eitaa logo
روایتگری شهدا
23.4هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚دو تصویر در اتاق شخصی❤️ ✨ 👈از زماني كه به رفت و در💥 ساكن شد،نگرش خاصي به موضوع💥 پيدا كرد.به ما كه در بوديم مي گفت:شما مانند يك🐟 كه قدر🏝 را نمي داند، قدر💥 را نمي دانيد. مشكل كار در اينجا نبود بحث💥 است. 🌷@shahidabad313 ♨️لذا بر گُرده ي اين مردم سوار است و هر طور مي خواهد عمل مي كند.خوب يادم هست كه ارادت🌷 به💥 بسيار بيشتر از قبل شده بود. 🌴هر بار كه مي آمد، پوسترهاي💥 را تهيه مي كرد و با خودش به💥 مي برد. 🌷@shahidabad313 ⏺در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود.تصوير💥 و در زير آن پوستر🌷. ⚘@pmsh313 🌷 در آخرين سفري كه به داشت ماجراي عجيبي را كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان#پول مي گيرند تا ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي مي آمد و به جاي طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به کند! 🌷@shahidabad313 🌴او انگار داشت تا همه ي مشكلات اسلامي را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار کردم و چيزي نگفتم.بعد هم به جهت چند كلامي با ايشان كردم و او را كردم، اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود! فقط همان جملاتي كه اربابانش براي او كرده بودند مي كرد! 🍂من درباره ي خيانت هاي و، به خصوص در براي او آوردم اما او قبول نمي كرد! 🌷@shahidabad313 🍂روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به كرد. دوباره مشغول شد، نمي دانستم چه كنم.گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا كنم، چون او طلبه ها را نسبت به حضرت آقا مي كند. ⚘@pmsh313 💎 کردم با اين كه مي خواهم اين آقا را بزنم، آيا است يا نه؟ آمد. 🌷@shahidabad313 💎وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا کند، از جا بلند شدم و ... او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آن جايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه به نظر آمد. 💎هر کس من را مي ديد مي گفت:🌷 ما شما را تا به حال اينگونه نديده بوديم. شما که اصلاً و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر شدي؟ مگر چه به شما کرده بود؟ 🌷@shahidabad313 🌲من هم براي آنها از بحث و كارهايي كه برخي نماها براي به استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك در كشور فعال است و تنها كاري كه مي كند ايجاد نسبت به و بين فرقه هاي اسلامي است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ص۱۱۱ 💚مرد میدان نبرد❤️ ✔️راوی:یکی از دوستان عراقی شهید 👈اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک به سمت☀️ برمي گشتيم.موقع☀️ بود که به ورودي☀️ و کنار☀️ رسيديم.🌷 به راننده گفت: نگه دار.تعجب کرديم. 🌷@shahidabad313 🔮گفتم:🌷 اينجا چه کار داري؟گفت: مي خواهم بروم☀️.گفتم: نمي ترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي. ⚘@pmsh313 🌷 برگشت و گفت: از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت.بعدها فهميدم که مدت ها در☀️ به☀️ مي رفته و بر سر مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول مي شده. 🌷@shahidabad313 🌷#مرد_مبارزه بود. او در و در هم دست از اعتقاداتش بر نمي داشت.هميشه#مقام_عظماي_ولايت را بر روي سينه داشت. براي#صحبت مي کرد و آنها را از لحاظ آماده مي کرد. ⚘@pmsh313 🔮يادم هست خيلي با به جمعي از مي گفت: لحظه ي🌷 نام مقدس☀️(علیه السلام) را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالاي سرتان بيايد.کل وسايل همراه🌷، در همه ي مدت حضور در ميادين، فقط يک کوچک بود. 🌷@shahidabad313 🔮تعلقات او از همه ي دنياي بريده شده بود. در دوران خيلي کم غذا مي خورد، مي گفت: شايد بقيه ي همين را هم نداشته باشند. کم مي خوابيد و به واقع خودش را براي آماده کرده بود. ⚘@pmsh313 🌷 در هم وظيفه ي بودن و بودن خود را رها نمي کرد.در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها مي شد.زماني هم كه بود در كار و رساندن و كمك مي كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚انسان الهی❤️ ✔️راوی:شیخ محمد صبیحاوی و.... 👈من همه گونه ديده ام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون مي گويم كه مثل🌷 را كمتر ديده ام. مؤمن، صالح، عابد، زاهد، متواضع، شجاع و... او براي جمع ما بود. 🌷@shahidabad313 💢اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او🌷 شده، ما🌷 زياد ديده ايم. اما🌷 انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از را آموخت. او بزرگي بود، به خاطر اينكه در چشمش كوچك بود. به همين خاطر در هر جمعي وارد مي شد بود. ⚘@pmsh313 💢بسياري از روزها را دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از زيادي به خاطر از گريزان بود، اما هميشه برلب داشت. تمام را در او مي ديديم. هميشه به ما مي كرد. يعني هركسي را كه به داشت ياري مي كرد. 🌷@shahidabad313 💢يكبار براي خودم يك خريدم و نمي دانستم چگونه به بياورم، ساعتي بعد ديدم كه🌷#تانكر را روي كمرش بسته و به آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست. 💢بعضي روزها از او نداشتيم، او بود و ما بي خبر بوديم. نداشت كسي بداند! از و از امور دنيايي حرف نمي زد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما مي دانستيم كه اينگونه نيست. 🌷@shahidabad313 🌟#درس مي خواند و زود را مي گرفت. خوب مي فهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام مي داد.يكبار در☀️ با او همراه بودم. اما بشاش و خنده رو بود. از همه ديرتر مي خوابيد و زودتر بلند مي شد. ⚘@pmsh313 💎كم خوراك و كم خواب بود. و بود. وقتي به كنار معصومين(ع)مي رسيد ديگر در حال خودش نبود. بود. در و، و به نوعي بود، در ديگر كارها نيز همينطور. 💢 و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده مي رود. زيارت☀️ در☀️ بود. وقتي هم كه🌷 شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرف ها بهانه است.🌷 دوست داشت يك شب جمعه ي ديگر به☀️ برود كه خدا دعايش را كرد.روز يكشنبه🌷 شد و☀️ در🌷 و☀️ تشييع شد.درست در اولين روز🌷! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚ابراهیم تهرانی❤️ ✔️راوی: حاج باقر شیرازی 👈چند روزي بود كه🌷 را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با⚡ رفته.در🕌 هندي همه از او تعريف مي كردند؛ از، و مهم تر اينكه با آب، در بيشتر مردم، يك از خودش گذاشته بود. 🌷@shahidabad313 💢يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان «🌷» ثبت كرده بودم.خودش روز اول گفته بود من را🌷 صدا كنيد. بچه ي هم بود.براي همين شد. ⚘@pmsh313 💢تا اينكه يك روز به🕌 آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم:🌷 كجايي نيستي؟ مي دانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با به و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت مي كردند.با اينكه و او بود و حسابي مشغول بود، اما چون در كنار مشغول بود، بعضي ها مي گفتند يك نبايد اين كارها را انجام دهد! 🌷@shahidabad313 💢خلاصه آن روز كمي كرديم.من فهميدم كه براي به نيروهاي ملحق شده.آن روز در خلال صحبت ها احساس كردم در حال است. نام دو را برد و گفت: من به دلايلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر بطلب.بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلاني بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من باشد. ⚘@pmsh313 💢مي دانستم آن يك بار به#توهين كرده بود و...او همين طور كرد و بعد هم رفت.يك در محل داشتيم كه🌷 با او بود. او را تر و خشك مي كرد. حمام مي برد و...هميشه هم او را با خودش به🕌 مي آورد.🌷 سراغ او رفت و با هم به🕌 آمدند. 🌷@shahidabad313 💢بعد از بود كه ديگر🌷 را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به🕌 آمد و خبر🌷 او را اعلام كرد.من به اعلاميه ي او كردم. تصوير خودش بود اما نوشته بود:🌷. اما من او را به نا🌷 مي شناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان🌷 او «🌷» نام داشت و🌷 به او بسيار علاقه مند بود. ⚘@pmsh313 💢خبر را در🕌 اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر🌷 چند روز بعد به🌟 آمد. همه براي او جمع شدند.وقتي من در گفتم كه🌷🌷 شده، همه ي خانواده ي ما شدند. همسرم گفت: مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در اين شركت كنم. 🌷@shahidabad313 💢بسيار با شكوهي برگزار شد. من چنين با شكوهي را كمتر ديده ام.پيكر او در همه ي🌟#طواف داده شد و اين گونه با شكوه در ابتداي☀️ به سپرده شد.از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در ما براي🌷 خوانده نشود،هميشه به ياد او هستيم. آب ما اوست. ⚘@pmsh313 📌يادم نمي رود. يك هفته بعد از🌷 خوابش را ديدم.در نمي دانستم🌷🌷 شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي؟ لبخندي زد و گفت:☀️ به آرزوم رسيدم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚توفیق شهادت❤️ ✔️راوی:محمدرضا ناجی 👈قرار بود براي تصويربرداري به🌷 و دوستان ملحق شويم. روز يکشنبه نتوانستم به بروم. هر چقدر هم با🌷 تماس گرفتم تماس برقرار نمي شد.تا اينکه فردا يکي از دوستان از برگشت.سلام کردم و گفتم: چه خبر از بچه ها؟ 🌷@shahidabad313 💢گفت: براي🌷 دعا کن.ترسيدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمي شده؟ دوست من بدون مکث گفت: نه🌷 شده.همانجا شوکه شدم و نشستم. خيلي حال و روز من به هم ريخت. نمي دانستم چه بگويم.آن قدر حالم خراب شد که حتي نتوانستم بپرسم چطور🌷 شده. ⚘@pmsh313 💢براي ساعاتي فقط فکر🌷 بودم. ياد صحبت هاي آخرش. من شک نداشتم🌷 از🌷 خودش خبر داشت.به دوستم گفتم:🌷 به عشقش رسيد.او🌷 بود. بعد حرف از نحوه ي🌷 شد. 🌷@shahidabad313 💢او گفت که در جريان يک⚡ در شمال،پيکر🌷 از بين رفته و ظاهراً چيزي از او نمانده! روز بعد🌷 را آوردند. همين که را ديديم همه شديم!لنز پر از آب شده و خود دوربين هم کاملاً منهدم شده بود. با ديدن اين صحنه حتي کساني که🌷 را نمي شناختند، فهميدند که چه مهيبي رخ داده. ⚘@pmsh313 💢از طرفي همه ي دوستان ما به دنبال پيکر🌷 بودند. از هر کسي که در آن محور بود و سؤال مي کرديم، نمي دانست و مي گفت: تا آخرين لحظه که به ياد ما مي آيد،🌷 مشغول تهيه ي و بود. حتي از لودر که به سمت روستا آمد عکس گرفت. 🌷@shahidabad313 💢من خيلي ناراحت بودم. ياد آخرين شبي افتادم که با🌷 بودم.🌷 به خودش اشاره کرد و به من گفت: برادرت در يک تکه تکه ميشه! اگر چيزي پيدا کرديد، در نزديک ترين نقطه به☀️ _علي (علیه السلام) دفنش کنيد. نمي دانستم براي🌷 چه بايد کرد. شنيدم که خانواده ي او هم از راهي شده اند تا براي مراسم او به🌟 بيايند. ⚘@pmsh313 💢سه روز از🌷 گذشته بود. من يقين داشتم حتي شده قسمتي از پيکر🌷 پيدا مي شود؛ چون او براي خودش آماده کرده بود.همان روز يکي از دوستان داد در نظامي شهر، يک کاميون يخچال دار مخصوص حمل پيکر🌷 قرار دارد. پيکر بيشتر اين🌷 از آمده. 🌷@shahidabad313 💢در ميان آنها يک وجود دارد که سالم است اما! او هيچ مشخصه اي ندارد، فقط در دست راست او دو💥 است.تا اين را گفت يک باره به ياد🌷 افتادم. با و ديگر فرماندهان کردم. همان روز رفتم و کاميون پيکر🌷 را ديدم.خودش بود. ⚘@pmsh313 💎اولين🌷 بود که خوابيده بود. صورتش کمي بود اما کاملاً واضح بود که🌷 است؛. بالاي سر🌷 نشستم و زارزار کردم. ياد روزي افتادم که با هم از به بر مي گشتيم.🌷 مي گفت براي🌷 بايد از خيلي چيزها گذشت. از برخي فاصله گرفت و... 🌷@shahidabad313 🌟بعد به من گفت: وضعيت در چطوره؟ گفتم: خوب نيست، مثل.گفت: بايد را از حفظ کرد تا🌷 را از دست ندهيم. بعد چفيه اش را انداخت روي سر و صورتش.در کل مدتي که در بوديم همين طور بود. تا اينکه از خارج شديم و راهي☀️ شديم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊