eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 و الگوي بچه هاي مسجدي❤️ ✔️راوی: يكي از 👈كار فرهنگي (علیهما السلام) بسيار گسترده شده بود.🌷 برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد. ⚘@pmsh313 🍀هميشه براي جلسات يا برنامه هاي اردويي ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان. 🍀يك به نام جوادين در خيابان پشت بود كه از آنجا خريد ميكرد. 🍀شاگرد اين يک بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي خوبي دارد. 🍀بارها با خود🌷 رفته بوديم سراغ اين و با اين جوان حرف ميزديم. ميگفت: اين پسر پاكي دارد، بايد او را جذب كنيم. 🍀براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن. 🌷@shahidabad313 🍀حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي شركت كن. آن پسرک هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر شد، مي يام. 🍀 ما با اين پسر در حد و بود. تا اينكه يک شب مراسم يادواره ي🌷 در برگزار شد. اين اولين يادواره ي🌷 بعد از پايان دوران بود. 🍀در پايان مراسم ديدم همان انتهاي نشسته! به🌷 اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده. 🍀سيد_علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي وارد كرد و گفت: ايشان بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد! 💥خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد🌷 گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟! 🍀او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي رد ميشدم كه ديدم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. 🍀سيد علي خنديد و گفت: پس🌷 تو رو دعوت كردن. 🍀بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك کلاه آهني مربوط به بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد🌷 گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت. او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مي یاد؟ ⚘@pmsh313 🍀سيد علي هم لبخندي زد😊 و به شوخي گفت: ديگه تموم شد،🌷 براي هميشه سرت كلاه گذاشتند! 🍀همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي🌷 در همان مراسم كردند. 🍀 همان🌷 بود كه🌷 او را جذب كرد و بعدها و الگوي بچه هاي مسجدي شد 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
part6_manzendeam.mp3
7.24M
کتاب صوتی نمایشی "من زنده ام" "خاطرات دوران اسارت معصومه آباد" 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈: 🌷 📍 (ع)، ⬅️ به برادران و خواهران مجاهدم... خواهران و برادران مجاهدم در این ، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند داده‌اید و جان‌ها را بر گرفته و در به آمده‌اید، کنید:، و است. 💎امروز ☀️(ع)، است. بدانید ☀️ است و این اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه ابراهیمی و نه محمّدی(ص). 🍎 💎برادران و خواهرانم! جهان پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی(ع). 💎خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که را تکان داد☀️ را کرد، یعنی و پاک ما،☀️ را تنها نسخه نجات‌بخش این قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان به آن دارید و چه شما به‌عنوان #اعتقاد_عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام☀️ را رها نکنید.، خیمه(ص)است. جهان با، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید.🌟🌟🌟 این خیمه اگر آسیب دید،☀️ و☀️☀️(ص)و☀️،☀️،☀️،☀️ و☀️ باقی نمی‌ماند؛☀️ آسیب می‌بیند. 🌱 🌺@shahidabad313
💚مبارزه با غرور❤️ ♦️ورزش باستاني(۲) ✔جمعي از دوستان شهيد 💚ماجرای هفتصد شنا(چهار ساعت) در زورخانه❤️ 💚مبارزه با غرور با وجود بدن قوی❤️ ⏺از ديگــر کارهائي که در مجموعه انجام ميشــد اين بود که بچه ها به صورت گروهــي به زورخانه هاي ديگر مي رفتند و آنجا ورزش مي کردند. يک شب☀️ ما به زورخانه اي در کرج رفتيم. ⏺آن شب را فراموش نميکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول بود. اصلا به کسي توجه نميکرد. ⏺پيرمردي در بالاي ســكو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: »من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تســبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور رفته يعني هفتصدتا شنا! ⏺تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره.« وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصلا احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت رفته! ⏺البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شــدن انجام ميداد. هميشــه ميگفت: بــراي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشــته باشــيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن. ⏺ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل انسان می شه. ⏺ميگفت: مردم به دنبال اين هســتند كه چه کســي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزش هاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است.بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و ميديد که شــخصي خسته شده وکم آورده، سريع ورزش را عوض ميکرد. ⏺اما بدن قوي ابراهيم يکبار قدرتش را نشــان داد و آن، زماني بود که ســيد حســين طحامي قهرمان کشــتي جهــان و يکي از ارادتمندان حاج حســن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 👇 ⬅دختر‌ها خیلی بابایی هستند؛ رابطه شما به عنوان کوچک با پدرتان چگونه بود؟ ⭕ خیلی و بود. قبل ازدواجم با برای به رفتیم. با آنکه خیلی از شده بودم ولی با تشویق‌های پدرم شدم کمی از را طی کنم ولی نتوانستم تا بالا بروم و با هم برگشتیم. 📍با آنکه بیشتر وقت‌ها بیرون از بود ولی همان زمان کمی که در حضور داشت باحوصله می‌نشست و از حال و کار تک‌تک ما می‌کرد و باخبر می‌شد. در شرایطی هم که نمی‌شد ما را ببیند از مادرمان بچه‌ها را جویا می‌شد. ⬅به نظر شما چه ویژگی‌ای در پدرتان بود که او را به🌷 رساند؟ ⭕ همیشه سعی می‌کرد در کارهایش باشد. کمتر کسی از کار‌های او پیدا می‌کرد. 📍اصلاً و_مقام نبود. حتی از پدرم چهار سال ایشان را می‌خواستند تا برود پست جدیدش را بگیرد که پدرم قبول نمی‌کرد. 📍یک بار هم🌷 به پدرم گفت: «چرا نمی‌روی خودت را بگیری؟» به 🌷 می‌گوید: «من با آمده‌ام و دوست دارم در هم باقی بمانم.» آن را که درجه سرداری به آن بود پدرم اصلاً استفاده نکرد. 📍فقط یک بار به ما بچه‌ها پوشید که از او گرفتیم که الان آن در همه جا پخش است. پدرم خیلی به والدینش می‌گذاشت. 📍وقتی که سال ۶۲ پدربزرگمان می‌کند، مادرش را می‌آورد تا با خودش کند. تا سال ۷۴ که مادربزرگمان به رفت پیش ما می‌کرد. 📍همیشه می‌گفت: «اگر من به جایی رسیده‌ام از پدر و مادرم بوده است.» در صحبت‌هایشان می‌گفتند: «اگر یک می‌خواهید بروید و پدر و مادرتان از دستتان نباشد آن هیچ‌گونه ندارد. 📍مهم آن است که و از فرزندانشان داشته باشند.» همچنین پدرم خاصی به☀️(ع) و🌷 داشتند و به بچه‌های خیلی اهمیت می‌دادند و همیشه دوست داشت در مراسم و و شب‌های همگی در کنار هم داشته باشیم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 😍 💢از زبان همسر شهید💢 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 💟جلسه و 💎توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست.😌 می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? "😯 گفت: "اول بعد هم ."😇😌 ♦️جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌 گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! ••••••• سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯 اما او دست بردار نبود. 😔 آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تنها گریه کن 6.mp3
6.44M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 📌 📍محمد در بیمارستان 📍معنویت عمو حسین 📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
سلام بر ابراهیم 6.mp3
6.24M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚کشتی گیر تمام عیار❤️ 💚ورزش برای قوی شدن نه قهرمانی❤️ 💚مربیش اسم ابراهيم را گذاشته بود!❤️ 💚مربیش می گفت يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد❤️ 💚قهرمانی های پی در پی و کشتی گیری تمام عیار❤️ 💚وقتی که ابراهیم فقط دفاع می کرد هنوز کشتی تمام نشده از تشک خارج شد❤️ 💚آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن❤️ 💚هدف از شرکت در مسابقات ابراهیم❤️ 💚از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم❤️ 💚جمله معروف امام راحل را همیشه می گفت که: (ورزش نبايد شود)❤️ 💠هميشــه آقای گودرزی مربی او مي گفت: اين خيلي آرومه، اما تو وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود! 💠بارها مي گفت: يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد! 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ♻️«حزب بعث عراق» 🔸️صدام در مصر به دانشگاه رفت و از دانشكدة حقوق دانشگاه قاهره فارغ التحصيل شد. حزب بعث در سال 1963م در عراق به قدرت رسيد و صدام بلافاصله به عراق بازگشت؛ ولي حدود هشت ماه بعد، حزب بعث با يك كودتا از قدرت كنار زده شد و تعدادي از اعضاي اين حزب از جمله صدام به زندان افتادند. او سه سال در زندان ماند و در سال 1967 از زندان فرار كرد. 🔹️بسياري از كساني كه زندگينامة صدام را نوشته اند، معتقدند تنش هايي كه در دورة اول به قدرت رسيدن حزب بعث ايجاد شد، در شكل گيري سياستهاي آيندة صدام تأثير زيادي داشت. او از آن زمان به بعد، بر ثبات سياسي و اجتماعي بيش از هر موضوع ديگر تأكيد ميكرد؛ اما چهار سال بعد از كودتايي كه عليه حزب بعث صورت گرفت، خود اين حزب دست به كودتا زد. 💥حكومت صدام حسين تكريتي 🔹️در سال 1968م، حزب بعث با كودتا به قدرت رسيد و صدام معاون شوراي فرماندهي انقلاب و معاون رئيس جمهور عراق شد. او سپس در سال 1973م، در ارتش عراق به مقام ژنرالي دست پيدا كرد. او در عمل قدرتمندترين فرد عراق شده بود و در كشور عراق كه تنوع قومي و مذهبي زيادي وجود داشت، سياستي ويژه اتخاذ كرد. 🔸️سياستهاي اقتصادي او عدالت محور و در جهت كاهش اختلاف طبقاتي و بالا بردن سطح زندگي مردم بود. او در سالهاي اول حكومتش در اين راه بسيار موفق بود. مدرسه ها و بيمارستانهاي زيادي در آن سالها ساخته شد و فناوريهاي جديد به عراق وارد شد. او در سال 1972م نفت عراق را ملي كرد و توانست با اختصاص پول نفت، فقر را در عراق كاهش دهد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
pesaram hosein 6.mp3
5.07M
📚 🔊  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب ✍نویسنده: فاطمه دولتی ♻️ 📝 پسرم حسین، روایت زندگی شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر است، که از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. 🍃این اثر کوشیده تصویر یک نوجوان عاشق و دلباخته اهل بیت سلام الله علیهم را که در سن ۱۲ سالگی وارد جنگ می شود و برایش قضایای مختلفی اتفاق می افتد به تصویر بکشد. 🔘حسین پانزده ساله 🔘نذر روضه 🔘گردان امام سجاد(ع) 🔘شهید هدائی 🔘قول و قرار با شهید 🔘واحد تبلیغات 🔘پیک گردان ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
D1737698T10034312(Web).mp3
15.4M
📚 🎧  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب 🕊(محمد)مصطفوی 🌴شهید مدافع حرم 🍃انتشارات:شهید ابراهیم هادی 🔸️فصل ششم ♻️.خاطرات دوستان شهید 🍁شهید رحیمی 🍁عکس شهید 🍁راهیان نور 🍁پابرهنه 🍁مراقبه 🍁محاسبه 🍁محضر علما و عرفا 🍁مسجد 🍁کبوتر حرم 🍁نماز شب 🍁نماز قضا 🍁علامه مصباح(ره) 🍁گریه 🍁نماز اول وقت 🍁طلائیه 🍁قرآن ✨ برنامه خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Shanbeye aram 6.mp3
6.68M
📚 🔊 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📚کتاب 🕊شهید محسن فخری‌زاده ✍ نویسنده: محمدمهدی بهداروند 🍃انتشارات حماسه یاران 💢 📝 کتاب شنبه آرام، روایت زندگی دانشمند شهید محسن فخری‌زاده از کلام همسر او است. 🍁غرق در خون 🍁توسل 🍁آماده پرواز 🍁اورژانس هوائی 🍁درمانگاه 🍁پسرم حامد ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯