eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 شما بگو: ایشون استاد دانشگاست یا استاد اخلاق؟ #متن_خاطره ✍تعدادی از دانشجوها رفته بودند پیشِ دکترعباسی و از دکتر شهریاری شکایت کرده و گفته بودند: « دکتر شهریاری خیلی به ما فشـار میاره و درس ایشون واقعاً سنگینه» ... ♻️جلسه‌ی بعد دکتـر اومد کلاس. می‌تونست بگه حالا که رفتید شکایتِ من رو کردید ، حالتون رو می‌گیرم؛ اما به جای تلافی‌کردن؛ اومد و گفت: «معذرت می‌خواهم اگرکدورتی پیش اومده .» استاد اخلاقی بود دکترشهریاری. 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری 📚منبع: کتاب شهید علم ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ #دانشمندشهید #شهیددکترمجیدشهریاری #گذشت #تواضع #بخشش #خوش‌اخلاقی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر #شهید_مطهری درباره #سلبریتی‌ها 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
4_482346263522574584.pdf
1.62M
👆👆 📘کتاب زیبای « آن سوی دیوار دل » 👌خاطرات همسران شهدا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ #تلنگر #اخلاقی #کار کردن در ذوب آهن کفاف خرج و برج نَه فرزند را نمی‌داد. همین هم باعث شده بود که نورمحمد اداره #حمام عمومی روستا را به عنوان شغل دوم قبول کند. اما آن شب انگار از دنده‌چپ بلند شده بود. حرفش یک کلام بود: 👌 «من دیگه نمی‌تونم حموم عمومی رو اداره کنم». اصرارهای "آقا اسماعیل" هم فایده نداشت. نورمحمد حاضر شده بود شغل دوم را از دست بدهد، جریمه‌ی لغو قرارداد را هم گردن بگیرد ولی یک دقیقه هم به کارش ادامه ندهد. مدتی بعد که آقا اسماعیل با کلی اصرار دلیل کارش را پرسیده بود، نورمحمد به شرط اینکه تا زنده است به کسی چیزی نگوید، گفته بود: 👌«از وقتی حمومی رو قبول کردم، #نماز شبم #قضا می‌شد. به همین خاطر قید #شغل دوم رو زدم». * ❤️رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: 🌷 نماز شب، موجب رضايت پروردگار، #دوستى فرشتگان، #سنت پيامبران، #نور معرفت، #ريشه ايمان، #آسايش بدن‏ها، مايه #ناراحتى شيطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مايه اجابت دعا، قبولى اعمال و #بركت در روزى است. 📚(ارشاد القلوب، ج 1، ص 191) #شهید نورمحمد عبداللهی راوی دختر شهید. برگرفته از خاطره اسماعیل شیخ. 📚آرشیو هیئت محبین اهل‌بیت(علیهم السلام) روستای طزره 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍مقام معظم رهبری : در بیان زندگی‌نامه‌ی سعی کنیم. اینها و اینها و چگونگی اینها را کنیم، این مهم است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
4_5992522707080578909.pdf
4.83M
📚 متن کتاب علمدار ؛ زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
خاطره از شهدا ✍نزدیك بیت المقدس بود كه هواپیماهاى دشمن، منطقه را كردند. در پى آن، صحنه‏اى دیدم كه در آن، به امیر مؤمنان‏علیه‏السلام تصویر شده بود. ♻️چند تن از بچه‏ها با وجود شدن، خود را ترك نكرده بودند؛ مثلاً یكى در حال بود و بازویش تركش خورده بود. دیگرى به رانش تركش خورده بود؛ سجده‏اش را ادامه میداد 📚منبع : ر. ك: پلاك هشت، ص 78 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
کلام ازشهدا بچه های مسلمان را بالا ببرید و ریشه های آنها را کنید. 📚منبع:اسك دين 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#یلداے_جبهه شب‌هاے طولانے فقط در #جبهه بود! وقتے از عملیات مےآمدند، و رفیقے را جا گذاشته بودند.. مگر صبح مےشد آن #شب؟؟ اصلاً عجیب #طولانے بود، آن #یلداے_فراق_یاران... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
۳۰ آذر ماه سالروز یلدای خونین کرمانشاه با ۱۵۰ شهید و ۴۹۰ مجروح / بمباران خوشه‌ای سال ۶۵ توسط رژیم بعث عراق . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ #ڪلام_شـ‌هید 🔰من در این دنیا هیچ گونه خواسته یا آرزویی ندارم؛ جز آن‌که اسلام پیروز و رهبر سلامت باشند و حکومت عدل اسلامی در جهان مستقر گردد و کافران و منافقان به زیر خاک. 🔰و شما ملت مظلوم خوشبخت باشید و از شما می‌خواهم به هیچ عنوان حجله برایم نزنید حتی به دوستان و رفقایم بگویید اگر می‌خواهند و خیلی مایلند پولی خرج کرده باشند مقداری از پول کرایه حجله را به فقرا بدهند. 🔰اگر می‌توانید برایم گریه نکنید و با اعمالتان کاری کنید که نیروی جدیدی در مردم ایجاد شود برای جنگ با کفار و منافقان و جهان‌خواران شرق و غرب تا شهادتم بیهوده نگردد تا پیروان راه حسین (ع) افزایش یابند و من این را می‌دانم که رهبرم خمینی است و سرورم حسین است #شهید_جمال_تاجیک🌷 #سالروز_شهادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ امیرالمؤمنین عليه السلام زياده گويى ، موجب لغزش حكيم و خستگى بردبار است. پس زياده گويى مكن كه مايه رنج خواهى بود و تفريط مكن كه مايه اهانت خواهى بود.... الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ، ويُمِلُّ الحَليمَ؛ فَلا تُكثِر فَتُضجِر ، وتُفَرِّط فَتُهَن 📚غررالحكم حدیث 2009 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍همسر میگه: اخلاقم طوری بود که اگه میدیدم کسی خلاف میگه باهاش جروبحث میکردم. یه روز بهم گفت: باید منطقی حرف بزنی. بهش گفت: ولی آدم رو میکنن. 💢گفت: میدونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج میرن مسئولیم. حق نداریم باهاشون برخورد تند کنیم. از کجا معلوم که ما توی اینها نقش نداشته باشیم؟ وقتیم بهش گفتم: آخه تو کجایی که باشی؟ ♻️گفت: چه فرقی میکنه؟ من نوعی برخورد نادرستم، سهل انگاریم، کوتاهیام، همه باعث میشه. سردار 📚منبع : کتاب کوله پشتی به نقل از به مجنون گفتم زنده بمون 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍اگر در دعاهای جمعی یا فردی، احساسی به شما دست نداد و اشکتان جاری نشد، نومید نشوید؛ دعای بعدی، ارتباط بعدی، آنقدر در بزنید تا آخر چاره را در باز کردن [در] ببیند. باشید در دعاها . 📚منبع:سايت جامع دفاع مقدس 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 خاطره‌ای زمستانی و زیبا از شهید محمدابراهیم همّت ✍منطقه‌ی قلاجه در اسلام‌آبادِ غرب بودیم، با آن سرمایِ استخوان سوزش. اورکت‌ها رو آوردیم و بیـنِ بچه ها تقسیم کردیم. امـا حـاج همّت اورکت نگرفت و گفت: « همه بپوشن، اگر موند من هم می‌پوشم» یادمه تا زمانی‌که اونجا بودیم، حاجی داشت از سرما می‌لرزید... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران2 «کتاب شهید همت» ، صفحه 64 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📩 ◄ #ڪـــــلام_شهـــــید 🌹 شهـید محســن حججی: همـه می گـویند: خــوش بحـال فلانی #شـــــهید شد اما هیــچ کس حواسش نیست که فلانی برای شهید شدن شهیـد بــودن را یاد ڱـــرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
base.apk
4.38M
👆👆 ✅«فرار از گناه» ... ❤️خاطراتی کوتاه از سیره شهدا در ترک #گناه 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 👌 گناه علاقه #انسان به #نماز و #عبادت را بسیار کاهش می دهد و حتی ممکن است سبب نفرت از یاد #خدا گردد. یادم نمی‌رود روزی را که وارد اتاق شدم و دیدم بابا عکس محمدرضا را دست گرفته و با او حرف می‌زند. 👌گفتم: «چی شده بابا؟» گفت: «دلم برای محمدرضا تنگ شده؛ کاش یه خبری ازش می‌آوردند.» سال 1358 بعد از مدت‌ها انتظار خبر شهادت محمدرضا را آوردند. 👌 خبری بدون هیچ اثر و نشانی. معلوم بود که یک خبرِ خشک و خالی نمی‌توانست #پدر و #مادر را از انتظار و نگرانی بیرون بیاورد. آن‌ها دنبال یک نشانه از محمدرضا بودند. حتی به یک قطعه #استخوان هم راضی می‌شدند. تا اینکه محمدرضا خودش به خوابشان آمد و گفت: «مگه من #امانت خدا نبودم؟ خدا امانتش رو گرفت. مگه مادر وهب در #کربلا یادتون رفته؟ مگه مادر وهب سرِ فرزندش رو به طرف #دشمن پرت نکرد و دیگه پس نگرفت؟» همین جمله کافی بود تا دیگر پدر و مادر به دنبال نشانی از محمدرضا نباشند. ------------ ❤️ #مال و فرزندان #آرايش زندگانى اين جهان است، و كارهاى نيك، پايدار به نزد پروردگار تو به پاداش، بهتر و اميدداشتن به آنها نيكوتر است. 📚(سوره کهف، آیه 46) #شهید محمدرضا حسنی‌پور 📚نشریه موعود، ویژه‌نامه چقدر زنده هستی، ص19 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا ✍گفت ، مادر تو نمی ذاری من شهید شوم ! حیفه ، این همه میرم جبهه و سالم بر می گردم ، دیگه نذر و دعا نکن ! ♻️یه رازی هم بین خودمون باشه ، اگر اومدی بالای جنازه ام و دیدی حنجره ام بریده شده ، بدون درست به آقا #امام_حسین (ع) اقتدا کردم ، اگر هم این طور نشد برام دعا کن ! 💢شهید که شد ، رفتم بالای جنازه اش ، رگ های حنجره اش بریده شده بود ، اقتدا کرده بود به #شهید_کربلا. #شهیدعلی_برهان_پور 📚خط عاشقی ، ج1 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید ‍ فاطمه عزیزم ! دختر خوب ، پاک و متدین ، نجیب ، با وقار ، خانم ، مهربان و قشنگ من ! خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(ص) که دست فاطمه زهرا(س) را می بوسید ، می بوسیدم چرا که تو همنام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی ، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم ، خدا می داند و بس. دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی ، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم... #مدافع_حرم روحانی #شهیدعلی_تمام_زاده 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 🌷سیزده سال بیشتر نداشت که به خاطر شرایط مالی خانواده تصمیم گرفت برای کار، به شهرستان نکا برود. یکی از همشهری‌ها آنجا تعمیرگاه داشت، حسن همانجا مشغول به شد. 👌 هر روز باید مسافت زیادی را از خانه خاله‌اش (که خارج از شهر قرار داشت) طی می‌کرد تا به تعمیرگاه برسد. یک بار صاحب کارش با تعجب پرسید: «چرا هر روز این مسافت زیاد رو میای؟ خونه‌ی دایی و عموت که نزدیک‌تره، نکنه مشکلی باهاشون داری؟» ❤️حسن گفته بود: «نه مشکلی نیست؛ دایی و عمو دارند و برای من سخته که برم تو خونه‌ای که دختر اونجاس. 👌خاله‌ام دختر نداره و من اونجا راحت‌ترم». ❤️رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند. 🌷 و قرين يكديگرند. اگر يكـى از ميان رفت ديگرى هم از بین می‌رود. 📚(نهج الفصاحه، ص453 ، ح1429) حسـن دهـقان طـزره برگرفته از خاطره خواهر شهید. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شـهدا 🎥خاطـره اےبسیار زیباو شنیـده نشده ازشـهید #مـحمد_حـسین_محمد‌خانی شـهدا #خاص بودن که خدا خریدشون ما هم باید برا #شهادت خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
♥️بسم رب الشهدا♥️ برگے از خاطرات 📚 شانه هاے همیشه گرمش یخ ڪرده بودند. از پدرش قول گرفته بودم ڪه دو ساعت با جنازه اش توے خانه تنها باشم. حرف داشتم با او...😔 قرار دو ساعته شد نیم ساعت،آن هم توے معراج...💔 بعد از نود و نه روز باید براے همیشه با چشمهایش، موهایش، خنده ها، اشڪ ها و انگشتانش خداحافظے میکردم!😭 براے همیشه توے این پنج سال و چند ماه چقدر اسیرش شده بودم. ڪاش صدایش را فقط یڪبار دیگر مےشنیدم ڪاش با لبخندش به من مےفهماند ڪه هنوز هم،سایه بالا سر دارم... دلداده ے ارباب درِ تابوت را باز ڪردند این آخرین فرصت بود... بدن را برداشتند تا بگذارند داخل قبر؛بدنم بےحس شده بود، زانو زدم ڪنار قبر دو سه تا ڪار دیگر مانده بود. باید وصیت هاے📝 را مو به مو انجام مےدادم. پیراهن مشڪے اش را از ڪیف درآوردم. همان ڪه محرم ها مے پوشید.🏴 یڪ چفیه مشڪے هم بود،صدایم مےلرزید. به آن آقا گفتم ڪه این لباس و این چفیه را قشنگ بڪشد روے بدنش،خدا خیرش دهد توے آن قیامت؛پیراهن را با وسواس ڪشید روے تنش و چفیه را انداخت دور گردنش... جز زیبایے چیزے نبود براے دیدن و خواستن! به آن آقا گفتم: مےخواست براش سینه بزنم، شما مےتونید؟ یا بیاید بالا خودم برم براش سینه بزنم بغضش ترڪید😭 دست و پایش را گم ڪرد.نمےتوانست حرف بزند.چند دفعه زد رو سینه . بهش گفتم: نوحه هم بخونید برگشت نگاهم ڪرد. صورتش خیس بود.نمےدانم اشڪ بود یا آب باران. پرسید:چےبخونم؟ گفتم:هرچے به زبونتون اومد. گفت:خودت بگو نفسم بالا نمےآمد...😭💔 انگار یڪے چنگ انداخته بود و گلویم را فشار مےداد، خیلے زور زدم تا نفس عمیق بڪشم گفتم: از حرم تا قتلگاه زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) دست و پا مےزد حسین(ع) زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) سینه مےزد براے شانه هایش تڪان مےخورد... برگشت بااشاره به من فهماند همه را انجام دادم، خیالم راحت شد...💔🕊 همسربزرگوار 🌹 📿 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ امام على عليه السلام موفّق ترين كارها ، كارى است كه با رازدارىِ كامل انجام شود.... أنجَحُ الاُمورِ ما أحاطَ بِه الكِتمانُ 📚غررالحكم حدیث 3284 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊