#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_هشتم
💚تحول عظیم شخصیتی هادی❤️
🍃 #تحول_اساسی(۱)✨
👈از مدت ها قبل#شاهد بودم كه 📗#كتاب_خصائص_الحسينيه را در دست دارد و مشغول💡#مطالعه است.
⚘@pmsh313
🌷#هادي مرتب مشغول💡#مطالعه بود.#عشق و شوري كه از🔮#زيارت_امام_حسين (علیه السلام) در #قلب ما پديد آمده بود، در او چند#برابر بود.
💎به ما مي گفت:#امام_صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر كس به🔮#زيارت_امام_حسين (علیه السلام) نرود تا بميرد، درحالي كه خود را هم شيعه ي ما بداند، هرگز شيعه ي ما نيست. و اگر از اهل#بهشت هم باشد، او #مهمان بهشتيان است.
⚘@pmsh313
💎در جاي ديگري مي فرمايند:🔮#زيارت_حسين_بن_علي(علیه السلام) بر هر كسي كه )ايشان) را از سوي خداوند، (امام) مي داند لازم و #واجب است. هر كه تا هنگام #مرگ، به🔮#زيارت_امام_حسين (علیه اسلام) نرود، #دين و ايمانش #نقص دارد.
💎از طرفي #كلام_بزرگان را نيز به ما #متذكر مي شد كه مي فرمودند: براي اينكه #دين شما #كامل شود و نقايص #ايمان و مشكلات #اخلاقي شما برطرف شود حتماً به🌼#كربلا برويد.
⚘@pmsh313
💥خلاصه آن چنان در ما شور🌼#كربلا ايجاد كرد كه براي #حركت_كاروان لحظه شماري مي كرديم.
#شهريور 1390 بود. #مقدمات كار فراهم شد. با تعدادي از بچه هاي کانون🌷#شهيد_آويني از🕌#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیه السلام) راهي🌼#کربلا شديم.
📍نه تنها من كه بيشتر #رفقا #اعتقاد دارند كه 🌷#هادي هر چه مي خواست در اين#سفر به دست آورد. به نظر من آن اتفاقي که بايد براي🌷#هادي مي افتاد، در همين #سفر رخ داد.
⚘@pmsh313
📍در حرم ها که #حضور مي يافتيم حال او با بقيه فرق مي کرد. اين موضوع در #سوز و #صدا و حاالت ايشان به #خوبي مشخص بود.
📍در زيارت ها بسيار #عجيب و #غريب بود. اتفاقي که در آن #سفر افتاد، #تحول_عظيم در #شخصيت 🌷#هادي بود که ايشان را زير و رو کرد.
🍂بالأخره همه ي ما که در آن #سفر حضور داشتيم اهل#هيئت بوديم، اما همه #احساس مي كرديم كه اين🌷#هادي با🌷#هادي قبل از #سفر به🌼#كربلا خيلي #تفاوت دارد.
⚘@pmsh313
📍ديگر از آن #جوان_شوخ و#خنده_رو خبري نبود! او در🌼#کربلا #فهميد كجا آمده و به خوبي از اين #فرصت استفاده كرد.
📍پس از آن #سفر بود كه با يكي از دوستان#طلبه #آشنا شد. از او خواست تا در #تحصيل_علوم_ديني ياري اش کند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_چهارم
💚دو تصویر در اتاق شخصی❤️
#اهانت_به_رهبر✨
👈از زماني كه به#عراق رفت و در💥#نجف ساكن شد،نگرش خاصي به موضوع💥#ولايت_فقيه پيدا كرد.به ما كه در#تهران بوديم مي گفت:شما مانند يك🐟#ماهي كه قدر🏝#آب را نمي داند، قدر💥#ولايت_فقيه را نمي دانيد. مشكل كار در اينجا نبود بحث💥#ولایت_فقیه است.
🌷@shahidabad313
♨️لذا#آمريكا بر گُرده ي اين مردم سوار است و هر طور مي خواهد عمل مي كند.خوب يادم هست كه ارادت🌷#هادي به💥#ولي_فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود.
🌴هر بار كه مي آمد، پوسترهاي💥#مقام_معظم_رهبري را تهيه مي كرد و با خودش به💥#نجف مي برد.
🌷@shahidabad313
⏺در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود.تصوير💥#مقام_معظم_رهبري و در زير آن پوستر🌷#شهيد_ابراهيم_هادي.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در آخرين سفري كه به#تهران داشت ماجراي عجيبي را#تعريف كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي#انگليسي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان#اسلام#پول مي گيرند تا#تفرقه ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي مي آمد #نجف و به جاي #ارشاد طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به#مقام_معظم_رهبري #اهانت کند!
🌷@shahidabad313
🌴او انگار #وظيفه داشت تا همه ي مشكلات#امت اسلامي را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار #تحمل کردم و چيزي نگفتم.بعد هم به جهت#امر_به_معروف چند كلامي با ايشان #صحبت كردم و او را #توجيه كردم، اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود! فقط همان جملاتي كه اربابانش براي او #ديكته كرده بودند#تكرار مي كرد!
🍂من درباره ي خيانت هاي#آمريكا و#انگليس، به خصوص در #عراق براي او#سند آوردم اما او قبول نمي كرد!
🌷@shahidabad313
🍂روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به#صحبت كرد. دوباره مشغول#اهانت شد، نمي دانستم چه كنم.گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا #برخورد كنم، چون او#ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا #خراب مي كند.
⚘@pmsh313
💎#استخاره کردم با اين#نيت كه مي خواهم اين آقا را #خوب بزنم، آيا #خوب است يا نه؟#خيلي_خوب آمد.
🌷@shahidabad313
💎وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا #اهانت کند، از جا بلند شدم و ...#حسابي او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آن جايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول#درس بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه #عجيب به نظر آمد.
💎هر کس من را مي ديد مي گفت:🌷#شيخ_هادي ما شما را تا به حال اينگونه نديده بوديم. شما که اصلاً #اهل_دعوا و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر #عصباني شدي؟ مگر چه#اهانتي به شما کرده بود؟
🌷@shahidabad313
🌲من هم براي آنها از بحث #تفرقه و كارهايي كه برخي #عالم نماها براي #ضربه_زدن به#اسلام استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك #عالم در كشور #انگليس فعال است و تنها كاري كه مي كند ايجاد #وهن نسبت به #شيعه و #تفرقه بين فرقه هاي اسلامي است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
💚حلالیت طلبی❤️
🍃 #آخرین_شب✨
👈بارها از دوستان🌷#شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين#سفر#رفتار و#كردار آن ها#تغيير مي كرد.شايد براي خود من باور كردني نبود! با خودم مي گفتم: شايد#فكر و#خيال بوده، شايد مي خواهند از🌷#شهدا موجودات ماورائي در#ذهن ما ايجاد كنند.اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه🌷#هادي در🌟#نجف بود چه اتفاقاتي افتاد!
🌷@shahidabad313
💢بار آخري كه مي خواست براي#مبارزه با⚡#داعش#اعزام شود همه چيز عوض شد! او#وصيت نامه اش را#تكميل كرد. به سراغ#وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه#دوست داشت به ديگران بخشيد!چند تا#چفيه ي#زيبا ودور دوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢دوستي داشت كه در كنار🕌#مسجد_هندي#مغازه داشت.🌷#هادي به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم، از فلاني و فلاني براي من#حلاليت بگير!حتي گفت: برو و از آن#روحاني كه با او به خاطر⚡#اهانت به☀️#رهبر_انقلاب درگير شده بودم#حلاليت بطلب، نمي خواهم كسي از دست من#ناراحت باشد.
🌷@shahidabad313
🌟#شب_آخر به سراغ#پيرمرد نابينايي رفت كه مدت ها با او#دوست بود.#پيرمرد را با خودش به🕌#مسجد آورد. با اين#پيرمرد هم#خداحافظي كرد و#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢براي#قبر هم كه قبلا با يك#شيخ_نجف#صحبت كرده بود و يك#قبر در ابتداي🌟#وادي_السلام از او گرفته بود.برخي دوستان🌷#هادي را بارها در كنار#مزار خودش ديده بودند كه مشغول#عبادت و#دعا بود!!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي#تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي#سفر شد.معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت، بهترين لباس هايش را مي پوشيد. براي#سفر_آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...
⚘@pmsh313
💢برادر#حمزه_عسگري از دوستان🌷#هادي و از#طلاب_ايراني🌟#نجف مي گفت: صورت🌷#هادي خيلي جوش مي زد. از#دوران_جواني دنبال#دوا#درمان بود.پيش يكي دو تا#دكتر در#ايران رفته بود و#دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.
🌷@shahidabad313
💥#شب_آخر ديدم كه با آن#پيرمرد_نابينا خداحافظي مي كرد.#پيرمرد با صفايي كه هر#شب منتظر بود تا🌷#هادي به دنبال او بيايد و به🕌#مسجد بروند.🌒#آخر_شب بود كه با هم#صحبت كرديم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي حرف از رفتن و🌷#شهادت زد. بعد گفتم: راستي ديگه براي جوش هاي صورتت كاري نكردي🌷#هادي#لبخند تلخي زد و گفت: يه#انفجار احتياجه كه اين جوش هاي صورت ما رو#نابود كنه! دوباره حرف از🌷#شهادت را ادامه داد.
🌷@shahidabad313
💢من هم به#شوخي گفتم:🌷#هادي تو🌷#شهيد شو، ما برات يه#مراسم سنگين برگزار مي كنيم. بعد ادامه دادم: يه#شعر_زيبا هست كه مداح ها مي خونن، مي خوام توي#تشييع_جنازه تو اين#شعر رو بخونم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي منتظر#شعر بود كه گفتم: جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب🌷#حسين (علیه السلام)...🌷#هادي خيلي خوشش آمد.#عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان#تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره#مداح#مراسم#تشييع شروع به خواندن اين#شعر_زيبا كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجم
💚محیط ورزشی معنوی❤️
💢#ورزش_باستاني(۱)
✔جمعي از دوستان شهيد
💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️
💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️
💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️
💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️
⏺اوايل دوران💼#دبيرســتان بود كه🌷#ابراهيم با#ورزش_باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او#زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
⏺اين محيط#ورزشي و#معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه🌟#قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي#توسل و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد☀️#اهل_بيت(ع)ميخواند و به اين ترتيب به #مرشد هم كمك ميكرد.
⏺از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به☀️#اذان_مغرب ميرســيد، بچه ها#ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود #زورخانه، پشت سر حاج حسن#نماز_جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها مي آموخت.
⏺فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا#دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
⏺ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي#توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
⏺دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار#دعوت كرده.
⏺برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال#عجيب خواند کار خودش را کرده.
⏺بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند#رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به🕌#مسجد و#هيئت مي كشاند.
⏺يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا#هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مي ياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
⏺گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد#هيئت شــد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت☀️#امام_حسين(ع)وکارهاي يزيد ميگفت.اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
⏺ابراهيم داشت با#تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا #هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با☀️#امام_حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم#هنر کرديم.
⏺دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من#مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم.
⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم#دقت ميکردم.چقــدر#زيبا يکي يکي بچه ها را #جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌#مسجد و#هيئت مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو#هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است
📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸)
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊