eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۹ 🔻قسمت صد و نود و سوم: دخترم گریه نکن ✍چند روز مانده به عید نوروز، روزها و شب های خیس و غرق شده در سیل را در خوزستان سپری می کردیم، خبری از عید نبود. شهر پیراهن ژنده ی گل آلود برتن کرده بود. نمی دانستم حواسم به خوزستان همیشه سرافراز باشد که اکنون سیل بی رحمانه به جنگش آمده بود یا به ارتباط های زنده ای باشد که دقیقه به دقیقه با شبکه داشتم. در همین حال و هوا با خبر شدیم سردار سلیمانی به منطقه آمده است. من باید با سردار سرافراز سپاه اسلام مصاحبه می کردم. شب ها و روزها گذشت. کار آسانی نبود، ولی اصرار داشتم که مصاحبه انجام شود. ادامه دارد....... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 دفتر نوشته هایم را سفید می گذارم مولا جان بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد😭 💚 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
‌❣ وقتی براۍ خدا باشی ، تو را آنقدر مشهور مـےکند کھ عالم تو را بشناسد .. ثمره اخلاص و معامله با خدا این است . . ♥ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
شهید حاج قاسم سلمیانی: «خدایا! به محمّد و آل محمّد به عظمت این جمع و قلب های ارزشمند در این جمع قسَمت میدهیم این انقلاب و نظام مقدس را تا تحویل آن به آن "موعود حق" (عج) حفظ بفرما» ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
✍شهید سید مرتضی آوینی: منتظران موعود اهل مبارزه‌‏اند و میدانند خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولایت و اطاعتند و انتظار مى‌‏کشند تا فرمان چه در رسد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼مجموعه پوستر 🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛ روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹 ♦️شهید ابراهیم امیرعباسی (عج) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۶۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و شصت و چهارم:روزهای سخت دانشجویان فراری(۴) ♦️محاکمۀ نگهبانان بیمارستان ردهه و کرامت ایرانی اسلامی 🔸️یه روز طبق معمول چشمامونو بستن و گفتن خیلی سریع آماده شید میخوایم ببریمتون بغداد تا در یه دادگاه نظامی محاکمه بشید.‌ همه اعضای دادگاه نظامی بودن. ما سه نفر رو نشوندن روی زمین و متهمین(نگهبانهای عراقی) داخل یه قفسه آهنی به بلندی تقریبا ۷۰ سانت مثل گله گوسفند جا داده بودن. اونها کسانی بودن که در شب فرار ما در بیمارستان بودن و مسئولیتی داشتن. متهم اصلی نجم همون نگهبان شکنجه‌گر بود که به قصد کشت ما رو شکنجه کرده بود و می‌خواست با اسپری منو خفه کنه. 🔹️قاضی از من پرسید کسی از این جماعت با شما همکاری داشت؟ یاد شکنجه‌های بی‌رحمانۀ نجم افتادم. حالا وقت بود و با یه کلمه بله می‌رفت پای چوبه اعدام و بقیه هم به زندان های طولانی محکوم می شدن. ولی وجدانم قبول نکرد و یاد این حدیث افتادم که «النجاه فی الصدق» گفتم نه هیچ‌کدوم از اینها خبر نداشتن و هاشم و مسعود هم همینو گفتن. بعد از شور و مشورت برای نجم و بقیه ۹ ماه زندان مشخص شد که با التماس و پادرمیونی یکی از افسرهای بعثی که می‌گفت قربان اینها زن و بچه دارن و عائله شهدا «کشته‌های عراقی» هستن به ۶ ماه تقلیل پیدا کرد. 📌بعد از صدور حکم و اتمام دادگاه، قاضی که یه سرتیپ بود با غرور رو به اطرافیاش کرد و گفت: سربازهای خمینی همه بی‌سواد هستن و اینها رو که می‌بینید و خمینی هستن، شرط می بندم که بی سوادن و روشو به من کرد و پرسید: چند کلاس سواد داری؟ گفتم دانشجوی سال سوم رشته مهندسی برقِ دانشگاه علم و صنعت ایران هستم. از عصبانیت صورتش قرمز شد و داشت از منفجر می شد. 💥توی همین حال با اشاره به مسعود و هاشم گفتم قربان این دو نفر هم دانشجو هستن. با عصبانیت گفت: گم شید و دستور داد ما رو از دادگاه بیرون انداختن. اون روز بجای حس انتقام، خداوند رحمت و عفو رو در دل ما قرار داد و باعث شد ما اون نگون‌بختها رو نجات بده و اعدام از سرشون گذشت. دوباره ما رو سوار کردن و برگردوندن به اردوگاه تکریت ۱۱ و تا زمان آزادی در اونجا موندیم...  ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۹ 🔻ادامه قسمت صدونودوسوم : دخترم گریه نکن ✍از صبح سر آفیش حاضر میشدم و برای مصاحبه تلاش می کردم، اما موفق نمی شدم. از بس تلفن زدم و پیگیری کردم، ناامید شدم. هر جا می رفتم، سردار آنجا را ترک کرده بود. مهمان یکی از مردم شریف شادگان به نام حاج احمد عوفی شدیم. درِ خانه اش در آن روزهای بحرانی به روی همه باز بود. موکب امام حسن عسکری (علیه السلام) سپیدان از ده روز پیش برای کمک رسانی به سیل زدگان در آنجا مستقر شده بود. حدود پنج ساعت کنارشان بودیم. مردمی که خودشان را خادم الحسین (علیه السلام) معرفی کردند، به من گفتند که ما از سردار دعوت کردیم تا بیاید. ادامه دارد.. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 خورشیــد🌤 را بگو که نتابد ز پشت ابر چون صبـــح من به خنده‌ات آغاز میشود ... 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
💌 عقل‌معاش‌ميگويد‌ڪہ‌شب هنگام‌خفتن‌است ... اماعشق‌ميگويد‌ڪه‌بيدار‌باش در‌راه‌خدابيـــدار‌باش‌‌تا‌روح‌تو چون‌شعاعي‌از‌نور‌بہ‌شمس‌وجود حق‌اتصال‌يابد ... 🌱 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی منتشرنشده از سفر حاج قاسم به اقلیم کردستان عراق در سال۷۹ و دیدار مسعود بارزانی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۶۵) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و شصت و پنجم:درسها‌و برکات فرار دانشجویان ♦️حماسه فرار سه دانشجوی بسیجی، گر چه نافرجام موند، اما و درسهای بی شماری برای خود اونها و همه اسرایی که از این ماجرا باخبر شدن بجا گذاشت و باعثِ تقویت و بیشتر بین بچه‌ها شد و تا مدتها یکدل و یه صدا برای سلامتی و زنده موندنشون می‌کردیم. همّ و غمّ همه شده بود غم‌خواری برای سه دانشجوی بسیجی که تموم خطرات رو به خاطر بقیه بجون خریدن و حاضر شدن به قیمت تحمل سختیهای بی شمار و حتی احتمال از دست دادن جون شیرین، لیستِ اسامی اسرای مفقود الاثر دو اردوگاه تکریت ۱۱ و ملحق ۱۸ رو به ایران برسونن. 🔸️این یه بود که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شد. برکت دیگه این قضیه توجه دوباره و بیشتر از گذشته به و راز و نیاز به درگاه الهی بود و یه موج معنوی در اردوگاه راه افتاد و دعا و قرآن و توسل که مقداری نسبت به اوایل اسارت  کمرنگ شده بود دوباره جون گرفت و در واقع تجدید حیات معنوی در این مقطع شکل گرفت و تا آخرین روزهای اسارت تداوم یافت. 🔹️درس بزرگ دیگه این ماجرا این بود که حتی در سخت ترین شرایط نباید نا امید و تسلیم شد. بچه‌ها با این کارشون به بقیه آموختن که با و می شود دست به کارهای بزرگ زد. گر چه نتیجۀ نهایی حاصل نشد و بچه ها نتونستن به ایران برسن و دوباره برگردونده شدن به محیط اسارت، اما اگه مقداری تجربه بیشتر داشتن و می تونستن کمی پول فراهم کنن ،آزادی و رسیدن به ایران دور از دسترس نبود. 💥درس دیگه‌ی این، حتی برای دشمن، روحیه و جنگندگی اسرای ایرانی بود که هیچ گاه تسلیم شرایط نشدن و تلاش می‌کردن که بر شرایط فایق و پیروز بشن. فرار از چنگ دشمن با اون همه استحکامات و موانع بمعنای روحیه شکست ناپذیری اسرا بود. فرار بود. در صورت موفقیت لبۀ تیزش به دشمن بر می‌گشت و مفتضحش می‌کرد و در صورت ناکامی چه بسا فرد رو به کام مرگی دردناک و یا شکنجه‌های طاقت فرسا می فرستاد...    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌
🖼مجموعه پوستر 🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛ روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹 ♦️شهید سیدمهران حریرچیان (عج) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتگری شهدا
🌍#کهکشانی‌ها 📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطوره‌های فرازمینی بودن که انگار در برهه‌ای از زمان ماموریت
🌍 📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطوره‌های فرازمینی بودن که انگار در برهه‌ای از زمان ماموریت زمینی پیدا کردن تا با ما زندگی ‌کنن و یه گوشه از تاریخ برای همیشه تو حافظه‌های جمعی سرزمینمون ثبت بشن 🔹️در کهکشانی‌ها بخشی از روایات و سبک زندگی شهدا رو با شما به اشتراک بذاریم، خاطرات و نکته‌های کوچیکی که عمل بهشون می‌تونه نتیجه‌های بزرگ رو رقم بزنه 💢روایت کمتر شنیده شده از شهید صیاد شیرازی 🔸برشی کوتاه از زبان همسر شهید صیاد شیرازی درباره کمک کردن این فرمانده بزرگ جنگ در منزل ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۹ 🔻ادامه قسمت صدونودوسوم :دخترم گریه نکن ✍دلهره داشتم. سرانجام خبررسید:سرداربه موکب می آید. راه افتادیم. ازبس که به بن بست خورده بودم،گریه ام گرفت. وسط جاده بودیم که تماس گرفتندوگفتندسرداربه موکب رسیده است. باسرعت خودمان رابه آن جارساندیم. لحظه ی ورودم ایشان رادیدم که باروی بازازگروه مااستقبال کرد. درخواست مصاحبه کردم. عذرخواهی کردوگفت:دلخورنشودخترم. رفتم باابومهدی المهندس مصاحبه گرفتم،اماازشدت گریه حالم بدشد. ادامه دارد… ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا