#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سوم
💕 #روزگار_جواني ۱💕
✔️راوی: پدر شهيد
🍂در روستاهاي اطراف#قوچان به دنيا آمدم. روزگار #خانواده ما به سختي مي گذشت.
🍂هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود كه پدرم را از دست دادم.#سختي_زندگي بسيار بيشتر شد. با برخي بستگان راهي#تهران شديم.
🍂يك بچه #يتيم در آن روزگار چه ميكرد؟ چه كسي به او توجه داشت؟
زندگي من به سختي ميگذشت. چه روزها و شب ها كه نه#غذايي داشتم نه جايي براي#استراحت.
🍂تا اينكه با ياري خدا كاري پيدا كردم. يكي از بستگان ما از#علما بود. او از من خواست همراه ايشان باشم و كارهايش را پيگيري كنم.
🍂تا سنين#جواني در تهران بودم و در خدمت ايشان فعاليت ميكردم. اين هم كار خدا بود كه سرنوشت ما را با امور الهي گره زد.
🍂فضاي معنوي خوبي در كار من حاكم بود. بيشتر كار من در#مسجد و اين مسائل بود.
🍂بعد از مدتي به سراغ#بافندگي رفتم. چند سال را در يک كارگاه بافندگي گذراندم.
⚘@pmsh313
🍂با پيروزي#انقلاب به روستاي خودمان برگشتم. با يكي از دختران خوبي كه خانواده معرفي كردند #ازدواج كردم و به#تهران برگشتيم.
🍂خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در#خانه ي خودش رقم زده بود! 😊
🍂خدا لطف كرد و ده سال در#مسجد_فاطميه در محله ي #دولاب_تهران به عنوان#خادم_مسجد مشغول فعاليت شدم.
🍂#حضور در#مسجد باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در#رشد_معنوي فرزندانم#تأثير مثبتي ايجاد شود.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهارم
💕 #روزگار_جواني ۲💕
✔️راوی: پدر شهيد
🍂#فرزند اولم#مهدي بود؛ پسري بسيار خوب و با #ادب، بعد خداوند به ما #دختر داد و بعد هم در زماني كه#جنگ به پايان رسيد، يعني اواخر سال 1367🌷#محمد_هادي به دنيا آمد. بعد هم دو#دختر ديگر به جمع خانواده ي ما اضافه شد.
🍂روزها گذشت و🌷#محمد_هادي بزرگ شد. در دوران#دبستان به مدرسه ي🌷#شهيد_سعيدي در ميدان🌷#آيت_الله_سعيدي رفت.
🍂#هادي دوره ي دبستان بود كه وارد#شغل مصالح فروشي شدم و خادمي#مسجد را تحويل دادم.
🍂#هادي از همان ايام با#هيئت#حاج_حسين_سازور كه در دهه ي#محرم در محله ي ما برگزار ميشد آشنا گرديد. من هم از؛قبل، با حاج حسين#رفيق بودم.
⚘@pmsh313
🍂با پسرم در برنامه هاي#هيئت شركت ميكرديم.
پسرم با اينكه سن و سالي نداشت، اما در تداركات #هيئت بسيار زحمت ميكشيد.
بدون ادعا و بدون سر و صدا براي ـبچه هاي #هيئت وقت ميگذاشت.
🍂يادم هست كه اين پسر من از همان #دوران_نوجواني به #ورزش علاقه نشان ميداد. رفته بود چند تا وسيله ي ورزشي تهيه كرده و صبح ها مشغول ميشد. به ميله اي كه براي پرده به كنار #درب_حياط نصب شده بود بارفيكس ميزد.
با اينكه #لاغر بود اما بدنش حسابي ورزيده شد.💪
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊