eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
920 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
89 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب تبادل داریم هر کی تمایل داشت اعلام کنه @Pelake27
یکی دو روزی صبر کن ای جان بر لب آمده💔 زان که خواهم در حضور دوست بسپارم تو را 😭🌱 ❤️ @shahidaghaabdoullahi
○|🌻|○ جاده‌ےزندڱےام... بدجور به‌ پیـچ وخم‌ افتاده!😔 💔دلم‌ محتاج‌ نیم‌نگاهــےازشماست؛ اے" "...🕊❣ اجابت‌ ڪن‌ دل‌ خسته‌ام‌را... 💔 🌱 💫 💎 🖇🍃 🎤 شَھید علاء حسنْ نجمہ♥️ نمیشید✌️😌 ♥️🌱○| @shahid_najma |○
جواد الله کرم
*⚘﷽⚘ گفتم... اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان ب خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم ک شدم.... گفت......خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟ چند لحظه فکر کردم و گفتم...قران سریع گفت...مشکلی نیست.... از صدایش معلوم بود ذوق کرده است.... گفتم ولی یک شرط و شروطی دارد.... ارام پرسید.... چه شرطی؟؟ +نمیگویم یک جلد قران.... میگویم "ب" بسم الله قران تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد.....اگر اذیتم کنید ،ب همان "ب " بسم الله شکایت میکنم .... اما اگر توی زندگی با من خوب باشید،شفاعتتان را ب همان "ب" بسم الله میکنم.... ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم ..... سرش پایین بودو فکر میکرد.... صورتش سرخ شده بود.... ترسانده بودمش..... گفتم انگار قبول نکردید.... +نه قبول میکنم ،فقط یک مساله میماند چند لحظه مکث کرد...... شهلا؟ موهای تنم سیخ شد.... از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود... ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.... نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را ب اسم کوچکم صدا میزد..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ پرسیدم چی؟؟؟؟ +فضیه برای من کاملا روشن است من فکر میکنم تو همان همسر مورد نظر من هستی،فقط مانده چهره ات..... نفس توی سینه ام حبس شد..... انگار توی بدنم اتش روشن کرده باشند.... ادامه داد... تو حتما قیافه من را دیده ای،اما من...... پریدم وسط،حرفش .... از در ک وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور ک شما فکر میکنید..... +باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم .... دست و پایم را گم کرده بودم.... تنم خیس عرق بود.... و قلبم تند تر از همیشه میزد.... حق ک داشت..... ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم.... +اگر رویت نمیشود ،کاری ک میگویم بکن،؛چشم هایت را ببیند و رو کن ب من..... خیره ب دیوار مانده بودم.... دست هایم را ب هم فشردم .... انگشت هایم یخ کرده بودند.... چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم....... چند ثانیه ای گذشت.... گفت خب کافی است...... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ دعای کمیلمان باید زودتر تمام میشد با شهیده و زهرا برگشتیم خانه خاواده ایوب تبریز زندگی میکردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می ایند خانه ما از سر شب یکبند باران میبارید مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه خواستگاری رسمی باشد زنگ در را زدند اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود سلام کرد و امد تو سر تا پایش خیس شده بود از اورکتش اب میچکید اقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید ای اتاق لباسهایتان را عوض کنید ایوب دنبال مامان رفت اتاق اقاجون مامان لباسهای خیسش را گرفت و اورد جلوی بخاری پهن کرد چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن اقاجون به تن امد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد فهمیده بودم این ادم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و ارام است که با کت و شلوار..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋ زندگینامه 🌹 تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆 @shahidaghaabdoullahi
⚘﷽⚘ 📌شهیـدانه .....🌷 شهادت طلوعے دوباره است که تو را میخواند عقل و عشق در رگهاے شهادت جاریست عقل میگوید برو و عشق میخواند بیا ... آنگاه ست که در آغوش معشوق و معبودت "الله" جاےمیگیرے .... سلام برشما شهیدان که خدا عاشقتان شد و شما را آسمانے کرد شهدا با نگاهتان ما را هم آسمانے کنید. @shahidaghaabdoullahi
*از خود گذر ڪنیم ڪه این خــوان آخر است این بیمـہ ی حضرت حیــدر است  تحـریم میکنند ڪہ تســلیممان کنند غافل از این ڪہ دل بہ بلاها شــناور است  ما را به سر هوای اشـارت است * ••••┈••✾🕊❣🕊✾••┈•••• @shahidaghaabdoullahi