eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ۱💕 ✔️راوی: پدر شهيد 🍂در روستاهاي اطراف به دنيا آمدم. روزگار ما به سختي مي گذشت. 🍂هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود كه پدرم را از دست دادم. بسيار بيشتر شد. با برخي بستگان راهي شديم. 🍂يك بچه در آن روزگار چه ميكرد؟ چه كسي به او توجه داشت؟ زندگي من به سختي ميگذشت. چه روزها و شب ها كه نه داشتم نه جايي براي. 🍂تا اينكه با ياري خدا كاري پيدا كردم. يكي از بستگان ما از بود. او از من خواست همراه ايشان باشم و كارهايش را پيگيري كنم. 🍂تا سنين در تهران بودم و در خدمت ايشان فعاليت ميكردم. اين هم كار خدا بود كه سرنوشت ما را با امور الهي گره زد. 🍂فضاي معنوي خوبي در كار من حاكم بود. بيشتر كار من در و اين مسائل بود. 🍂بعد از مدتي به سراغ رفتم. چند سال را در يک كارگاه بافندگي گذراندم. ⚘@pmsh313 🍂با پيروزي به روستاي خودمان برگشتم. با يكي از دختران خوبي كه خانواده معرفي كردند كردم و به برگشتيم. 🍂خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در ي خودش رقم زده بود! 😊 🍂خدا لطف كرد و ده سال در در محله ي به عنوان مشغول فعاليت شدم. 🍂 در باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در فرزندانم مثبتي ايجاد شود. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚مقابله با فتنه گران❤️ ۱ 👈سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت! بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را كرد. ⚘@pmsh313 📍اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي شنيده شد. 📍يك باره خيابان هاي مركزي جولان گاه فرزندان معنوي بي بي سي شد!🌷 در آن زمان يك موتور تريل داشت. در كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به بود. 🌷@shahidabad313 📍 كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه مي آمد و از اخبار را مي شنيد.هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان🕌 راهي خيابان هاي مركزي بود. 💥مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود كرد آن هم به اين وسعت؟! يك روز🌷 همراه🌷 جلوي رفتند. ⚘@pmsh313 🍂جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.🌷 و🌷 از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود. 💢اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.قبل از اين كه جمعيت گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب اين صحنه را نشان داد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚تحول عظیم شخصیتی هادی❤️ 🍃 (۱)✨ 👈از مدت ها قبل بودم كه 📗 را در دست دارد و مشغول💡 است. ⚘@pmsh313 🌷 مرتب مشغول💡 بود. و شوري كه از🔮 (علیه السلام) در ما پديد آمده بود، در او چند بود. 💎به ما مي گفت: (علیه السلام) فرموده اند: هر كس به🔮 (علیه السلام) نرود تا بميرد، درحالي كه خود را هم شيعه ي ما بداند، هرگز شيعه ي ما نيست. و اگر از اهل هم باشد، او بهشتيان است. ⚘@pmsh313 💎در جاي ديگري مي فرمايند:🔮(علیه السلام) بر هر كسي كه )ايشان) را از سوي خداوند، (امام) مي داند لازم و است. هر كه تا هنگام ، به🔮 (علیه اسلام) نرود، و ايمانش دارد. 💎از طرفي را نيز به ما مي شد كه مي فرمودند: براي اينكه شما شود و نقايص و مشكلات شما برطرف شود حتماً به🌼 برويد. ⚘@pmsh313 💥خلاصه آن چنان در ما شور🌼 ايجاد كرد كه براي لحظه شماري مي كرديم. 1390 بود. كار فراهم شد. با تعدادي از بچه هاي کانون🌷 از🕌 (علیه السلام) راهي🌼 شديم. 📍نه تنها من كه بيشتر دارند كه 🌷 هر چه مي خواست در اين به دست آورد. به نظر من آن اتفاقي که بايد براي🌷 مي افتاد، در همين رخ داد. ⚘@pmsh313 📍در حرم ها که مي يافتيم حال او با بقيه فرق مي کرد. اين موضوع در و و حاالت ايشان به مشخص بود. 📍در زيارت ها بسيار و بود. اتفاقي که در آن افتاد، در 🌷 بود که ايشان را زير و رو کرد. 🍂بالأخره همه ي ما که در آن حضور داشتيم اهل بوديم، اما همه مي كرديم كه اين🌷 با🌷 قبل از به🌼 خيلي دارد. ⚘@pmsh313 📍ديگر از آن و خبري نبود! او در🌼 كجا آمده و به خوبي از اين استفاده كرد. 📍پس از آن بود كه با يكي از دوستان شد. از او خواست تا در ياري اش کند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚خبر شهادت❤️ 🦋راوی:مادر و برادر شهید 👈سه شنبه بود.من به جلسه ي☀️ رفته بودم. در جلسه ي🌟 بودم که به من زدند. پرسيدند خانه اي؟ گفتم: نه.بعد گفتند: برويد کارتان داريم.فهميدم از دوستان🌷 هستند و صحبتشان درباره ي🌷 است، اما نگفتند چه کاري دارند. 🌷@shahidabad313 💢من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي🕌 آمدند و گفتند🌷 مجروح شده.من اول حرفشان را کردم.گفتم:🌟(علیه السلام) و☀️(علیه السلام) کمک مي کنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته عوض شد. بعد از دو سه ساعت همسايه ها آمدند و دو تن از شهداي محل مرا در گرفتند وگفتند:🌷 به🌷 رسيده. ⚘@pmsh313 💢در محل کار معمولاً🍁موبايل را استفاده نمي کنم. اين را بيشتر و دوستانم مي دانند.آن روز چند ساعتي توي بودم. وقتي برگشتم به دفتر، خودم را از توي کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا بي پاسخ داشتم! تماس ها از سوي يکي دو تا از بچه هاي🕌 و دوست🌷 بود. سريع زدم و گفتم:،چي شده؟ 🌷@shahidabad313 🌱گفت: هيچي،🌷 مجروح شده، اگه مي توني سريع بيا ميدان🌷 باهات کار داريم. قطع شد.سريع با حرکت کردم. توي راه کمي کردم. نداشتم که🌷🌷 شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار نمي زدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي🌷 مي تواند باشد و... ⚘@pmsh313 💢به محض اينکه به ميدان🌷 رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي🕌 را ديدم. را کردم و رفتم به سمت آن ها.بعد از و احوال پرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: مي خواستيم بگيم🌷🌷 شده و... 🌷@shahidabad313 🍁ديگه چيزي از حرف هاي آن ها يادم نيست! انگار همه ي روي سرم من خراب شد.با اينکه اين سال ها زياد او را نمي ديدم اما تازه داشتم بودن را مي کردم.يک دفعه از آن ها جدا شدم و آرام آرام دور قدم زدم. مي خواستم به حال عادي برگردم. ⚘@pmsh313 ⬅️نيم ساعت بعد دوباره با دوستان کرديم و به مادرم داديم. روز بعد هم مقدمات فراهم شد و راهي🌟 شديم.🌷 در آخري که داشت،خيلي تلاش کرد تا مادرمان را به☀️ ببرد، رفت از پدرمان گرفت و را تهيه کرد، اما به🌟 فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که🌷🌷 ما را به ☀️ برساند. 🌷@shahidabad313 💥ما در و🌷#حضور داشتيم. همه مي گفتند که اين🌷 همه چيزش است. از🌷 تا و و... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 👇 ⬅دختر‌ها خیلی بابایی هستند؛ رابطه شما به عنوان کوچک با پدرتان چگونه بود؟ ⭕ خیلی و بود. قبل ازدواجم با برای به رفتیم. با آنکه خیلی از شده بودم ولی با تشویق‌های پدرم شدم کمی از را طی کنم ولی نتوانستم تا بالا بروم و با هم برگشتیم. 📍با آنکه بیشتر وقت‌ها بیرون از بود ولی همان زمان کمی که در حضور داشت باحوصله می‌نشست و از حال و کار تک‌تک ما می‌کرد و باخبر می‌شد. در شرایطی هم که نمی‌شد ما را ببیند از مادرمان بچه‌ها را جویا می‌شد. ⬅به نظر شما چه ویژگی‌ای در پدرتان بود که او را به🌷 رساند؟ ⭕ همیشه سعی می‌کرد در کارهایش باشد. کمتر کسی از کار‌های او پیدا می‌کرد. 📍اصلاً و_مقام نبود. حتی از پدرم چهار سال ایشان را می‌خواستند تا برود پست جدیدش را بگیرد که پدرم قبول نمی‌کرد. 📍یک بار هم🌷 به پدرم گفت: «چرا نمی‌روی خودت را بگیری؟» به 🌷 می‌گوید: «من با آمده‌ام و دوست دارم در هم باقی بمانم.» آن را که درجه سرداری به آن بود پدرم اصلاً استفاده نکرد. 📍فقط یک بار به ما بچه‌ها پوشید که از او گرفتیم که الان آن در همه جا پخش است. پدرم خیلی به والدینش می‌گذاشت. 📍وقتی که سال ۶۲ پدربزرگمان می‌کند، مادرش را می‌آورد تا با خودش کند. تا سال ۷۴ که مادربزرگمان به رفت پیش ما می‌کرد. 📍همیشه می‌گفت: «اگر من به جایی رسیده‌ام از پدر و مادرم بوده است.» در صحبت‌هایشان می‌گفتند: «اگر یک می‌خواهید بروید و پدر و مادرتان از دستتان نباشد آن هیچ‌گونه ندارد. 📍مهم آن است که و از فرزندانشان داشته باشند.» همچنین پدرم خاصی به☀️(ع) و🌷 داشتند و به بچه‌های خیلی اهمیت می‌دادند و همیشه دوست داشت در مراسم و و شب‌های همگی در کنار هم داشته باشیم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷