eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت همسر گرامى؛ به شدت در مصائب و سختى‌هاى زندگى #توكل داشت👌. در زندگى پستى و بلندى‌هاى زيادى داشتيم و به لحاظ اقتصادى شكست‌هاى بزرگى را متحمل شده بوديم. اما من خيالم راحت بود كه با توكلى كه آقا مصطفى داشت همه موانع و مشكلات را پشت سر مى‌گذاريم.🌺 يك‌بار فاطمه را گذاشت روى اُپن آشپزخانه و به او گفت: «بپر بغل بابا»😍 و فاطمه سريع به آغوش او پريد. بعد به من نگاه كرد و گفت: «ببين فاطمه چه‌طور به من #اعتماد داشت. او پريد و مى‌دانست كه من او را مى‌گيرم، اگر ما اين‌طور به #خدا اعتماد داشتيم همه مشكلات‌مان حل بود😞. #توكل واقعى يعنى همين كه بدانيم در هر شرايطى خدا مواظب ما هست.»☝️ 📚برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ🌹🌹 شهید مصطفی صدرزاده 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
۳۰ تا چهل بعدا می اید 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 در این قسمتها می خوانید: ❤️ آقا🌷 (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود❤️ 💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️ 💚زندگي در💥 را دوست داشت💚 ❤️پسر بسيار و و بود❤️ 💚طلبه لوله کش،با حالات معنوی❤️ ❤️ مثل بسيجي هاي زمان بسيار و بسيار بود❤️ 💎به🕌مسجد هندي ها داشت. اين🕌 توسط☀️ و به حالتي برقرار بود. براي همين بيشتر مواقع در اين🕌#نماز مي خواند.خلوت هاي داشت.☀️ و برخي و را هيچ گاه نمي كرد💎 🌷 يك انسان بسيار عادي بود.مثل بقيه تنها او بود🌷 🍁 و عجيبي به خدا داشت🍁 ☀️☀️ 💥اهل خلوت معنوی و ذکر💥 💚ماجرای دست سوخته هادی و طهارت درونی💚 🌷@shahidabad313 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷
💚عمل دقیق به دستورات دین❤️ ✨ ۱🍃 ✔️راوی:از دوستان شهید 🌷 يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه تنها او بود. براي همين در و قرار گرفت.اما زندگي او در☀️ به چند بخش تقسيم مي شود. مانند آنچه كه بزرگان و گفته اند، من الخلق الي الحق و ... به خوبي طي نمود. 🌷@shahidabad313 🌷 زماني كه در☀️ در محضر بزرگان مي كرد، نيمي از روز را مشغول و بقيه را مشغول بود. ⚘@pmsh313 ♦️در ابتدا براي انجام#حقوق مي گرفت، اما بعدها كارش را فقط براي رضاي خدا انجام مي داد. نمي گرفت براي كاري كه انجام مي داد نمي گرفت.حتي اگر كسي مي خواست به او بدهد ناراحت مي شد. 🌷@shahidabad313 🕯 بسياري از طلبه ها و برخي🕌 را كرد اما نگرفت و عجيبي به خدا داشت. يك بار به🌷 گفتم: تو كه نمي گيري براي كار هم نمي گيري پس هزينه هاي خودت را چطور مي كني؟🌷 گفت: بايد براي خدا كرد، خدا خودش هواي ما را دارد. گفتم: اين درست، اما ... ⚘@pmsh313 ♨️يادم هست آن روز يكي از دوستانش بوديم. 🌷 بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: هر طور صلاح مي داني مصرف كن!به نوعي غير مستقيم به من فهماند كه ندارد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚خالصانه برای خدا❤️ 🍃 پاکـ💌ـت ✨ ✔️راوی:حاج باقر شیرازی 👈دوستي من با🌷 ادامه داشت. زماني كه 🌷 در ما كار مي كرد او را بهتر شناختم.بسيار فعال و با بود. حتي يك بار نديدم كه در ما سرش را بالا بياورد.چند بار من، كه جاي مادر🌷 بود، برايش آب آورد.🌷 فقط زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت.من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين بيشتر از چشمان خودم دارم. 🌷@shahidabad313 🍂بعد از آن، با معرفي بنده، چند تن از طلبه ها را كرد. كار آب در🕌 را هم تكميل كرد.من و🌷 خيلي شده بوديم. ديگر خيلي از حرفهايش را به من مي زد.يك بار بحث پيش آمد.رفته بود يكي از. ⚘@pmsh313 🍂آنجا خواسته بود كه آينده اش بزند. ظاهراً سر همين موضوع شنيده بود. جاي ديگري كرد. قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به برود كه ديگر نشد.اين اواخر ديگر در مغازه ي ما هم مي خورد! اين يعني خيلي به ما پيدا كرده بود. 🌷@shahidabad313 ♦️يك بار با او كردم كه چرا براي كار#پول نمي گيري؟ خُب ديگران بگير. تو هم داري و...🌷 خنديد و گفت: خودش مي رسونه.دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خودش مي رسونه؟ بعد با: ما هم هستيم و اين روايت ها را شنيده ايم. ⚘@pmsh313 🔹️اما آدم بايد براي و اش برنامه ريزي كنه، تو پس فردا مي خواي بگيري و...🌷 دوباره زد و گفت: آدم براي رضاي بايد كنه، هم هواي ما رو داره، هر وقت داشتيم برامون مي فرسته. 🌷@shahidabad313 ⭐من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم.🌷 هم مثل هميشه فقط مي خنديد! بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان ياد اين ماجرا ميافتم حال و روز من مي شود. 🌱آن شب🌷 گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين☀️#مشكل_مالي پيدا كردم و خيلي به#احتياج داشتم.آخر🌃 مثل هميشه رفتم توي☀️ و مشغول شدم.اصلاً هم حرفي درباره ي با☀️ (علیه السلام) نزدم. 🌷@shahidabad313 🍁همين كه به چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زد و گفت: آقا اين مال شماست. برگشتم و ديدم يك آقاي پشت سر من ايستاده. او را نميشناختم. بعد هم بي اختيار را گرفتم. ⚘@pmsh313 🌷 مکثي کرد و ادامه داد: بعد از راهي شدم. را باز كردم. با ديدم مقدار زيادي نقد داخل آن است!🌷 دوباره به من كرد و گفت: شيخ باقر، همه چيز من و شما دست خداست.من براي اين، ولي با#كار مي كنم. هم هر وقت داشته باشم برام مي ذاره تو و مي فرسته! 🌷@shahidabad313 ☘خيره شدم توي صورتش. من مي خواستم او را كنم، اما او را به من ياد داد.واقعاً عجيبي داشت. او براي رضاي كار كرد. هم#اعمال_خالص او را به خوبي داد.بعدها شنيدم که همه از اين🌷 تعريف مي کردند. اينکه کارهايش را انجام مي داد.يعني براي#مشکل_مردم مي کرد اما براي انجام پولي نمي گرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⚡﷽⚡ 🌷(۱۲) ✅ ⭕️به و دو چندانی این پویش ⭕️ان شاءالله اندکی از دین ما به ادا شود 🔺️ ☀️ 🔻(ابوحامد) و شهدای مظلوم فاطمیون 🍁 ⬅️معروف به ابوحامد (متولد ۱ مهر ۱۳۴۱ - افغانستان- شهادت ۹ اسفند ۱۳۹۳- سوریه شهردرعا ) فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون،نبوغ خاص نظامي او در جنگ‌هاي چريكي، زبانزد بود.روز های اول نبرد سوریه ابوحامد با 13 نفر از حرم بی بی دفاع می کرد 💠بچه ها،علیرضا توسلی(ابوحامد) را به بردباری و صبرش می شناختند. به اینکه هر چه مشکلات سنگین تر می شد و با اینکه بچه ها دست و پایشان را گم می کردند ایشان خیلی خونسرد بود و داشت. 🔹 شهید کلانی(روحانی فاطمیون) و شهید حسینی جزو اولین شهدای فاطمیون بودند. این دو شهید والامقام بر اثر اصابت خمپاره تکه تکه شده بودند. بچه ها با حالت بسیار غریبی همه تکه ها را جمع کردند. ابوحامد بچه ها را وسط اتاق جمع کرد و در مورد🌷 و🌷 آیاتی را☀️ کرد و چند دقیقه صحبت کرد. بعد زیارت عاشورا خواندیم و مداحی کردیم. کم کم بچه ها آرام شدند. هر جا ابوحامد بود، بچه ها احساس می‌کردند. 🔮 🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀 💎 🌟@shahidabad313 💎 🌟@pmsh313 🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀
🔸️﷽🔸️ ⚡(۶۸) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۳۰_توفيق_شهادت ص ۹۶ 🔹️وقتي با آن شهيد صحبت مي كردم، توصيفات جالبي از آن سوي هستي داشت. او اشاره مي كرد كه بسياري از شما با به خدا و درخواست از برطرف مي گردد. 🔹️ آن قدر در پيشگاه خداوند با عظمت است كه تا وارد نشويد متوجه نمي شويد. 🔹️در اين مدت عمر، با اخلاص، كنيد و به بندگان خداوند خدمت كنيد و دعا كنيد مرگ شما هم باشد... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
♻️كانال كميل ص ۲۰۹ ✔علي نصرالله 💚مقاومت تا آخرین لحظه❤️ ♻️...بيستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه شدند. يكي از رفقا را ديدم. از قرارگاه مي آمد. پرسيدم: چه خبر؟ ♻️گفت: الان بيســيم چي گردان كميل تماس گرفت. با صحبت كرد و گفت: شارژ بيسيم داره تموم مي شه، خيلي از بچه ها شهيد شدند، براي ما دعا كنيد.به امام سلام برسونيد و بگيد ما تا آخرين لحظه مي كنيم. 🍁@shahidabad313 ♻️با دلي شكسته و ناراحت گفتم: وظيفه ما چيه، بايد چه كار كنيم؟گفت: به خدا، برو آماده شو. امشب مرحله بعدي عمليات آغاز مي شه. ♻️غروب بود. بچه هاي توپخانه ارتش با دقت تمام، خاكريزهاي دشمن را زير آتش گرفتند.گردان و چند گردان ديگر حركتشان را آغاز كردند. 🍁@pmsh313 ♻️آنها تا نزديكي كانــال كميل پيش رفتند. حتی با عبور از موانع به کانال ســوم هم رســيدند، اما به علت حجم آتش دشــمن، فقط تعداد كمي از بچه هاي محاصره شــده توانستند در تاريكي شب از كانال خارج شوند و خودشان را به عقب برسانند. ♻️اين حمله هم ناموفق بود، تا قبل از صبح به خاكريز خودمان برگشــتيم. اما بيشتر نيروهاي گردان حنظله در همان کانالهاي مرزي ماندند. در اين حمله و با آتش خوب بچه ها، بسياري از ادوات زرهي دشمن منهدم شد... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
(۳) 💎 💠حیله گری و دو رویی یکی از صفات بارز دشمنان امام علیه السلام در کربلا بود 💠 از طرفی می گفتند بخاطر خدا وارد جنگ شدند و از طرفی در دل حب پول و ثروت و جایگاه و مقام را داشتند. 🔰 دو رویی از صفات بارز است. آنهایی که علم به جایگاه داشتند و می دانستند حق با امام است، اما بخاطر منافع دنیوی آن را زیر پا گذاشتند و حتی تصمیم بر قتل امام گرفتند. 🔰 از صفات یک رویی اوست. این صفت بخاطر سادگی او نیست بلکه برای این است در هر حال خود را در می بیند و سعی می کند در خوشی و رفاه مسرور نگردد و در هنگام بلا و مصیبت محزون نشود. ویژگی که در امام حسین علیه السلام نمایان بود. در اوج سختی ها به خدا کرد و بخاطر مسائل دنیوی محزون نشد. 🏴 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠(۲۳۶) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و سی و ششم:حماسه علی ناصح فر قزوینی(۱) 🍂یه سری علی رو بردن و مقداری کتکش زدن و بهش مهلت یه شبه داده بودن که همدستاش رو معرفی کنه و بگه چه کسانی از ماجرای این شعر خبر داشتن و تهدیدش کرده بودن که اگه اعتراف نکنه زیر شکنجه کشته می‌شه. شبش اومد پیش من و گفت: آقا رحمان بنظرت من چه کنم؟ اینها از من کاری رو میخان که امکان نداره انجام بدم و من اهلش نیستم کسی رو معرفی کنم و از طرفی می ترسم زیر شکنجه طاقت نیارم و آخرش کاری رو که نباید بکنم انجام بدم. 🔸️من علی رو خوب می شناختم و می دونستم اگه زیر شکنجه استخونهاش رو هم خُرد کنن، اسم کسی رو نمی‌گه، احساس کردم فقط اومده که چیزی بشنوه و دلش آروم بگیره و با قوت قلب بیشتری با قضیه مواجه بشه. من فکر کردم چی بگم که به درد این جوون بخورده و دلش قرص تر بشه. حکایتی از توکلِ به خدا به ذهنم رسید و اونو براش تعریف کردم و گفتم علی جان به خدا کن‌ خودش مشکل گشایی می‌کنه و ما هم برات می کنیم که سالم برگردی. 🔻حکایت یونس نقاش🔻 🔹️حکایت از این قرار بود که: «شخصی به نام یونس نقاش که کارش انگشترسازی و نقش و نگار آن بود و از دوستان امام هادی علیه السلام بود، روزی با عجله و شتاب نزد امام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت: یا ابن ‏رسول الله! من تمام اموال و نیز خانواده‏‌ام را به شما می‏‌سپارم. حضرت به او فرمود: چه خبر شده است؟ یونس گفت: من باید از این دیار فرار کنم. حضرت در حالتی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: برای چه؟ مگر چه پیش آمدی رخ داده است؟! یونس جواب داد: چون که وزیر خلیفه - موسی بن بغا - نگین انگشتری را تحویل من داد تا برایش حکاکی و نقاشی کنم و آن نگین از قیمت بسیار بالائی برخوردار بود، که در هنگام کار شکست و دو نیم شد و فردا موعد تحویل آن است؛ و می‏دانم که موسی یا حکم هزار شلاق و یا حکم قتل مرا صادر می‏‌کند...   ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
✫⇠(۲۶۵) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و شصت و پنجم:درسها‌و برکات فرار دانشجویان ♦️حماسه فرار سه دانشجوی بسیجی، گر چه نافرجام موند، اما و درسهای بی شماری برای خود اونها و همه اسرایی که از این ماجرا باخبر شدن بجا گذاشت و باعثِ تقویت و بیشتر بین بچه‌ها شد و تا مدتها یکدل و یه صدا برای سلامتی و زنده موندنشون می‌کردیم. همّ و غمّ همه شده بود غم‌خواری برای سه دانشجوی بسیجی که تموم خطرات رو به خاطر بقیه بجون خریدن و حاضر شدن به قیمت تحمل سختیهای بی شمار و حتی احتمال از دست دادن جون شیرین، لیستِ اسامی اسرای مفقود الاثر دو اردوگاه تکریت ۱۱ و ملحق ۱۸ رو به ایران برسونن. 🔸️این یه بود که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شد. برکت دیگه این قضیه توجه دوباره و بیشتر از گذشته به و راز و نیاز به درگاه الهی بود و یه موج معنوی در اردوگاه راه افتاد و دعا و قرآن و توسل که مقداری نسبت به اوایل اسارت  کمرنگ شده بود دوباره جون گرفت و در واقع تجدید حیات معنوی در این مقطع شکل گرفت و تا آخرین روزهای اسارت تداوم یافت. 🔹️درس بزرگ دیگه این ماجرا این بود که حتی در سخت ترین شرایط نباید نا امید و تسلیم شد. بچه‌ها با این کارشون به بقیه آموختن که با و می شود دست به کارهای بزرگ زد. گر چه نتیجۀ نهایی حاصل نشد و بچه ها نتونستن به ایران برسن و دوباره برگردونده شدن به محیط اسارت، اما اگه مقداری تجربه بیشتر داشتن و می تونستن کمی پول فراهم کنن ،آزادی و رسیدن به ایران دور از دسترس نبود. 💥درس دیگه‌ی این، حتی برای دشمن، روحیه و جنگندگی اسرای ایرانی بود که هیچ گاه تسلیم شرایط نشدن و تلاش می‌کردن که بر شرایط فایق و پیروز بشن. فرار از چنگ دشمن با اون همه استحکامات و موانع بمعنای روحیه شکست ناپذیری اسرا بود. فرار بود. در صورت موفقیت لبۀ تیزش به دشمن بر می‌گشت و مفتضحش می‌کرد و در صورت ناکامی چه بسا فرد رو به کام مرگی دردناک و یا شکنجه‌های طاقت فرسا می فرستاد...    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌