یه بچه ای که مسجدی بود حافظ ۲ جزء قرآن و خیلی چیزای دیگه اینجوری بشه؟ خیلی سخت بود واسم فکرشو نمیکردم اونجودی بشم

اولین اقدامتون تو این راه چی بود؟

پاسخ!):-🌸 اولین اقدامم این بود خسته شده بودم از این راه کلیپ های مهدویت میدیدم یکم بعد با خودم گفتم چطور شیعه ای هستی که آقات غریبه؟ ۱۸ ۱۹ سالت شده ولی نفهمیده بودی آقا نداری؟ توسل خیلی مهمه توی این راه خب ولی اولین اقدام خستگی و پشیمونی از کارای بد و گناهان بعد یه فرصت مناسب مثل هیئت مراسم شهادت یا عزاداری توی هیئت توبه کنی و متوسل بشی به اهل بیت که توبه ات قبول بشه

و اگرم میگم لطفا خواهشا خواهرم/ برادرم مراقب باش فریب برادر و خواهر های مجازی نخوری چون راهشو رفتم ضربه سنگین شو خوردم توی زندگی نمیخام کس دیگه مثل من ضربه بخوره 🙏💔

من خیلی بد ضرر کردم حتی چیزایی رو از دست دادم توی زندگیم ک حسرتش رو میخورم هنوزم😊

میشه بگین بهمون چی؟!):-

پاسخ!):🌸 یه عمل جراحی داشتم توی پارسال 🙂 ۲ سال پیش استخدام یه کار دولتی توی مصاحبه و تحقیقاتش رد شدم امتیاز نیاوردم میدونید یعنی چی؟ ینی خدایا غلط کردم سعی میکنم راه گذشته رو نرم توعم کمکم کن کاری که واست ارزش داره شغل دولتی مورد علاقه ات توی گزینش بخاطر این چیزا رد بشی خیلی اذیت میشی 🥲 خیلی چیزا سرم اومد گاهی حکمت های خدا رومتوجه میشدم برخی هاش ن اما دیگه توکل کردم فقط به خودش توسل کردم به شهدا و حضرت زهرا دیگه آینده ام فرقی نمیکنه کجا باشم چون میدونم خدا کمکم میکنه امیدوارم قبول بشم چند ماه دیگه استخدام ی کار دیگه باید به این باور برسی که خدا بد تورو نمیخواد اگه سختی توی زندگیت قرار داده یعنی حکمتی درونش نهفته است

قبل تحول تعریف تون از یه فرد مذهبی چه بود؟ تعریف بعد تحولتونم بگین.

پاسخ!):-🌸 قبل تحول ینی از بلوغ تا ۱۸ سالگی ک دوران نمیدونم اسمشو چی بزارم بود تصورم از مذهبی ها یچیز چجوری بگم خیلی هاشون خشک مقدس نما یا خیلی خیلی مومن ولی از زمان تحولم یه فرد مذهبی رو فقط شهدا میدونم بقیه هم خوبن خیلی هاشون ولی برخی کار هاشون خیلی خیلی بده نمیشه گفت بهشون مذهبی خوب ولی حقیقتا هنوز من خودمو مومن و مذهبی نمیدونم چون خیلی مونده تا برسم به اونجا ک مد نظرمه💔

قبل تحول اخلاقتون چطوری بود؟ یعنی با پدر مادرتون چطوری رفتار می کردین؟

پاسخ!):-🌸 هعی خوب نبود آدمی بودم بابا مامانم حرفی میزدن ک خوشم نمیومد یا باهام بحث میکردن سر برخی چیزا صدام رو می‌بردم بالا یا خونه رو نامرتب میکردم در اتاقمو محکم میکوبیدم بر هم اخه بابای من جبهه رفته و شیمیایی هس اعصابش وقتی بهم بریزی خیلی زیاد دیگه از کوره در بره بد جور میشه یه شب نمیدونم چجور شد روکش های مبل رو انداختم وسط حال روفرشی رو به هم ریختم پشتی هارو انداختم وسط و..‌ خیلی کارا خیلی اذیت شون کردم امیدوارم منو حلال کنن و ازم راضی باشن و منو ببخشن😞

اما ۱ ساله وقتی هرچی میگن اگه خوشم نیاد هیچ نمیگم یا هندزفری میزارم توی گوش و مداحی البته اینکه من گاهی ک با خانوادم بحثم میشد سر این بود که اونا یچیزایی رو نمیدونستن ولی الکی یچی میگفتن بی منطق حرفایی میزدن گاهی