*⚘﷽⚘
#زندگی_شهید_ایوب_بلندی
#قسمت6
دعای کمیلمان باید زودتر تمام میشد
با شهیده و زهرا برگشتیم خانه
خاواده ایوب تبریز زندگی میکردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می ایند خانه ما
از سر شب یکبند باران میبارید مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه خواستگاری رسمی باشد
زنگ در را زدند اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود سلام کرد و امد تو
سر تا پایش خیس شده بود از اورکتش اب میچکید
اقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند
مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید ای اتاق لباسهایتان را عوض کنید ایوب دنبال مامان رفت اتاق اقاجون
مامان لباسهای خیسش را گرفت و اورد جلوی بخاری پهن کرد
چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن اقاجون به تن امد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد
فهمیده بودم این ادم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و ارام است که با کت و شلوار.....
🌈#به_روایت_همسر_شهید
@shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی
#به_روایت_همسر_شهید🌹
تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆
@shahidaghaabdoullahi
⚘﷽⚘
📌شهیـدانه .....🌷
شهادت طلوعے دوباره است
که تو را میخواند
عقل و عشق در رگهاے شهادت جاریست
عقل میگوید برو
و عشق میخواند بیا ...
آنگاه ست که در آغوش معشوق و معبودت "الله" جاےمیگیرے ....
سلام برشما شهیدان که خدا عاشقتان شد و شما را آسمانے کرد
شهدا با نگاهتان ما را هم آسمانے کنید.
#صبحتونمتبرکبهنگاهشهـدا
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
@shahidaghaabdoullahi
*از خود گذر ڪنیم
ڪه این خــوان آخر است
این #انقلاب بیمـہ ی
حضرت حیــدر است
تحـریم میکنند ڪہ
تســلیممان کنند
غافل از این ڪہ
دل بہ بلاها شــناور است
ما را به سر هوای
اشـارت #رهـــبر است
#مطیع_امر_رهبریم*
••••┈••✾🕊❣🕊✾••┈••••
@shahidaghaabdoullahi
🌀
*💌 #ڪــلامشهـــید
❤️ #شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی :
هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند
*
••••┈••✾🕊❣🕊✾••┈••••
@shahidaghaabdoullahi
❣إِشْڣَعْ ݪَݩاٰ عِݩڋَاڶݪّهْ أَږْݕـ❤️ـٰاݕَݦْ❣:
چِقَد حالِ دلمون خرابه این روزا ...
چِقدر شرمنده ایم!
چِقد این دلِ❤️ لاکردار دارِه اذیت میشه
خَسته ایم....
خُدا خودت کمک کن پاشیم
خودت کمک کُن نشیم دلیلِ طول غیبت
خودت کمک کن نَشیم سربازِ دشمن
نَشیم شمرِ زمونه !
خُدا جز تو کی میتونه دلایِ زخمی و آلودمونو پاک کنه
کمکمون کن!
از همین کانال برسیم بِه کانالایِ خطِ مقدم
برسیم به خاکریزِ شهادت!
برسیم به تو ....
جايش چقدر خاليست
او را مى گويم
تنها چيزى كه برايم گذاشت
دلتنگيست...
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
@shahidaghaabdoullahi
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
جايش چقدر خاليست او را مى گويم تنها چيزى كه برايم گذاشت دلتنگيست... #شهید_علی_آقاعبداللهی #ابوامیر
شاید دلم تنگ است براےٍ تو ...
ڪہ این گونه شده ...
نمی دانم ...
شاید دلش اخم هایت را می خواهد.
ڪمی ادبش ڪن ...! ♥️:)
من جدیدا کلا نمی دانم .
نه حالم را
نه روزگارم ...😔💔
#دلنوشته
رفیق شهیدم
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#خودم_می_نویسم
#دلتنگم
سلام دوستان عزیز
یه مشکلی پیش اومده بیش از اندازه التماس دعا دارم 🤲🤲
خیلی خیلی دعا کنید برام
اجرتون با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید کر و لال
شهید عبدالمطلب اکبری
😭😭😭😭😭😭😭
پیشنهاد دانلود
@shahidaghaabdoullahi
🤔❓دنبال محصولات #فرهنگی متنوع میگردی؟ 🤩🤩
♦️#قرآن و مفاتیح پالتویی⚡️
♦️انواع دفترچه های #مذهبی⚡️
♦️#قاب عکس سرامیکی⚡️
♦️#تسبیح های سنگی رنگارنگ⚡️
♦️#عطر طبیعی گل محمدی⚡️
💠 #معتبرترین و #بزرگترین مرجع خرید محصولات فرهنگی در ایتا 💮
➕#ضمانت برگشت محصول💯
🇮🇷از کالای #ایرانی حمایت کنید🇮🇷
✅ سلالةالزهرا📍در خدمت شما👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/joinchat/938278963C65d6cb9e42
🚛 #ارسال به سراسر کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری اختصاصی
🕊وداع مادر شهید جواد الله کرم در معراج شهدا
🌷 آیت الله سید عبد الله جعفری :🌷
این وسوسه شیطان است که شما گمان می کنید حال ندارید،❗️
باید توجه کرد به نماز اول وقت، دایم الوضو بودن، #نماز_شب 🌙 ؛ مراقبه و محاسبه از لزومات سیروسلوک است.✨🕊
*⚘﷽⚘
#زندگی_شهید_ایوب_بلندی
#قسمت7
حرف ها شروع شد ایوب خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت گفت از هر راهی جبهه رفته است بسیج جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند
صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان نگاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است
تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد دست هایش بود
جانبازهایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر بودند یا دست و پایشان قطع شده بود
از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها خیلی سخت است اما از ظاهر ایوب نه
مامانم با لبخند من را نگاه کرد او هم پسندیده بود
سرم را پایین انداختم
مادر بزرگم در گوشم گفت تو که نمیخواهی جواب رد بدهی؟؟خوشگل نیست که هست
جوان نیست که هست
ان انگشتش هم که توی راه خمینی جانتان این طور شده
توکه دوست داری
توی دهانش نمیگشت اسم امام را درست بگوید
هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از چشم هایم معلوم بود
@shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘
#زندگی_شهید_ایوب_بلندی
#قسمت8
وقتی مهمانها رفتند
هنوز لباسهای ایوب خیس بود....
و او با همان لباسهای راحتی گوشه اتاق نشسته بود
گفت.......
مامان!شما فکر کنید من ان پسرتان هستن که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید .....
حالا پیدا شدم ......
اجازه میدهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا بمانم؟؟
لپ های مامان گل انداخت و خندید......
ته دلش غنج میرفت برای اینجور ادمها.....
اقا جون به من اخم کرد.....
ازچشم من میدید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ما.....
چند باری رفت و امد و به من چشم غره رفت.....
کتش را برداشت و در گوش مامان گفت .....
اخر خواستگار تا این موقع شب خانه مردم میماند؟؟
در را به هم زد و رفت ....
صدای استارت ماشین که ا
مد دلمان ارام شد
میدانستیم چرخی میزند و اعصابش که ارام شد برمیگردد.خانه.....
مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جابه جا کرد ...
اینها هنوز خشک نشده اند.... شهلا بیا شام را پهن کنیم......
بعد از شام ایوب پرسید:الان در خوابگاه جهاد بسته است ،من شب کجا بروم؟؟
مامان لبخندی زد و گفت؛خب همینجا بمان پسرم،فردا صبح هم لباسهایت خشک شده اند،در جهاد هم باز شده است......
یکدفعه صدای در آمد......
اقا جون بود........
🌈#به_روایت_همسر_شهید
@shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘
#زندگی_شهید_ایوب_بلندی
#قسمت9
صدای در امد
اقا جون بود...
ایوب بلند شد و سلام کرد....
چشم های اقاجون گرد.شد
امد توی اتاق و به مامان گفت؛این چرا هنوز نرفته میدانید ساعت چند است؟؟
از دوازده هم گذشته بود...✨
مامان انگشتش را روی بینیش گذاشت ""اولا این بنده خدا جانباز است دوما اینجاغریب است نه کسی را دارد نه جایی را ،کجا نصف شب برود؟؟
مامان رخت خواب اقاجون را پهن کرد
پتو و بالش هم برای ایوب گذاشت ایوب انها را گرفت و برد.کنار اقاجون و همانجا خوابید...
سر سجاده نشسته بودم و فکر میکردم ،یک هفته گذشته بود و منتظرش بودم....
قرار گذاشته بود دوباره بیایند خانه ما و این بار به سفارش اقاجون با خوانواده اش.....
توی این هفته باز هم عمل جراحی دست داشت....و بیمارستان بستری بود....✨
صدای زنگ در امد.....
همسایه بود....
گفت تلفن با من کار دارد..✨
ما تلفن نداشتیم و کسی با ما کار داشت...بامنزل اکرم خانم تماس میگرفت....
چادرم را سرم کردم و دنبالش رفتم.....
پشت تلفن صفورا بود.....
گفت؛شهلا چطوری بگویم انگار که اقای بلندی منصرف شده اند.....
یخ کردم .....
بلند و کش دار پرسیدم
چی؟!؟؟؟
🌈#به_روایت_همسر_شهید
@shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی
#به_روایت_همسر_شهید🌹
تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆
@shahidaghaabdoullahi
🍃﷽🍃
كُلَّ صَباحََ
أتَنَفَـسُّ
بِحُبِّ الحُسِين(ع)...
هر صبح...
به عشقِ حُسین...
نفس میکِشَم
سلامآقا ...
صلے الله علیڪ یا اباعبدالله
صبحتون حسینے
@shahidaghaabdoullahi 🌱
روزمونو با سلام به آقا جانمون شروع کنیم
السلام و علیک یااباعبدالله 🤚
#دلتنگی_شهدایی 😔💔
هرچہآيينہبہتوصيفتو
جاݩڪَندنشد 💔
آه، تصويرتوهرگز
بہ #تـــــو مانندنشد😭
فاضل نظری
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi