#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_اول
💚عاشق گمنامي💚
⚘@pmsh313
❤️شهیدی که کپی برابر اصل🌷#شهید_ابراهیم_هادی میباشد. شهیدی که علاقه ی عجیبی به🌷#شهید_ابراهیم_هادی داشت و سعی میکرد#رفتار و#اخلاق و نوع لباس پوشیدنش شبیه🌷#شهید_ابراهیم_هادی باشد. همیشه عکس بزرگی از🌷#شهید_هادی جلوی موتورش و اتاقش نصب کرده بود...
👈اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمع آوري خاطرات🌷#شهيد_هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از بچه هاي#مسجد موسي ابن جعفر (ع)چند مصاحبه با دوستان#🌷شهيد گرفته اند.
⚘@pmsh313
💢سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار ملاقات گذاشتيم.🌷#سيد_علي_مصطفوي و دوست صميمي او،🌷#هادي_ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
💢سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم.
💢آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم درباره ي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
💢در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبت هاي سيد علي، رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
⚘@pmsh313
🍀گفتم: بفرماييد.
🍀هادي با همان چهره ي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند.
💢بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد💥#عاشق_گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه ...
🌱فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او خيلي خوشم آمد.
💢اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري براي برگزاري يادواره ي شهدا و به خصوص يادواره ي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_ششم
💚#اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي❤️
✔️راوی: يكي از#جوانان_مسجد
👈كار فرهنگي#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیهما السلام) بسيار گسترده شده بود.🌷#سيد_علي_مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد.
⚘@pmsh313
🍀هميشه براي جلسات#هيئت يا برنامه هاي اردويي #فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان.
🍀يك#فلافل_فروشی به نام جوادين در خيابان پشت#مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد.
🍀شاگرد اين#فلافل_فروشی يک#پسر_با_ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي#معنوي خوبي دارد.
🍀بارها با خود🌷#سيد_علي_مصطفوي رفته بوديم سراغ اين#فلافل_فروشی و با اين جوان حرف ميزديم.#سيد_علي ميگفت: اين پسر #باطن پاكي دارد، بايد او را جذب#مسجد كنيم.
🍀براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در#مسجد چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن.
🌷@shahidabad313
🍀حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي #مسجد شركت كن. آن پسرک هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر #فرصت شد، مي يام.
🍀#رفاقت ما با اين پسر در حد #سلام و #عليك بود. تا اينكه يک شب مراسم يادواره ي🌷#شهدا در#مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ي🌷#شهدا بعد از پايان دوران#دفاع_مقدس بود.
🍀در پايان مراسم ديدم همان#پسرك_فلافل_فروش انتهاي #مسجد نشسته! به🌷#سيد_علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده#مسجد.
🍀سيد_علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي#بسيج وارد كرد و گفت: ايشان#دوست_صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد!
💥خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد🌷#سيد_علي گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟!
🍀او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي #مسجد رد ميشدم كه ديدم #مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
🍀سيد علي خنديد و گفت: پس🌷#شهدا تو رو دعوت كردن.
🍀بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك کلاه آهني مربوط به#دوران_جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد🌷#سيد_علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت.
او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مي یاد؟
⚘@pmsh313
🍀سيد علي هم لبخندي زد😊 و به شوخي گفت: ديگه تموم شد،🌷#شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند!
🍀همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي🌷#شهدا در همان مراسم#انتخاب كردند.
🍀#پسرک_فلافل_فروش همان🌷#هادي_ذوالفقاري بود كه🌷#سيد_علي_مصطفوي او را جذب#مسجد كرد و بعدها #اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي شد
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتم
💚باطن پاكش براي همه نمايان بود❤️
💕 #جوادين(ع)✨
✔️راوی:پيمان عزيز
👈توي خيابان🌷#شهيد عجب گل پشت#مسجد مغازه ي#فلافل_فروشی داشتم. ما
اصالتاً ايراني هستيم اما پدر و مادرم متولد شهر#كاظمين مي باشند. براي همين
نام مقدس #جوادين(ع)را كه به دو امام شهر#كاظمين گفته ميشود، براي#مغازه انتخاب كردم.
⏺هميشه در زندگي سعي ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم.
سال 1383 بود كه يك بچه مدرسه اي، مرتب به مغازه ي من مي آمد و#فلافل ميخورد.
⏺اين پسر نامش #هادي و#عاشق سس فرانسوي بود.#نوجوان خنده رو و شاد و پرانرژي نشان ميداد.من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم.
🌺@pmsh313
⏺يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و#فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم:#مغازه متعلق به شماست، بيا.از فردا هر روز به #مغازه مي آمد. خيلي سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد.چون داخل مغازه ي من همه جور آدمي رفت و آمد داشتند، من چند بار او را#امتحان كردم، دست و دلش خيلي#پاك بود.
⏺خيالم راحت بود و حتي دخل و پول هاي#مغازه را در اختيار او ميگذاشتم.در ميان افراد زيادي كه پيش من كار كردند#هادي خيلي متفاوت بود؛
💥انسان کاري، با ادب، خوش برخورد و از طرفي خيلي#شاد و خنده رو بود.كسي از همراهي با او #خسته نميشد.
با اينكه در سنين#بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم#نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود.
🌺@pmsh313
⏺من در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. در مواقع بيکاري از#قرآن و#نهج_البلا_غه با او حرف ميزدم. از #مراجع_تقليد و #علما حرف ميزديم. او هم زمينه ي #مذهبي خوبي داشت. در اين مسائل با يكديگر هم کلام ميشديم.
⏺يادم هست به برخي#مسائل_ديني به خوبي مسلط بود.#ايام_محرم را در#هيئت حاج حسين سازور كار ميكرد.مدتي بعد #مدارس باز شد. من فكر كردم كه#هادي فقط در#تابستان ميخواهد كار كند، اما او كار را ادامه داد! فهميدم كه ترك#تحصيل كرده...
🌺@shahidabad313
⏺كار را در#فلافل_فروشی ادامه داد. هر وقت ميخواستم به او#حقوق بدهم نميگرفت، ميگفت من آمده ام پيش شما كار ياد بگيرم. اما به زور مبلغي را در جيب او ميگذاشتم.مدتي بعد متوجه شدم كه با #سيد_علی_مصطفوي#رفيق شده، گفتم با خوب پسري#رفيق شدي.
⏺#هادي بعد از آن بيشتر مواقع در#مسجد بود. بعد هم از پيش ما رفت و در#بازار مشغول كار شد.اما مرتب با دوستانش به سراغ ما مي آمد و خودش مشغول درست کردن#فلافل ميشد.
🌺@shahidabad313
⏺بعدها توصيه هاي من به درس خواندن كارساز شد و درسش را از طريق مدرسه ي#دكتر_حسابي به صورت غير حضوري ادامه داد.#رفاقت ما با#هادي ادامه داشت. خوب به ياد دارم که يك روز آمده بود اينجا، بعد از خوردن#فلافل در آينه خيره شد ميگفت: نميدانم براي اين جوشهاي صورتم چه كنم؟
💥گفتم: پسر خوب، صورت مهم نيست،#باطن و#سيرت انسانها مهم است كه #الحمدالله#باطن تو بسيار عالي است.
⏺هر بار كه پيش ما مي آمد متوجه ميشدم كه تغييرات روحي و دروني او بيشتر از قبل شده. تا اينكه يك روز آمد و گفت وارد حوزه ي علميه شده ام، بعد هم به#نجف رفت.
اما هر بار كه مي آمد حداقل يك#فلافل را مهمان ما بود.
💎آخرين بار هم از من#حلالیت طلبيد. با اينكه هميشه خداحافظي ميكرد، اما آن روز طور ديگري خداحافظي كرد و رفت ...
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتم
💕 #گم_گشته🍃
✔️راوی:حجت الاسلام سميعي
👈سال 1384 بود كه💧#كادر_بسيج#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیه السلام) تغيير كرد. من به عنوان#جانشين_پايگاه انتخاب شدم و قرار شد#پايگاه را به سمت يک#مركز_فرهنگي سوق دهيم.در اين راه🌷#سيد_علي_مصطفوي با راه اندازي🌷#كانون_شهيد_آويني كمك بزرگي به ما نمود.
⚘@pmsh313
🌿مدتي از راه اندازي#كانون_فرهنگي گذشت. يك روز با#سيد_علي به سمت#مسجد حركت كرديم.به جلوي#فلافل_فروشی_جوادين (ع) رسيديم.🌷#سيد_علي با جواني كه داخل#مغازه بود سلام و عليك كرد.
🌿اين پسرک حدود شانزده سال سريع بيرون آمد و حسابي ما را تحويل گرفت.#حجب و حياي خاصي داشت. متوجه شدم با🌷#سيد_علي خيلي#رفيق شده.وقتي رسيديم#مسجد، از🌷#سيد_علي پرسيدم: از كجا اين پسر را ميشناسي؟
🌿گفت: چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد#فلافل، زياد به مغازه اش ميرفتيم.گفتم: به نظر پسر خوبي مي ياد.چند روز بعد اين#پسر همراه با ما به اردوي#قم و#جمکران آمد.در آن#سفر بود كه احساس كردم اين پسر،#روح بسيار پاكي دارد. اما کلا مشخص بود که در درون خودش به دنبال يك#گمشده ميگردد!
🌷@shahidabad313
🌿اين حس را سالها بعد كه حسابي با او#رفيق شدم بيشتر#لمس كردم. او مسيرهاي مختلفي را در زندگي اش#تجربه كرد.🌷#هادي راه هاي بسياري رفت تا
به#مقصد خودش برسد و گمشده اش را پيدا كند.من بعدها با🌷#هادي بسيار#رفيق شدم. او خدمات بسيار زيادي در حق من انجام داد كه گفتني نيست.
🌿اما به اين#حقيقت رسيدم كه هادي با همه ي مشكلاتی كه در#خانواده داشت و بسيار سختي ميكشيد، اما به دنبال#گمشده_دروني خودش ميگشت.براي اين حرف هم دليل دارم:
در#دوران_نوجواني#فوتباليست خوبي بود، به او می گفتند: *🌷#هادي دِل پيه رو* 🌷#هادي هم دوست داشت خودش را بروز دهد.
🌿كمي بعد#درس را رها كرد و ميخواست با#كار كردن، گمشده ي خودش را پيدا كند.بعد در جمع بچه هاي#بسيج و#مسجد مشغول فعاليت شد.🌷#هادي در هر عرصه اي كه وارد ميشد بهتر از بقيه كارها را انجام ميداد.در#مسجد هم گوي#سبقت را از بقيه ربود.
⚘@pmsh313
🌿بعد با بچه هاي هيئتي#رفيق شد. از اين#هيئت به آن#هيئت رفت. اين دوران، خيلي از لحاظ#معنوي#رشد كرد، اما حس ميكردم كه هنوز گمشده ي خودش را نيافته.بعد در اردوهاي#جهادي و اردوهاي🌷#راهيان_نور و#مشهد او را ميديدم. بيش از همه فعاليت ميکرد، اما هنوز ...
🌿از لحاظ#كار و#درآمد_شخصي هم وضع او خوب شد اما باز به آنچه ميخواست نرسيد.بعد با بچه هاي قديمي#جنگ#رفيق شد. با آنها به اين#جلسه و آن#جلسه ميرفت. دنبال🌷#خاطرات_شهدا بود.
🌿بعد#موتور_تريل خريد، براي خودش كسي شده بود. با برخي بزرگترها اينطرف و آنطرف ميرفت. اما باز هم ...تا اينكه پايش به#حوزه باز شد. كمتر از يك سال در#حوزه بود. اما گويي هنوز ... بعد هم راهي#نجف شد.#روح نا آرام🌷#هادي، گمشده اش را در كنار مولایش#امير_المؤ_منين (ع) پيدا كرد.
💥او در آنجا#آرام گرفت و براي هميشه#مستقر شد...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پانزدهم
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️
💕 #اهل_كار ۲🍃
✔️راوی:دوستان شهيد
🌷#هادي يك ويژگي بسيار #مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد#كار را به#بهترين_نحو به پايان ميرساند.
⚘@pmsh313
🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد#پايگاه_بسيج شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌#مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
#🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد.
⚘@pmsh313
💢او خيلي زود#كار را ياد گرفت و#كار گچ كاري ساختمان#بسيج، به سرعت و به خوبي انجام شد.
🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌#مسجد در #اردوي_جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه🌷#هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷#سيد_علي_مصطفوي راهي منطقه ي #پيرا_شگفت، اطراف#ياسوج، شد.
🌷#هادي در اردوهاي#جهادي نيز همين ويژگي را داشت.☀️#بيكار_نمي_ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
🌷@shahidabad313
💢در كارهاي عمراني☀️#خستگي_را_نمي_فهميد. مثل بولدوزر#كار ميكرد. وقتي#كار_عمراني تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول#كار_فرهنگي بودند.
به آنها در زمينه ي#فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت #پخت_غذا ميرفت و...
⚘@pmsh313
💢با آن#بدن_نحيف اما هميشه#اهل_كار و فعاليت بود.🌷#هادي هيچ گاه#احساس_خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان#اردوي_جهادي به#تهران آمديم.
💢فعاليت بچه هاي🕌#مسجد در منطقه ي #پيرا_شگفت مورد #تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچه هاي#جهادي برتر در مراسمي با حضور#رئيس_جمهور #تقدير شود.
💢راهي #سالن_وزارت_كشور شديم. بعد از پايان #مراسم و#تقدير از بچه هاي🕌#مسجد🌷#هادي به سمت#رئيس_جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي#احمدي_نژاد برساند و از دوركمي با ايشان#صحبت كند.
⚘@pmsh313
💢اطراف#رئيس_جمهور شلوغ بود. نفهميدم🌷#هادي چه گفت و چه شد. اما🌷#هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با#رئيس_جمهور، يعني بالاترین #مقام_اجرايي_كشور دست بدهد، اما همينكه دست🌷#هادي به سمت ايشان رفت، آقاي #احمدي_نژاد دست🌷#هادي را بوسيد!
💥رنگ از چهره ي🌷#هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در#خفا باشد و براي كسي#حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هجدهم
💚مقابله با فتنه گران❤️
#فتنه ۱
👈سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت!
بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را#نقش_بر_آب كرد.
⚘@pmsh313
📍اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي#انتخابات شنيده شد.
📍يك باره خيابان هاي مركزي#تهران جولان گاه #حضور فرزندان معنوي بي بي سي شد!🌷#هادي در آن زمان يك موتور تريل داشت. در#بازار_آهن كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به#فتنه بود.
🌷@shahidabad313
📍#غروب كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه #بسيج مي آمد و از#رفقا اخبار را مي شنيد.هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان🕌#مسجد راهي خيابان هاي مركزي#تهران بود.
💥مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود#تقلب كرد آن هم به اين وسعت؟! يك روز🌷#هادي همراه🌷#سيد_علي_مصطفوي جلوي #دانشگاه رفتند.
⚘@pmsh313
🍂جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي#دانشگاه پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.🌷#هادي و🌷#سيد_علي از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود.
💢اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل #تصاوير رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.قبل از اين كه جمعيت #فتنه گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب#بي_بي_سي اين صحنه را نشان داد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_دوم
💚شهدا او را انتخاب کردند❤️
🌷#به_عشق_شهدا(۱)
✔️راوی: دوستان شهید
⏺ورود🌷#هادی به🕌#مسجد با#مراسم یادواره ی 🌷#شهدا بود.به قول زنده یاد🌷#سید_علی_مصطفوی،🌷#هادی را🌷#شهدا#انتخاب کردند.
🌷@shahidabad313
🌴از روزی که🌷#هادی را شناختیم ،همیشه برای #مراسم سنگ تمام میگذاشت.اگر میگفتیم فلان 🕌#مسجد میخواهد یادواره ی🌷#شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.این ویژگی🌷#هادی را همه#شاهد بودند که🌷#به_عشق_شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا...
⚘@pmsh313
🌴تقریبا هر#هفته شب های#جمعه🌷#بهشت_زهرا(ع)میرفت .با🌷#شهدا #دوست شده بود و در این دوستی🌷#سید_علی_مصطفوی بیشترین #نقش را داشت.هیئتی را در🌷#مسجد راه اندازی کردند به نام🌷#رهروان_شهدا
⚘@pmsh313
🍀هر#هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و🌷#به_عشق_شهدا برنامه های#هیئت را پیگیری می کردند.🌷#هادی در این#هیئت مداحی هم میکرد و همه او را#دوست داشتند.
🌷@shahidabad313
💢اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی #دوستان انجام داد،نصب تابلوی🌷#شهدا در کوچه ها بود.
💢من اولین بار از🌷#سید_علی_مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
🌷@shahidabad313
🌱گفت بیشتر کوچه ها به🌷#اسم_شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از🌷#شهادت آن ها،هیچکس این🌷#شهدا را نمی شناسد.
💥لااقل ما🌷#تصویر_شهدا را در سر#کوچه#نصب کنیم تا مردم با چهره ی🌷#شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از🌷#شهید را به اطلاع اهل آن#کوچه و محل برسانیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_هفتم
🍃 #شاگرد_امام_صادق_علیه_السلام(۲)✨
💚هادی انسان دیگری شد❤️
🌷#هادي ادامه داد: ببين من#مدرك_دانشگاهي برايم #مهم نيست. اينكه به من بگن #دكتر يا#مهندس اصلا برام#ارزش نداره. من مي خوام علمي رو به دست بيارم كه لااقل براي اون دنياي من #مفيد باشه.
🌷@shahidabad313
💢از طرفي ما داريم توي🕌#مسجد و #بسيج فعاليت ميكنيم، هر چقدر#اطلاعات_ديني ما كامل تر باشه بهتر مي تونيم بچه ها و جوان ها رو#ارشاد كنيم.
⚘@pmsh313
💢مي دانستم که بيشتر اين حرف ها را تحت#تأثير 🌷#سيد_علي_مصطفوي مي زد. زماني که 🌷#سيد_علي #زنده بود اين حرف ها را شنيده بودم.
🌷#هادي هم بارها در حوزه ي علميه ي #امام_القائم (عج) به ديدن🌷#سيد_علي مي رفت.از وقتي🌷#سيد_علي از#دنيا رفت،🌷#هادي انسان ديگري شد. #علاقه به حوزه ي علميه از همان زمان در 🌷#هادي ديده شد.
🌷@shahidabad313
💢حرفي نداشتم بزنم. گفتم:🌷#هادي، مي دوني درس هاي #حوزه به مراتب از #دانشگاه سخت تره؟ مي دوني بعدها گرفتاري #مالي برات ايجاد مي شه؟ اگه به فكر #پول هستي، از فكر #حوزه بيا بيرون.
🌷#هادي لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو #امتحان كردم.#اهل_كار هستم و از#كار#لذت مي برم.
💢اگر#مشكل_مالي پيدا كردم، مي رم#كار مي كنم. مي رم يه#فلافل_فروشي وا ميكنم!
🌷@shahidabad313
💢خلاصه اون شب احساس كردم كه🌷#هادي تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع#شاگردان_امام_صادق (علیه السلام)#جزم كرده.
⚘@pmsh313
💢فردا#صبح با هم به سراغ مسئول حوزه ي علميه ي #حاج_ابوالفتح رفتيم. مسئول پذيرش#حوزه سؤالاتي را پرسيد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي هم گفت: ۲۳ سال دارم.#پايان_خدمت دارم و #ديپلم هم به زودي مي گيرم.
📍بعد از انجام#مصاحبه به#🌷هادي گفتند: از#فردا در كلاس ها#شركت كنيد تا ببينيم$شرايط شما چطور است.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي با ناراحتي گفت: من فردا عازم#كربلا هستم. خواهش مي كنم#اجازه بدهيد كه...
📍#مسئول_حوزه گفت: قرار نيست از روز اول #غيبت كنيد.بعد از خواهش و تمناي🌷#هادي، با #سفر كربلاي او #موافقت شد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊