+آیتاللّٰہبہجتفرمودند؛
گاهی موانع بزرگی با یك بار مشهد رفتن از سرِ
راه ما برداشته میشوند؛ او حجّت خدا و پناه
شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو
است در اختیار امام رضا علیهالسّلام است.. 🌿
#امامرضاییام💛
@shahidanbabak_mostafa🕊
#انتظارحقیقی 🌿
«انتظار يعنے؛ حرڪت
انتظار يعنے؛ ايثار يعني خون؛
انتظار يعنے؛ ادامہدادن راه شهيدان،
انتظار براے اين است ڪہ انسان در
سكون آب گنديده نباشد.
انتظار خيمہ خروشان است و درياے مواج.»
✍🏻سردارشہیدحاجحسینبصیر🤎
@shahidanbabak_mostafa🕊
میگفت ..
وقتهایی که قفسهیِ سینت از
حجمِ کلمات و غم ؛ درد گرفتن ..
و حرفی برایِ گفتن نداشتی ؛ بگو :
یٰا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّٰامِتینَ
ای کسی که از حالِ دلِ منِ
ساکت خبر داری.. :)!❤️
@shahidanbabak_mostafa🕊
#امام_حسینم
آقایامامحسین؛
دَربهدَریخوبنیستولی
بستگیدارهآدمدَربهدَر
کیوکجاباشه..
مامکہخودتشاهدی!همیشهدَربهدَرتیم؛
@shahidanbabak_mostafa🕊
به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!
با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!
از انگشات واسه اذکاراستفاده کن مثل صفحه کلیدموبایلت!
قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت!
خدایا ما کجاییم؟؟؟
آروم بگو:
"خدایا من عاشق توام و به تو نیاز دارم… به قلب من بیا"
#نماز
#تلنگر
#کمی_اندیشه
@shahidanbabak_mostafa🕊
مادربزرگ
شھیدمغنیه
میگفتن(:
مدتِطولانےبعدشھادتش
اومدبهخوابم
بھشگفتم:
چرادیرڪردۍ!؟منتظرتبودم!
گفت:چونطولڪشید
ازبازرسےهاردشدیم
گفتم:چهبازرسے؟!
گفت:بیشتراز
همهسرِبازرسے'نماز'وایستادیم..
بیشترازهمه
دربارهۍ'نمازصبح'میپرسند!
نذاریمتنبلے
مانعسعادتمابشه:)!☁️💗
#شهیدانه🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
مادربزرگ شھیدمغنیه میگفتن(: مدتِطولانےبعدشھادتش اومدبهخوابم بھشگفتم: چرادیرڪردۍ!؟منتظرتبو
••🌻
سخن شهید:
ما فرزندان مدرسه ای هستیم که در
آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم🕊
ما امنیت را از دشمن التماس نمیکنیم❌
ما حــــق خود را با خـــونهایمان که برای
سربلندی نذر شده وبر آزادگی ایستاده
است، باز پس میگیریم✌️
#شهید_جهاد_مغنیه🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
34.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبِ آرزوها . .
کاشکی تنها آرزوم باشه ؛
ببینم به زودی ..
باب القبله روبروم باشه:))💔
@shahidanbabak_mostafa🕊
#شهیدمهدی_زین_الدین:
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند...
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی هست که همیشه حواسش بهت هست :)❤️
#شب_آرزوها🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
رفقا این شب از خدا کم نخواین! . .
واسه ظهور و سلامتی آقا امام زمان(عج) ویژه دعا کنید🌱^
این وسط بین دعاهای قشنگتون من رو هم فراموش نکنید🤍
ان شاالله به تموم آرزوها و خواسته های قشنگتون برسید و بهترین ها نصیبتون بشه🕊. . .
میگفت :
- لیله الرغائب -
یعنی انسان با میل و رغبت خودش بره
از خدا طلب مغفرت و بخشش کنه:)🙃🫀
@shahidanbabak_mostafa🕊
[ در لیلة الرغائب و در بین روضہها
ما آرزویـمان شده، ڪربُ بَلاے تو ]
#شب_زیارتی_ارباب 💗
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
@shahidanbabak_mostafa🕊
تو این شب قشنگ ..
آرزو میکنم که همیشه دلتون آروم و شاد باشه و همیشه سفرهای خوب زیارتی براتون رقم بخوره و همیشه تو مسیر شهدا بمونید و عاقبت بخیر بشید ..
إن شاء الله که حاجت روا بشید💞
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #شصت_و_هشتم
احساست را نشان بده
برگشتم بیمارستان …🏥
باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگه ای نمی زد …
هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید … اولین چیزی که می پرسید این بود …
– با هم دعواتون شده؟ …😳
_با هم قهر کردید؟ …😧
تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم …
چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست …
– واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه …😏
– از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه …😏
– من چیزی رو که نمی بینم قبول نمیکنم …😌
– پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمی بینم …😏
آسانسور ایستاد …
این رو گفتم و رفتم بیرون …تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود …
چنان بهم ریخته و عصبانی … 😡👊که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه …
سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد …
گوشیم زنگ زد …📲 دکتر دایسون بود …
– دکتر حسینی … همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم…بیاید توی 🌳حیاط⛲️ بیمارستان …
رفتم توی حیاط …
خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمه ای …
– چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم …
حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ …😠
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #شصت_و_نهم
زنده شون کن
پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید …😒
ساکت که شد … چند لحظه صبر کردم …
– احساس قابل دیدن نیست … درک کردنی و حس کردنیه… حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید … احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه … غیر از اینه؟… شما که فقط به منطق اعتقاد دارید … چطور دم از احساس می زنید؟ …
– اینها بهانه است دکتر حسینی … بهانه ای که باهاش … فقط از خرافات تون دفاع می کنید …
کمی صدام رو بلند کردم …
– نه دکتر دایسون … اگر خرافات بود … عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد … نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره … شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ … یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ … تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ …
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن… زنده نمی کنید؟ … اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون … زنده شون کنید …
سکوت مطلقی بین ما حاکم شد …😒😐
نگاهش جور خاصی بود…حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره…آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم …
– شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید …من ببینم … محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید … از من انتظار دارید … احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم …
اما چشمم رو روی #رفتار_و_نشانه_های_خدا ببندم … شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ …😟😐
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد …
– زنده شدن مرده ها توسط مسیح … یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا …بیشتر نیست … همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود …😒😠
چند لحظه مکث کرد …
– چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه …😏
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #هفتاد
خدا را ببین
با قاطعیت بهش نگاه کردم …
– این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست …
عصبانیت😠 توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم…
– شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه …بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن… و براش اهمیت قائل نمیشن …
تاریخ پر از آدم هاییه که… 👈خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما #نخواستن ببینن و باور کنن …👌 شما وجود خدا رو انکار می کنید …
اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده …
من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید …
اما وقتی … فقط و فقط یک بار ☝️بهتون گفتم… احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید …
خدا 👈هزاران برابر شما👉 بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ …😏
اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود …
اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد …
چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به ندرت با هم مواجه می شدیم …
تنها اتفاق خوب اون ایام …
این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد … می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم …
فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود …😍❤️
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
🌷یہ دعوتنامه از طرف شھدا دارے
اینجا معطر به عطر #شهداست
یه کانال پر از مطالب #شهدایی 😍❤️
منتظر چی هستی رفیق🤷♂️
ارادتتو نشون بده👇😊🌺.
https://eitaa.com/shmostafa_rasol_hadi
برای شناخت بیشتر از سیره شهدا
به جمع شهدایی ما بپیوندین😊👇
https://eitaa.com/joinchat/3389194600Cf6b08c9d9f