❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قـرار شبانہ #ناے_سوختہ #قسمت_هفتادویکم #فصل_هفتم :کودکی👦🏻 ــ اینجا علی ۹ سالش بود. پر از احساس
🌙| قـرار شبانگاھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_هفتادودوم
#فصل_هفتم :کودکی👦🏻
دنیایی از یادگاریهای #علی در صندوقچهی خاطرات مادر حکایتی است طولانی از عاشقی و هجران خسته دلی از نفس افتاده.💛
حتی اولین دایرهای که #علی کشیده بود!⭕️
مادر تازه میفهمد بود چرا #علی برای او چیز دیگری بود و او آنقدر برای نگهداری این خاطرات اصرار میکرد.🔗
نگاه مادر لا به لای خاطرهها به دستبندی مشمایی(مشمعی) خیره میشود.🙂
روی آن نوشته بود (علی خلیلی 71/8/9)❣
چشمانش لبریز اشک میشود، آنقدر که از قطرهای از آن بر دستانش میچکد💧 و موج آن، تصویر دستبند را در حوض چشمانش میرقصاند، طاقت نمیآورد؛ آن را برمیدارد،
انگشتانش را کنار هم جمع میکند✋🏻 و دستبند را به دور چهار انگشت دست چپش حلقه میکند،✨ چشمانش را برای لحظهای به نگاه اطرافیانش میدوزد، بغض امانش را بریده و راه گلویش را بسته است.😔
تکان شانههایش لحظه به لحظه بیشتر میشود و هق هق ضعیفی که از عمق گلویش شنیده میشود، کم کم اوج میگیرد و انگار حرفی دارد که در پشت بغض گلوگیرش مانده است،😭
گاه به دستبندی که دور انگشتان دستش بسته است خیره میشود
و گاهی هم در لا به لای آن چشمانش به عکس مهربان #علی که بالای تخت اوست دوخته میشود.😍
آری! دستبند نوزادی تولد #علی تداعی دستان نحیف و استخوانی او در روزهای آخر است.🍂
#علی میخندد و مادر هم از لبخند زیبای #علی میخندد، ☺️
صدای گرفته #علی در ذهن مادر میپیچد.
ــ هیچ چیز دست من و تو نیست...
فقط خدا..خدا.. خدا.. والسلام
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯