eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
916 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
90 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود که آنها را از گرفتاریهای آن عالم نجات میدهد. 🕊🌹تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند.
این خزانم را نبین من هم بهاری داشتم با  تمام  بی کسی هایم   تباری  داشتم   دست شب تاراج زد بر پیکر خورشید من   ورنه با آن  صبح  امیدم  قراری  داشتم   بر دلم هر لحظه می رویید شوق عاشقی   در  کنار  سادگی ها  روزگاری  داشتم   دیر فهمیدم  تفاوت  را  میان  اشک ها   کز تمام  نارفیقان  چشم  یاری  داشتم   سینه می سوزد ز فریادی غریب و آشنا   من  وداعی  تلخ از یادِ  نگاری  داشتم   می کشد هر دم به سخره اشک هایم را فلک   خوب می داند چه  قلب  بردباری  داشتم   دیده می بندم که حسرت بر دلم بسیار شد   ای دریغا من در این ویرانه یاری داشتم @shahidaghaabdolahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش را در اینجا پیدا کن
مداحی آنلاین - منو کربلا ببر که خیلی دیره - حمید علیمی.mp3
3.12M
شبِ زیارتی اربابمون سیدالشهداست و دلها در هوایِ حرم آقا،ثوابِ اشکها و دلدادگیمون تقدیم به منو کربلا ببر که خیلی دیره دل من بدون حرم داره میمیره بسیار زیبا 👌👌👌
همین الان در قطعه سرداران بی پلاک دعا گوییتان هستم
🔴 امشب / ساعت ۱:۲۰ بامداد ویدیو مستقیم از گلزار شهدای کرمان 🌹مزارحاج قاسم سلیمانی در صدوپنجاه وچهارمین روز شهادت سردار دلها... ✅منتظر باشید.
😴 اعمال وقت خواب 🌷 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💫 يَفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸 📖 سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق (ع)، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨ 🔅أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ🔅 🌹هدیه پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود. 1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است. 2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 🔸یک مرتبه🔸 3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات 🔸یک مرتبه🔸 4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد.۹ 🔸یک مرتبه🔸 5⃣ وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری 🙏التـــــماس دعــــ❤ــــــا
*⚘﷽⚘ یک بار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود ..... زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش میکردند.... ایوب داد زد"هرچه میگویم نمیفهمند.......باباجان،هواپیماهای دشمن آمده....." ب مگسی ک دور اتاق میچرخید اشاره کرد..... آخر من ب تو چه بگویم؟؟بسیجی لا مذهب چرا کلاه سرت نیست؟اگر تیر بخوری و طوریت بشود ،حقت است...... دستشان را گرفتم و بردم بیرون ..... توی کمدمان خرت و پرت زیاد داشتیم... کلاه هم پیدا میشد... دادم ک سرشان بگذارند... هر سه با کلاه روبرویش نشستیم تا ارام شد..... توی همین چند ماه تمام مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود... حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم را فهمید.... جایی از بدنش نبود ک سالم باشد.... حتی فک هایش قفل میکرد؛همان وقتی ک موج گرفتش..... وقتی ک بیمارستان بوده با نی ب او اب و غذا میدادند.... بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند ک با زور فک هارا باز کنند ؛فک از جایش در میرود..... حالا بی دلیل و ناگهان فکش قفل میشد.... حتی،وسط مهمانی،وقتی قاشق توی دهانش بود.... دو طرف صورتش را میگرفتم... دستم را میگذاشتم روی برامدگی روی استخوان فک و ماساژ میدادم.... فک هاارام ارام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد..... بعضی مهمانها نچ نچ می کردند و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند.... میتوانستم صدای "اخی"گفتن بعضی ها را ب راحتی بشنوم.... باید جراحی میشد.... دندان های عقب ایوب را کشیدند؛همه سالم بودند... سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند.... دکتر قبل از عمل گفته بود ک این جراحی حتما عوارض هم دارد..... و همینطور بود بعد از عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد.... صورت ایوب چند بار جراحی شد تا ب حالت عادی برگردد،ولی نشد... عضله بالای ابرویش را برداشتند  و ابرو را ثابت کردند ..... وقتی می خندید یا اخم میکرد،ابرویش تکان نمیخورد و پوستش چروک نمیشد.... @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ کنار هم  نشسته بودیم... ایوب استینش را بالا زد  و بازویش را نشانم داد  "توی کتفم ،نزدیک عصب یک ترکش است.دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم  بهتر است....این بازو هم چهل تکه شد...بس ک رفت زیر تیغ جراحی...." به دستش نگاه میکردم گفت"بدت نمیاید میبینیش؟؟" بازویش را گرفتم و  بوسیدم.... -باور نمیکنی ایوب ، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است.... بلند خندید  دستش را گرفت جلویم "راست میگویی؟پس یا الله ماچ کن" سریع باش..... چند روز بعد کارهای اعزامش درست شد و از طرف جهاد برای درمان رفت انگلستان..... من هم با یکی از دوستان ایوب و همسرش رفتم شاهرود..... مراسم بزرگی انجا برگزار میشد.... زیارت عاشورا میخواندند ک خوابم برد .... توی خواب امام حسین را دیدم ... امام گفتند "تو بارداری ولی بچه ات مشکلی دارد" توی خواب شروع کردم ب گریه و زاری .... با التماس گف تم "اقا من برای رضای شما ازدواج کردم ،برای رضای شما این مشکلات را تحمل میکنم ،الان هم شوهرم نیست،تلفن بزنم چه بگویم؟بگویم بچه ات ناقص است؟ امام امد.نزدیک  روی دستم دست کشید و گفت "خوب میشود" بیدار شدم.... یقین کردم رویایم صادقه بوده؛بچه دار شدیم  و بچه نقصی دارد....حتما هم خوب میشود چون امام گفته است.... رفتم مخابرات و زنگ زدم ب ایوب ... تا گفتم خواب امام حسین را دیده ام  زد زیر گریه... بعد از چند دقیقه هم تلفن قطع شد ... دوباره شماره را گرفتم ... برایش خوابم را تعریف نکردم... فقط خبر بچه دار شدنمان را دادم.... با صدای بغض الود گفت  "میدانم شهلا ،بچه پسر است،اسمش را میگذاریم محمد.... @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ نیت کرده بودیم ک اگر خدا ب اندازه یک تیم فوتبال هم ب ما پسر داد،اول اسم.همه را محمد بگذاریم.... گفتم بگذاریم محمد حسین؛ ب خاطر خوابم.....اما تو از کجا میدانی پسر است؟ جوابم را نداد.... چند سال بعد ک هدی را باردار شدم هم میدانست فرزندمان دختر است.... مامان و اقاجون کنارم بودند،اما از این دلتنگیم برای ایوب کم نمیکرد .... روزها با گریه مینشستم،شش هفت برگه امتحانی برایش مینوشتم ،ولی باز هم روز ب نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.... تلفن میزد همین ک صدایش را شنیدم،بغض گلویم راگرفت.... "سلام ایوب" ذوق کرد....گفت "صدایت را ک میشنوم،انگار همه دنیا را ب من داده اند" زدم زیر گریه..... "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟" -میدانی چند روز است از هم دوریم؟من حساب دقیقش را دارم؛دقیقا بیست و پنج روز.... حرفی نزدم... صدای گریه ام را میشنید... -شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از ان است ک تو فکرش را میکنی.... تو فکر میکنی من.الان کجا هستم؟ با گریه گفتم "خب معلومه،تو انگلستانی ،من تهران.....خیلی از هم دوریم ایوب... -نه شهلا ،مگر همان ماهی ک بالای سر تو است بالای سر من نیست؟همان خورشید،اینجا هم هست.....هوا،همان هوا و زمین،همان زمین است.... اگر اینطوری فکر کنی،خیالت راحت تر میشود....بیا شهلا از این ب بعد سر ساعت یازده شب هر دو به ماه نگاه کنیم....خب؟ تا یازده شب را هر ب هر ضرب و زوری گذراندم.... شب رفتم پشت بام و ایستادم ب تماشای ماه... حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.... زمین برایم یک توپ گرد  کوچک شده بود ک میتوانستم با نگاه ب ماه از روی ان بگذرم و برسم ب ایوبم.... ب مَردم.... نامه اش ازانگلیس رسید  "خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد.... همسر عزیزم شرمنده ک در این وضع در کنارت نیستم .... تو خوب میدانی ک نبودنم بی علت نیست و اینجا برای درمان هستم....خیلی نگران حالت هستم....من را از خودت بی خبر نگذار... امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد....گفته بودی از زایمان میترسی...نگران نباش،فقط ب این فکر کن ک موجودی زنده از تو متولد میشود....." بعد از دو ماه ایوب برگشت.... از ریز و درشت اتفاقاتی ک برایش افتاده بود ،تعریف میکرد... میگفت"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی ،همیشه کنارم باشی....توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم" با لبخند نگاهش کردم..... تکیه داد ب پشتی  -شهلا......؟ این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست ،هست؟؟؟؟؟؟ چشم هایم را ریز کردم -چشمم روشن!!......کدام خانم ها؟ -خانم های اینجا و انجا ک بودم..... خنده ام گرفت..... @shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋ زندگینامه 🌹 تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆 @shahidaghaabdoullahi