eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
خود را با خداوند دائماً برقرار نموده و از و قرائت و و (كه سلاح ايثارگران ما هست) نورزيد، ولي يك نكته را نماييد كه پرداختن به تا حدي جايز است كه جلوي كارهاي شما را نگيرد. 📚منبع کلام شهدا:اسك دين 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚هميشه روي لبش بود❤️ 💕 ۱🍃 ✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد ⏺هميشه روي لبش بود.نه از اين بابت كه مشكلي ندارد.من خبر داشتم كه او با#دست_و_پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به آنها بپردازم. ٭٭٭ 💎اما🌷 مصداق واقعي همان حديثي بود كه ميفرمايد:☀️ شاديهايش در چهره اش و و اندوهش در درونش ميباشد. ⚘@pmsh313 💎همه ي رفقاي ما او را به همين ميشناختند. اولين چيزي كه از🌷 در #نقش بسته، چهره اي بود كه با🤗 آراسته شده. 💎از طرفي بسيار هم و و😀بود. با او هيچ كس را نميكرد.در اين شوخيها نيز مي كرد كه از او سر نزند. 💎يادم هست هر وقت ميشديم،🌷 با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود را از جمع ما خارج ميكرد. ٭٭٭ 💎بار اولي كه🌷 را ديدم،قبل از حركت براي بود. وارد🕌 شدم و ديدم سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و.رفتم جلو و دادم كه اينجا🕌 است بلند شو. ⚘@pmsh313 💎ديدم اين بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلي حالم گرفته شد. بنده ي خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد. 💎 دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا،بقيه ي بچه هاي🕌 از ديدن اين صحنه خنديدند! 💎چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلي دلش براي اين سوخت. 💎ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده ي حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه ي علماي اس...بعد از لحظه اي ادامه داد: نابودي همه علماي اسرائيل،همه فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايي كه شعار فرستاد همان در🕌 بود! ⚘@pmsh313 💎به دوستم گفتم: مگه اين جوان نبود!؟ 😳 دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي 🕌 ميخنديديم.اين🌷 از بچه هاي جديد🕌 ماست كه پسر خيلي خوبيه، خيلي فعال و در عين حال و و دوست داشتني است. شما رو سر كار گذاشته بود... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚دقیق بودن در حلال و حرام❤️ 👈راوی از دوستان شهید ✨ 🍃 🍎سال اول🌷 بود. يك روز به او گفتم: مي داني شهريه اي كه يك مي گيرد، از 💥 (عج) است.با نگاهم كرد و گفت: خُب شنيدم، منظورت چيه؟!گفتم: بزرگان مي گويند اگر طلبه اي نخواند، گرفتن 💥 (عج) براي او پيدا ميكند. 🌷@shahidabad313 🌴كمي كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ي علميه نگرفت! با كار مي كرد و هزينه هاي خودش را مي كرد، اما ديگر به سراغ💥 (عج) نرفت. 🌷@shahidabad313 🌷 طلبه اي بود. در كنار فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگي هاي او در و بود. ⚘@pmsh313 🌴او بسيار مي كرد؛ زيرا راه رسيدن به را در و مي دانند. 🌴او به نوعي را بسته بود. هميشه مي كرد كه كارهايش نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 🌴به بسيار بود، حتي قبل از اينکه💥 شود.يادم هست گاهي در پايگاه مي خواند، آخر شب كه كار تمام مي شد از دفتر پايگاه بيرون مي آمد! او در راهرو، كه بيرون از بود، مشغول مي شد. 🌴شرايط خانه به گونه اي نبود كه بتواند در آنجا بخواند. براي همين اين کار را مي کرد. داخل راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است.🌷 آنجا در سرما مي نشست و مي خواند! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار به🌷 گفتم: چرا اينجا مي خواني؟ تو حق گردن اين داري، همه ي در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن#گچکاری كردي. همه ي تزئينات اينجا كار شماست. خب بمون توي و بخوان. تو كه كار خلافي انجام نمي دي. 🌷 گفت: من اين رو براي خودم مي خوانم. درست نيست از نوري که هزينه اش را پرداخت مي كند استفاده کنم. از طرفي چون مي دانم اين لامپ ها تا صبح روشن است اينجا مي مانم. 🌷@shahidabad313 🌴اما بيشترين او درباره ي بود. هر غذايي را نمي خورد. البته دستور نيز همين است. برخي از بزرگان به غذايي كه تهيه مي شد مي کردند. 🌴در نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذاي خودش (و اينكه از چه راهي به دست آمده) بنگرد. «سوره عبس / آیه 34» در وقتي غذايي تهيه مي کرديم مي گفت: از کجا آمده؟ چه کسي پخته؟وقتي مي گفتيم پخت است خوشحال مي شد، اما غذاهاي ديگر را خيلي به خوردنش نداشت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️ 🍃 ✨ 👈مي گفت: آدمي كه💥 شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد در چه لذتي دارد. 🌷@shahidabad313 🌷 آنچنان از در💥 مي گفت كه ما مي كرديم در بهترين هتل ها دارد! 🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷 آن چنان غرق در معنويات💥 شده بود كه نمي توانست چند روز در را تحمل كند.در مدتي كه بود در🕌 و پايگاه حضور مي يافت.هنگام حضور در احساس راحتي نميكرد! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت خانم ها توي ناراحتم. وقتي آدم توي راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥 آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در اين مسائل نيست. شرايط براي خيلي مهياست. ⚘@pmsh313 🌷 را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي مي افتادم. آنها هم وقتي از بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در نداشتند. مي خواستند دوباره به برگردند.البته تفاوت زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست! 🌷@shahidabad313 🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷 در💥 ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي را انجام مي داد. بود كه كارهاي نيز انجام ندهد. 📍وقتي در ساکن بود، بيشتر شب هاي با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از جدا کند.شماره خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 📍مي گفت شماره را عوض کردم که تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم. خواهرش مي گفت:🌷 براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥 سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از حضور در و آنجا مي گفت. مي كرد كه روزي همه با هم به برويم. ⚘@pmsh313 🍂يک بار در از ما پرسيد: چطور بايد درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش درست كند. 🌷@shahidabad313 🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که ما راحت باشد.هميشه اوضاع خواندن و طلبگي اش را در#آرام توصيف مي کرد.وقتي به مي آمد، آن قدر دلش براي💥 تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد. 🌷 آن قدر زندگي در💥 را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا کنيم. آنجا به آدم واقعي مي دهد. مي گفت در يک جور ديگر مي شود. 🌷@shahidabad313 ⏺بعضي وقت ها مي زد مي گفت هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به (علیه اسلام) بدهيم.او طوري با ما مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان مي شد. 💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷 به گونه اي باشد كه بكشد مي کردم🌷 چند سال ديگر مي آيد و ما با يک با مواجه مي شويم، با همان و هميشگي اش. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚تصویر امام خامنه ای بر سینه❤️ ✨ 🍃 👈از شخصي پرسيدم: از حركت☀️ امسال كه بيش از بيست ميليون به سوي رفتند چه چيزي فهميدي؟ گفت: يعني اينكه در#خون بر پيروز شد.اگر آن روز كاروان☀️ همگي به🌷 رسيدند، اما در واقع شدند كه بعد از قرن ها اين گونه از آنها ياد مي شود و مردم در مسير آن ها اين گونه قدم بر مي دارند. 🌷@shahidabad313 💢يادم هست چند ماه قبل و زماني كه به دست نيروهاي مردمي آزاد شد، يكي از انديشمندان غربي گفته بود: آنچه امروز در اتفاق مي افتد يعني پيروزي و☀️(رحمت الله علیه). ⚘@pmsh313 💢اين شخص ادامه داد: تعجب مي كنم كه عراقي ها با (امام) جنگ كردند، اما حالا عراقي كه فرزندان همان پدران هستند، براي با دشمني به نام⚡ به الگوهايي متوسل مي شوند كه از آن استفاده مي كردند. 🌷@shahidabad313 💢اين شخص ادامه مي دهد: استفاده از نمادهايي مانند و و روحيات خاص، براي عراقي ها چنان انگيزه اي ايجاد كرد كه شهر، مهمترين پايگاه را به راحتي آزاد كردند. ⚘@pmsh313 📌اين شخص به نام گذاري يكي از خيابان هاي به نام👇(رحمت الله علیه) اشاره كرده و مي گويد: اين ها همه بيانگر اين مطلب است كه به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي صادر شده. از و و تا و و... ايراني ها بر اساس خود يعني☀️(علیه السلام) وارد ميدان شدند و زير بار نرفتند. و حالا همين ميان ملت هاي و در حال است. 🌷@shahidabad313 📌مردم نيز همين را الگوي خود قرار داده اند و مشغول با نيروهاي هستند.🌷 زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك مورد توجه قرار گرفت. ⚘@pmsh313 ♨️او هميشه تصوير☀️ را روي سينه داشت. همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه بودند همين كار را انجام دهند. 🌷@shahidabad313. 💢او به بسيار توجه مي كرد.☀️ و او مورد توجه قرار گرفت. در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث و$پيشاني_بند را مطرح کرد.فرماندهان که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميليون تومان به فرستادند. ⚘@pmsh313 🌟او اجازه داشت هر طور که مي خواهد کند، اما🌷 رعايت مي کرد که از آن براي خودش خرج نکند. گاهي آنقدر رعايت مي کرد که را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد! با اينکه زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنس ها را بخرد. مي کرد که براي به اين که توسط مردم تهيه شده بکشد تا هدر نرود. 💎براي مثال براي تهيه ي از به رفت تا از و ارزانتر تهيه کند. پيشاني بندها را در#چاپ کرده بود و به مي آورد تا خواهرانش آنها را بريده و آماده کنند.او مي کرد کاري که انجام مي دهد، به نحو باشد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚محیط ورزشی معنوی❤️ 💢(۱) ✔جمعي از دوستان شهيد 💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️ 💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️ 💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️ 💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️ ⏺اوايل دوران💼 بود كه🌷 با آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران ⏺اين محيط و شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه🌟 شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد☀️(ع)ميخواند و به اين ترتيب به هم كمك ميكرد. ⏺از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به☀️ ميرســيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود ، پشت سر حاج حسن ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها مي آموخت. ⏺فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ⏺ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد. ⏺دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار كرده. ⏺برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال خواند کار خودش را کرده. ⏺بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به🕌 و مي كشاند. ⏺يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مي ياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! ⏺گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد شــد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت☀️(ع)وکارهاي يزيد ميگفت.اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! ⏺ابراهيم داشت با گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با☀️(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم کرديم. ⏺دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. ⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم ميکردم.چقــدر يکي يکي بچه ها را ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌 و مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است 📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸) 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌱 🌺@shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
سلام بر ابراهیم 3.mp3
5.72M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️ 💚ماجرای هفتصد شنا(چهار ساعت) در زورخانه❤️ 💚مبارزه با غرور با وجود بدن قوی❤️ ⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم ميکردم.چقــدر يکي يکي بچه ها را ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌 و مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است 📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸) 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯