#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_سوم
💚برکت❤️
💢دوستان شهید
👈#برکت در مال چیزی نیست که با مفاهیم مادی و دنیایی قابل بحث و توجیه باشد،برخی افراد بودند که انچه را که خدا در اختیارشان نهاده بود برای رفع #مشکلات_مردم قرار می دادند و خدا هم از خزانه ی غیب خود#مشکلات_مالی انها را برطرف می کرد.
🌷@shahidabad313
💢مثلا،🌷#شهيد_ابراهيم_هادي. دوستي مي گفت: يک شب🌷#ابراهيم را ديدم که در کوچه راه مي رود. پرسيدم: کاري داري؟گفت: از صبح تا به حال کسي از#بندگان_خدا را نديدم که#مشکل_مالي داشته باشد و من بتوانم#مشکل او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم.
⚘@pmsh313
🌷#ابراهيم_هادي هيچ گاه#پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد #مشكلات بسياري از #رفقا را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه#مسافر_كشي مي كرد و#پول آن را خرج#هيئت و يا افراد نيازمند مي کرداين ويژگي هاي🌷#شهيد_ابراهيم_هادي براي🌷#هادي خيلي جالب بود
🌷@shahidabad313
🌷#هادي_ذوالفقاري🌷#ابراهيم را خيلي دوست داشت براي همين سعي مي كرد مانند اين🌷#شهيد عزيز با درآمد خودش#مشكلات_مردم را برطرف كند.
يادم هست كه در#تهران تصوير نسبتاً بزرگ🌷#شهيد_ابراهيم_هادي را جلوي#موتور نصب كرده بود و اين طرف و آن طرف مي رفت.🌷#هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از #مشكلات_خلق_خدا برطرف كند.
⚘@pmsh313
💢بايد اشاره كرد كه نشستن و#دعا كردن، براي اينكه خداوند#بركت خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.#انسان اگر مي خواهد به جايي برسد، بايد #تلاش كند.
🌷@shahidabad313
💢زماني كه🌷#هادي در#تهران بود و در#بازار_آهن فعاليت مي كرد، هميشه دست#خير داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.🌷#هادي مي گفت بايد☀️#مجلس_امام_حسين (علیه السلام) پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به#هيئت مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند.
🌒هر بار كه براي#هيئت و يا كارهاي فرهنگي🕌#مسجد احتياج به#كمك_مالي داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد🌷#هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن.
🌷@shahidabad313
♨️يك بار به🌷#هادي گفتم: از كجا اين همه#پول مي ياري؟ مگه توي#بازار چقدر بهت#حقوق مي دن؟
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها#پول داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه.پرسيدم: چطوري؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: بايد#تلاش كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از#كار#بازار_آهن، با#موتور كار مي كنم. بار مي برم،#مسافر و... خدا هم توي#پول ما#بركت قرار مي ده.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي در☀️#نجف هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي☀️#نجف از فعاليت هاي🌷#هادي مي گفتند و اينكه نمي دانستند🌷#هادي از كجا#پول مي آورد، اما كارهاي#خير ماندگاري از خود به#يادگار مي گذارد.
⚘@pmsh313
📌زماني كه🌷#هادي🌷#شهيد شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و#خاطرات خود را از 🌷#هادي بيان كردند.يكي مي گفت: اين عبايي را كه دارم🌷#هادي برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.يكي ديگر از آنها از#لوله_كشي💎#آب خانه اش مي گفت و...
🌷#هادي براي تأمين هزينه ي اين كارها در☀️#نجف كار مي كرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبی) حسابي به او#اطمينان داشتند.هميشه#پول در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهاي#فرهنگي كه در نظر دارد #هزينه كند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_چهل_و_سوم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
♦️توی دلم #متوسل شدم به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭
💢یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔
⚡بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.
♦️از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
🔹️دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
راقعا به استراحت نیاز داشتم😥
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.🥀
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_سوم
🔰نماز اول وقت(۴) ص ۷۶
✔جمعي از دوستان شهيد
💚نگاه پدر،آشتی با خدا❤️
🔰يكبار حرف از نوجوانها و اهميت به نماز بود.
🍁@shahidabad313
🔰ابراهيم گفت: زماني كه پدرم از دنيا رفت خيلي ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابيدم.
🍁@pmsh313
🔰به محض اينكه خوابم بُرد، در عالم رويا پدرم را ديدم!درب خانه را باز كرد. مســتقيم و با عصبانيت به ســمت اتاق آمد.
🔰روبروي من ايستاد. براي لحظاتي درست به چهره من خيره شد. همان لحظه از خواب پريــدم.
🔰نگاه پدرم حرفهاي زيادي داشــت! هنوز نماز قضا نشــده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
🍁@pmsh313
🔰از ديگر مسائلي که او بسيار اهميت مي داد نمازجمعه بود. هر چند از زماني که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم درکردستان و يا در جبهه ها بود.
🔰ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت مي كرد.
🍁@shahidabad313
🔰مي گفت: شما نمي دانيد نمازجمعه چقدر ثواب و برکات دارد.امام صادق (ع) مي فرمايند: »قدمي نيســت که به سوي نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام مي کند
⚡-نماز در آيين حديث ص ۱۰۱ حديث ۲۱۵
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_سوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛احتمال اينكه افراد خودي همديگر را هدف بگيرند، بسيار زياد بود. دستور بر اين شد مجروحين و شهداي خودي به عقب تخليه شوند و ما تا دور شدن
آنها، درگيري را ادامه دهيم. خيلي سريع برابر دستور اقدام شد.
💥با استفاده از سلاح ها و مهمات خود عراقيها، سعي كرديم حركت يگانهاي احتياط عراقي ها
را سد كنيم؛ ولي نيروهاي كمكي عراقي ها نزديك شده و وارد كانالها شده بودند و به سوي ما پيشروي مي كردند. ديگر جاي ماندن نبود؛ بنابراين با استفاده
از آتش و حركتهاي متوالي، عقب نشيني كرديم.
🔹️به وسيلة بيسيم اطلاع داديم كه مواضع عراقي ها را تخليه كرده ايم. حالا مواضع خط مقدم عراقي ها را با توپخانه بكوبند تا ما دور شويم. آتش توپخانة 203مم و خمپاره هاي ايران شروع شد و باقيماندة عراقيها و نيروهاي كمكي آنان در داخل كانالها نابود مي شدند.
🔸️زاغه هاي مهمات دشمن نيز يكي پس از ديگري منهدم مي شدند. توپخانة عراق نيز نيروهاي تك كننده را هدف قرار داده بود تا به منطقة خودي نرسيم كه در اين بين، چند نفر هم شهيد شدند؛ ولي جسدي باقي نگذاشتيم.
🔸️خود را به مواضع نيروهايمان رسانديم و به وسيلة خودروها، خيلي سريع منطقه را ترك كرديم. بسيار احساس غرور مي كرديم؛ چون تلفات دشمن بسيار
زياد بود. خيلي خسته بوديم. هوا هم روشن شده بود. سراغ پدر شهيد كرمي را گرفتم كه گفتند در محل تخلية شهداست. او جنازة فرزندش را از محل كشف تا آنجا در بغل خود حمل كرده و ميگفت با خداي خود عهد بسته پسرش را خودش پيدا كند، خودش حمل كند و خودش به خاك بسپارد.
🔹️بالاي سر شهيد رفتم. وزنش بيش از 10كيلوگرم نبود. براي بهتر شناختن جسد، پلاكش را از لاي استخوانهايش درآوردم تا براي پدر و برادرش مشخص شود؛ اما پدرش گفت فرزند اوست و ميتواند از استخوان هاي پوسيده اش نيز تشخيص دهد. گريه ميكرد و ما هم در كنار اين شهيد بزرگوار گريه ميكرديم. متعجب بودم؛ چرا كه او يكسال قبل ساعت 30:02بامداد در كنارم شهيد شد و درست يكسال بعد ـ نه كم و نه زياد ـ در همان ساعت شهادتش، جسدش
توسط من كشف شد. نميدانم چه حكمتي بود كه جسد غريب و مردانه اش يك سال تمام زير برف و باران بماند و عراقي ها هم با جسد او كاري نداشته باشند تا ما او را پيدا كنيم. احساس آرامش ميكردم.
🔹️پدرش هم خوشحال بود كه پيكر جگرگوشه اش را پيدا كرده و به مادر چشم انتظارش خواهد رسانيد. او پيش از اين فكر مي كرد نيروهاي ما در اثر ترس نمي توانند جنازة پسرش را برگردانند؛ اما حالا درك كرده بود كه نيروهاي ما برابر قوانين و مقررات و با نقشه هاي نظامي كار ميكنند و احساسات در جنگ جايي ندارد. فرماندهان رده بالا در منطقه حاضر شدند و از تلاش رزمندگان تشكر و قدرداني كردند. در اين راستا
به همة افراد شركت كننده در عمليات رزمي، به پاس شجاعت و از خودگذشتگي، از طرف حضرت امام(ره) يك سكة بهار آزادي هديه دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯