم که با شوخي و خنده، ما را براي صدا مي زد و مي گفت: »، فقط و« 🍁@shahidabad313 ✏هميشــه به دوستانش در مورد گفتن مي کرد. مي گفت: هرجا هستيد تا صداي را شنيديد، حتي اگر سوار موتور هستيد توقف کنيد و با صداي بلند، پروردگار را صدا کنيد و بگوئيد. ✏زماني که ابراهيم مجروح بود و به خانه آمد از يک طرف ناراحت بوديم و از يک طرف خوشحال!ناراحت براي زخمي شدن و خوشحال که بيشتر مي توانستيم او را ببينيم. ✏خــوب به ياد دارم که دوســتانش به ديدنش آمدند. ابراهيم هم شــروع به خواندن اشعاري کرد که فکر کنم خودش سروده بود: ⚡اگر عالم همه با ما ســتيزند اگر با تيغ، خونم را بريزند ⚡اگر شــويند با خون پيکرم را اگر گيرند از پيکر سرم را ⚡اگر با آتش و خون خو بگيرم زخط سرخ رهبر بر نگردم 🍁@pmsh313 ✏بارها شنيده بودم كه ابراهيم، از اين حرف که برخي مي گفتند: فقط مي ريم جبهه براي شهيد شدن و... اصلا ً خوشش نمي آمد! به دوستانش مي گفت: هميشه بگيد ما تا لحظه آخر، تا جائي که نفس داريم براي اسلام و انقلاب مي کنيم، اگر خدا خواست و نمره ما بيست شد آن وقت شهيد شويم. ✏ولي تا اون لحظه اي که نيرو داريم بايد براي اسلام کنيم. مي گفــت بايد اين قدر با اين بدن کار کنيم، اين قدر در راه خدا فعاليت کنيم که وقتي خودش صلاح ديد، پاي کارنامه ما را امضا کند و شهيد شويم. ✏اما ممکن هم هســت که شهيد شدن، با رفتار يا کردار بد از ما گرفته شود... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛