eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
شواذ (نوادر) 🍀ایده های ناب از حقایق دفاع مقدس(۱) ✍در هنگامه ، در یکی از شهرهای شمالی کشور، یکی از سربازان ، شروع می کند به سمت مردم تظاهرکننده.  مردم به کوچه های فرعی پناه می برند. به دنبال آنها می دود. در یک کوچه بن بست، سرباز با دستور فرمانده خود شروع می کند به تیراندازی ... در همان لحظه یک دختر 9 ساله، خواهر 6 ماهه خود را بغل کرده و پشت در ایستاده بود و به سروصدای مردم گوش می داد. 💦هنگامی که با اسلحه قوی "ژ-3" به داخل کوچه تیراندازی می کند، گلوله از در خانه رد شده، به کودک 6 ماهه می خورد و از پشت بدن دختر 9 ساله خارج می شود. هر دو دختر، در یک آن و با یک گلوله، باهم به می رسند. 💦پس از پیروزی در بهمن 57، مردم سرباز را شناسایی کرده دستگیر کردند و به سپردند. ، از خون فرزندانش گذشت و خطاکار بعد از مدتی آزاد شد. 💦بهمن 1365 عملیات کربلای 5 در : پدر آن دو دختر که به جبهه اعزام شده بود، در سنگر با یکی از رزمندگان آشنا می شود.  در بین حرفها، پدر متوجه می شود این رزمنده، همان سربازی است که دختران او را به شهادت رسانده است. هیچ نمی گوید تا شرمنده نشود. 💦در ادامه ، و ، هر دو در کنار هم به می رسند، پیکرشان برجای می ماند و سالها بعد به خانواده هایشان بازمی گردد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌾و ۱۱ سال بعد توسط گروه تفحص شهدا به اغوش خانواده باز گشتند . 🕊دو کبوتر🕊،دو پنجره، یک پرواز! 🌷 بصائری و🕊 قهرمانی "داوود بصائری" متولد 1346 تهران و "اکبر قهرمانی" متولد 1343 شهر قدس، جمعی گردان مالک اشتر لشکر 27(ص)، روز پنجشنبه 25 فروردین 1362 در هنگامه عملیات والفجر 1 در منطقه‌ی#فکه به‌🌷 رسیدند و پیکرشان در حالی که سر بر شانه هم داشتند، برجای ماند. درست 11 سال بعد، روز شنبه 27 فروردین 1373 پیکر آنها، همان‌گونه که در آخرین در کنار هم بر جای مانده بودند، توسط گروه و شهدای لشکر 27 پیدا شد و به خانواده ها بازگشت. 🌷 شهید داوود بصائری: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 50 ردیف 28 شماره‌ی 6 🌷 شهید اکبر قهرمانی: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 28 ردیف 120 شماره‌ی 10 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💚خبر شهادت❤️ 🦋راوی:مادر و برادر شهید 👈سه شنبه بود.من به جلسه ي☀️ رفته بودم. در جلسه ي🌟 بودم که به من زدند. پرسيدند خانه اي؟ گفتم: نه.بعد گفتند: برويد کارتان داريم.فهميدم از دوستان🌷 هستند و صحبتشان درباره ي🌷 است، اما نگفتند چه کاري دارند. 🌷@shahidabad313 💢من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي🕌 آمدند و گفتند🌷 مجروح شده.من اول حرفشان را کردم.گفتم:🌟(علیه السلام) و☀️(علیه السلام) کمک مي کنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته عوض شد. بعد از دو سه ساعت همسايه ها آمدند و دو تن از شهداي محل مرا در گرفتند وگفتند:🌷 به🌷 رسيده. ⚘@pmsh313 💢در محل کار معمولاً🍁موبايل را استفاده نمي کنم. اين را بيشتر و دوستانم مي دانند.آن روز چند ساعتي توي بودم. وقتي برگشتم به دفتر، خودم را از توي کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا بي پاسخ داشتم! تماس ها از سوي يکي دو تا از بچه هاي🕌 و دوست🌷 بود. سريع زدم و گفتم:،چي شده؟ 🌷@shahidabad313 🌱گفت: هيچي،🌷 مجروح شده، اگه مي توني سريع بيا ميدان🌷 باهات کار داريم. قطع شد.سريع با حرکت کردم. توي راه کمي کردم. نداشتم که🌷🌷 شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار نمي زدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي🌷 مي تواند باشد و... ⚘@pmsh313 💢به محض اينکه به ميدان🌷 رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي🕌 را ديدم. را کردم و رفتم به سمت آن ها.بعد از و احوال پرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: مي خواستيم بگيم🌷🌷 شده و... 🌷@shahidabad313 🍁ديگه چيزي از حرف هاي آن ها يادم نيست! انگار همه ي روي سرم من خراب شد.با اينکه اين سال ها زياد او را نمي ديدم اما تازه داشتم بودن را مي کردم.يک دفعه از آن ها جدا شدم و آرام آرام دور قدم زدم. مي خواستم به حال عادي برگردم. ⚘@pmsh313 ⬅️نيم ساعت بعد دوباره با دوستان کرديم و به مادرم داديم. روز بعد هم مقدمات فراهم شد و راهي🌟 شديم.🌷 در آخري که داشت،خيلي تلاش کرد تا مادرمان را به☀️ ببرد، رفت از پدرمان گرفت و را تهيه کرد، اما به🌟 فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که🌷🌷 ما را به ☀️ برساند. 🌷@shahidabad313 💥ما در و🌷#حضور داشتيم. همه مي گفتند که اين🌷 همه چيزش است. از🌷 تا و و... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠(۲۶۶) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و شصت و ششم:فراریها ۶۶ روز بیشتر اسارت کشیدند 🍂نفس اقدام به فرار صرف نظر از موفقیت یا ناکامی ترسیم‌گر تابلویی از، و روحیه تسلیم ناپذیری بود و دشمن هم خوب این رو می‌دونست و به یقین آرزو می‌کرد ای کاش چنین سربازهایی با این روحیه مقاوم رو در اختیار می‌داشت. ♦️درس دیگۀ این داستان، روحیه عالی و انگیزه والای این عزیزان برای علم آموزی و عطش برای یاد دادن و یادگیری بود که در سخت‌ترین شرایط و داخل سلول انفرادی از هر فرصتی برای آموزش استفاده می‌کردن و به یکدیگه دروس ریاضی و انتگرال و تکنیک و فنون پزشکی رو آموزش می‌دادن. در حالی که قاعدتا باید در گوشه‌ای کِز می کردن و طبق مرسوم زندانیهای دنیا زانوی غم بغل می‌گرفتن، اما شاداب و سرزنده داشته های خودشون رو به همدیگه منتقل می‌کردن، انگار فردا می‌خوان همون ها رو تو دانشگاه تدریس کنن. این سه دانشجوی فراری ما، الگویی شدن برای ایثار، استقامت و امید و جاودانه شدن. 🔸️...وبالاخره عالی‌ترین درس این ماجرا برای تاریخ و دشمن بعثی، عفو کریمانۀ بچه‌ها از شکنجه‌گراشون مانند نجم بود که با یه اشارۀ سر و گفتن بله، می‌تونستن اون همه شکنجه رو از اونها بگیرن و بفرستنشون پای دار. 🔹️امّا روحیه جوانمردی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و امثال مسلم بن عقیل(علیه السلام) آموخته بودن به اونها اجازه انتقام‌جویی نداد و با هر گونه دست داشتن دشمنان شکنجه‌گر در ماجرای فرارشون رو انکار کردن و از اعدام حتمی نجاتشون دادن و حیات و زندگی دوباره بهشون بخشیدن. 🔸️ما در تاریخ ۲۴ شهریور ۶۹ به ایران برگشتیم و اونها موندن و ۶۶ روز بیشتر از ما اسارت کشیدن و حتی احتمال داشت هیچ وقت به ایران برنگردن؛ امّا دست تفضل الهی شامل حالشون شد و در تاریخ ۳۰ آبان همون سال به وطن برگشتن و چشمان منتظر ما و خونواده‌ها به جمالشون روشن و قلوبمون شاد شد. هر سه نفرشون الان جزو و گنجینه‌های علمی این کشور هستند. 🔹️احمد چلداوی بعد از سالها مجاهدت علمی، استاد تمام دانشگاه علم و صنعت ایران است و مدتها ریاست دانشکده برق این دانشگاه رو بر عهده داشت و آثار علمی ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته که مهمترین این فعالیتها عبارت است از : طراحی و ساخت محفظه پوشش امواج الکترومغناطیس. طراحی و ساخت بُردهای فضائی و ايستگاه‌های زمينی سيستم های تله متری و تله کامند ماهواره. مواد جاذب امواج الکترومغناطيس.احمد چلداوی موفق شد در سال ۱۳۸۸ درجه پرفسوری خودشو دریافت کنه. 💥هاشم انتظاری هم به عنوان یکی از نخبگان علمی کشور موفق به اخذ دکترای حرفه ای رشته  دندانپزشکی شد و اکنون پزشکی حاذق و خدوم در این رشته و فردی بسیار آگاه در زمینه مسائل سیاسی با بینش و تفکر ولایی است. 📌مسعود ماهوتچی نیز دارای دکترا بوده بعنوان استادیار و عضو هئیت علمی و معاونت پژوهشی و دانشجویی دانشکده مهندسی صنایع و سیستم‌های مدیریت دانشگاه امیرکبیر مشغول تدریسه و دارای مقالات علمی متعددی در این زمینه هست. مسعود تموم عمرش از سال ۶۹ تا کنون رو به تحصیل و تدریس مشغول بوده. بحمدلله این سه عزیز هم اکنون بعنوان علمی این کشور و جزو چهره‌های ماندگار این مرز و بوم هستن...    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌