eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️| مرد تمام عیار 💯 آنچه درباره (ع) کمتر شنیده‌ایم یا اصلا نشنیده‌ایم... مرد مبـارزھ و تشڪیلات امام قـیــــام و قلـم ┄┅•|•⊰❁〇⃟🧡❁⊱•|┅┄ @shahidegheirat ┄┅•|•⊰❁〇⃟🌿❁⊱•|┅┄
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
قࢪاࢪِ شبانگاه #ناے_سوختہ📚 #قسمت_پانزدهم #فصل_دوم : نقاهت دوم🌱 صدای زنگ در، چشم‌های مادر را باز کرد
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 📕 : نقاهت دوم🌱 «ما میرفتیم خونه آقا روحیه می‌گرفتیم و برگشتیم 😍؛با اینکه حالش بد بود انقدر بانمک😁 صحبت می‌کرد و تکه می‌انداخت و... مثلاً با حشره ها هم شوخی می‌کرد، می‌زدشون کنار و می‌گفت :«برو عقب.»😅 به جای اینکه یه آقای داغون ببینیم که افتاده و بچه‌ها هم بعد از دیدنش داغون بشن بیان بیرون، وقتی علی آقا را می‌دیدن یک ربع بیست دقیقه🕒 بعد با خنده میومدن بیرون😂؛ واقع پیش علی آقا رفتن انرژی داشت💥...» صدای زمزمه ی در تاریکی🌑 شد در حالی که کورسوی مهتاب🌙 از گوشه‌ی پرده کنار رفته پنجره ،روی دیوار و فرش اتاق افتاده بود،حال و هوای قشنگی داشت. 🌟 بچه ها نصفه و نیمه یکی روی صندلی کنار خوابش برده و آن یکی هم دو تا پایش را دراز کرده بود و برای اینکه ثابت کند بیدار است کتف و سرش را به میز کوچکی تکیه داده بود و حالت نشسته به خودش گرفته بود اما انگار درد بدجور خواب را از چشمان گرفته بود، زمزمه عاشورایش به سختی شنیده می شد: « اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام ‌فی الدنیا و الاخره ...» خیلی چله0⃣4⃣ می‌گرفت، این آخری هم برای این بود که حالش خوب شود 😇و بتواند در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا(س) خدمت کند، ارادتش به بی بی مثال زدنی بود،💯 بین همه دوستانش معروف بود. تا اسم خانم🌼 می‌آمد صدای گریه و ناله😭😔 بلند می‌شد. به قول یکی از دوستانش: «همونجورم شد مثل مادر در حدود ۱۸ سالش بود💔 که ضربت🔪 خورد و دو ماه و نیم هم بود که بستر🛏 افتاد، وقتی که بدنشو روی سنگ غسالخانه گذاشتن همونجوری که در مورد زمان شهادت🥀 حضرت زهرا(س) شنیده بودیم، همانجور پوست و استخوان شده بود اینطوری اون علاقه و ارادتش رو به حضرت زهرا(س) نشون داد.»💦😭 به رسم مادرش 🌼فاطمه زهرا(س) هم دعای او شده بود: «اللهم عجل وفاتی سریعا»😭 این دو سال به می‌گفتن شهید زنده،🌹 هر بار به او می‌گفتند میخواهی شهید بشوی!؟⁉️ می‌گفت:« می خوام بمونم انتقام خون حضرت زهرا(س) را بگیرم.»❤️🥀 ...🎈 ༺🔷 ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌ @shahidegheirat ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══ 🔷‌‌‌‌‌‌‌༺
○°بہ‌نامِ‌اوڪہ‌همہ‌ࢪامی‌بیند🌿
سـِــێِـــد خُـࢪاســـــانـے💚 امام‌ رضایی‌‌هاۍ‌ ڪشورمون😌🌱 تربیت‌شدگاݩ مڪتب امام‌رئوف 🎨| 🌸🍃 ღ‌ @shahidegheirat ┗ ━⇱━ ღ‌ 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞| 😍 مردے هنوز چشم بہ راھ جواب ماست یڪ ڪࢪبلا مقابل هر انـتـــخاب ماست با ؏شق اوست هرکہ بہ جایی رسیده است خیلــــے حســـیݩ زحمت مارا کشیدھ است | ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @shahidegheirat ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_شانزدهم #فصل_دوم : نقاهت دوم🌱 «ما میرفتیم خونه #علی آق
قࢪاࢪِ شبانگاھ 📕 : نقاهت دوم🌱 «بزرگواری داشت میرفت کربلا😍، زنگ زد به حلالیت بطلبه، شاید دو روز قبل از شهادتش🌹 گفت: دعا کن بشم سه بار تاکید کرد: دیگه خسته شدم، دیگه نمی‌کشم.» انگار تصمیم خودش را گرفته بود.🥀 * * * کم کم چای☕️ دم کشیده بود، برای آوردن چای به آشپزخانه رفت صدای نعلبکی ها و استکان های کمر باریک معروف به آقا که هنوز برق نو بودن✨ تو قوس کمرشان چشمک😉 می‌زد نمی‌توانست به سر و صدای بچه‌ها غالب شود؛ خانه را روی سرشان گذاشته بودند،😁صاحبخانه وارد اتاق🚪 شد در حالی که با هر قدمی که برمی داشت چای خوش رنگ و خوش عطر😌 و دم‌کشیده در دهانه استکان چنان موج🌊 می زد که نزدیک بود از جزر و مدش سینی بدجوری طوفان زده شود!💨 سر و صدای تلق و تولوق استکان و نعلبکی به داد و هوار جوانک های دهه هفتادی👱‍♂ توی اتاق اضافه شده بود. عادت نداشت مهمان هایش بدون شام برود.😊 «بعد از زیارت عاشورا یکی از بچه‌ها می‌رفتند غذا😋 می گرفت که مثلاً غذا بخوریم، پولش هم آقا و خانواده می دادن. ما رومون نمی‌شد جلوی آقا غذا بخوریم، دیگه یک ماه و نیم بودش که غذا نمی تونست بخوره،😔 غذا اگر می‌خورد کارش تموم بود حتی یه دونه برنج،🍚 آب هم خیلی کم می خورد با سرنگ می ریخت تو دهنش یا لبش رو خیس می کرد؛💦 آقا نمی‌ذاشت ما اون طرف سفره پهن کنیم و بشینیم غذا بخوریم، بالاخره اذیت می‌شد دیگه قصه تهذیب نفسشون بود... آقا قبل از اینکه روده شان را عمل کنند و این قضیه پیش بیاد، تو خورد و خوراک رو دست نداشت و هرجا بحث بخور بخور بود آقا یه پا داستان بود؛ ما رو می‌نشوند جلوی خودش و می‌گفت: اینجا باید بخورید؛ می‌نشستیم و می خوریم آقا نگاه می‌کرد👁👁 و کلی عشق❤️ می کرد، تهذیب نفس بود دیگه....» –شما بخورید منم تماشا می کنم و لذت می‌برم😍، وصف العیش نصف العیش؛ مگه‌ نه برادرا !!؟🙃 و لبخند همیشگی🙂 با صدای گرفته، اما انگار صورتش کمتر برای لبخند شکفته می‌شد؛ این مدت طولانی درد و گرسنگی را از وجود گرفته بود.😔 –آخه جون! لقمه تو گلومون گیر می‌کنه. این چه طرز پذیراییه!؟😕 حالا هم وقت تهذیب نفسه!؟🤔 اما لبخند ملیح و همیشگی☺️ او پاسخی به همه سوالات و شوخی و جدی از دوستانش بود.🌼 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
💞 عیب ما این است ڪه دیر میفهمیم دیر شده... ولے شهدا خیلی زود فهمیدند و زود پریدند °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا