eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"سادگـے و خاڪی بودنت ، بی‌ریا بودنت خودمانـے بودنت ، داش‌مشتـے بودنت بزرگ بودنت و کوچک انگاشتن نفس‌ات مصطفی جـان؟! این‌ روز‌ها خیلۍ کم داریم تو را ..💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أَدْعُوكَ فَتُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ تَدْعُونِی» چون مى‌خوانمت، پاسخم مى‌گويى؛ اگر چه هنگامى كه تو مرا به سوى خود مى‌خوانى، درنگ مى‌ورزم. صحیفهٔ‌سجادیه، دعای۵۱ام. @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی کار داریم  إن شاء الله موثر باشیم در تحقق این مسیر پر پیچ و خم و دستیابی به کمال و دستیابی به همه اون ارزشهایی که بخاطر اون آفریده شدیم إن شاء الله..♥️! 🌿 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام و نام خانوادگی: عباس دانشگر نام پدر : مومن محل تولد : سمنان تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۸ تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰ محل شهادت: حومه جنوبی حلب - سوریه مدت عمر: ۲۳سال محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر عباس من برای مردن حیف بود، او «باید» شهید می‌شد.. هنگام دفن پیکرش به او گفتم شیرم حلالت که سربلندم کردی.. همرزم شهید: پیکرش را میان دیوار و ماشین سوخته پیداکردیم با همان انگشتر یادگاری..♥️! @shahidanbabak_mostafa🕊
نحـــــوه به شهــــــــــادت رسیدن عبــــــــــاس دانشــــــگر عزیز از زبان ســـــردار اباذری : “عباس بین در و دیوار سوخت” وقتی که اباذری هم کم آورد… تقصیر نداشت ،عباس پنج سال، همیشه کنارش بود… اباذری راز را فاش کرد، راز شهادت عباس را… آخر میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید. اباذری میگفت بچه ها رو قبل رفتن جمع کردم تو اتاقم گفتم 10نفرید مطمئن باشید که 2تا3نفرتون یا شهید میشن یا مجروح… گذشت… گفت از این جمع همشون هم قسم شده بودن که عباس رو عملیات ها نبرن و کلا مواظبش باشن این آخرین بار هم خطی که اینا بودن کلا 8 یا 9 نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین بودن که عباس خبر دار میشه بچه ها وضعیتشون خوب نیست. عباس و یه نَفَر دیگه با ماشین میرن جلو، یه جایی کنار دیوار پارک میکنه. وقتی خواستن بیان پایین، با موشک ضد تانک ماشین رو میزنن، تا پیاده بشه “بین در و دیوار” نارنجک منفجر میشه و میسوزه. حاجی گریه میکرد ،شونه هاش میلرزید…حاجی گفت من جنازشو دیدم نه پهلو مونده بود…نه صورت… نه چشم…عباس خوش سیما بود،… سیمای قشنگشم گذاشت و رفت .. آره حقش بود مثل زهرا (س) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی حاجی براش اسم گذاشت ‘’عباس،جوان مومن انقلابی🌿♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام عزیز گرامی🌷 دوست داری بری کربلا⁉️ درست دیدی کربــــــــــــلا🥺🥹 https://eitaa.com/joinchat/51446526Cd141cffa18 فقط کافیه اینجا کلیک کنی👆
سلام دوستان محرم نزدیکه دیگه این کانال رو عضو شید محتوا قشنگی داره 👆
جا خوردم زده بود ۲۷ روز تا محرم واقعا روزا خیلی زود میگذره همین چند روز پیش بود رفتیم اربعین واقعا .. عمر انسان در حال گذر هست إن شاء الله محرم ندیده از دنیا نریم امسال هم زیارت کنیم آقا رو 🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنـده هاے دلنشین شهدا نشان ازآرامــش دل دارد وقتےدلت با"خـــدا"باشد لبانت همیشه مےخنـــدد اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است.. ♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
✨خدايا دلـــــم تنگ است هم جاهلـــــم هم غافـــــل نہ در جبهۂ سخـــــت، مےجنگـــــم نہ در جبهۂ نـــــرم!!! كربلاے حسيـــــن(ع) تماشاچے نمی‌خواهد يا حقـــــے يا باطــــل راستے من ڪجا هستـــــم؟؟ 🌸 ۲۰خرداد ماه سالروز شهادت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahidanbabak_mostafa🕊
از عنایات شهید عباس دانشگر رد نشید .. من خودم ازش معجزه دیدم چندین بار خیلی حاجت میده مخصوصا برای ازدواج .. ازدواج خوب و به صلاح اگه باشه مطمنن رد خور نداره 🌸
پیامبر وقتی حضرت علی علیه السلام اومدن خواستگاری از خدا خواست که زندگی علی و فاطمه با عاقبت بخیری ختم شه اصحاب پیامبر عرض کردند مگر علی رو نمیشناسی با فضایلش پیامبر فرمود باز هم دعا میکنم که موفق باشه ازدواج علی و فاطمه .. این پیامبر بود و امام علی علیه السلام هم کامل میشناخت و باز دعا کرد برای عاقبت بخیری ..! اونوقت طرف تو خیابون یا مجازی عاشق میشه میگه من مطمنم خوبه و خوشبخت میشم ولی تو همون خیابون و مجازی هم این رابطه تموم میشه یاد بگیریم درست عاشق بشیم 🌿💞
آخرین بار که آمده بود، شب ساعت ۱۱ بود که قدم می‌زدیم. یک مرد ناشناسی بود که نه من او را می‌شناختم و نه مصطفی... یک دفعه سلام کرد؛ یارو یک دفعه جا خورد گفت: علیکم السلام، سریع جواب سلام داد و رفت.. بعد گفتم مصطفی چرا سلام کردی؟ برگشت گفت: حدیث داریم در آخرالزمان مردمی که همدیگر را نمی‌شناسند به هم سلام نمی‌کنند. گفتم بگذار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم.  🍃♥ @shahidanbabak_mostafa🕊
درهردورکعت نماز، یک تشهدمی خوانیم که دران اقراربه یگانگی خداوندورسالت حضرت محمدصلی الله علیه وآله می کنیم. هرروز درپنج وقت برانسان اقرارواعتراف به توحیدونبوت لازم است تاانسان راه راگم نکند، مکتب وصاحب انرافراموش نکند، براوصلوات بفرستدودراین اقراروصلوات درردیف خداوندوفرشتگان قراربگیرد. مگرقران نمی فرماید:«ان الله وملائکته یصلون علی النبی» اگرخداوملائکه برپیامبرش صلوات می فرستندچرامانفرستیم؟ مگراومارانجات نداد؟ انسان هایی که ازانبیاء جداشده اندبه چه دره ای ازغفلت افتاده اند!؟ سلام برپیامبراسلام که مارانجات داد..
مرتب انسان رادربرابرحوادث تلخ وشیرین بیمه می کند درسوره معارج می خوانیم: انسان دربرابرتلخ هاوشروربی صبراست ودربرابرلذت هاوخوبیهاتنگ نظروبخیل، مگرنمازگزارانی که نسبت به انجام ان همیشه مراقبند: «اذامسه الشرجزوعاواذامسه الخیرمنوعاالا المصلین الذینهم علی صلواتهم دائمون» ارتباط دائمی باقدرت بی نهایت اوبه انسان قدرت می دهدو روحیه توکل رابالا برده وانسان راموجودی شکست ناپذیر قرارمی دهد. ناگفته پیداست که این اثاربرای نمازپیوسته وهمراه باتوجه است نه نمازهای غافلانه وموسمی... «علی صلواتهم دائمون»
سلام بربندگان صالح خدا، هرمسلمان درهرکجای زمین که هست هرروزپنج باربایدبه تمام همفکرانش سلام کند«السلام علیناوعلی عبادالله الصالحین» سلام برسرمایه داران هرگز سلام برقدرتمندان هرگز سلام برنیاکان وبستکان هرگز سلام برزبان ونژادواقلیم هرگز سلام کن فقط برعبادصالح خدا سلام برطرفداران مکتب حق «عبادالله الصالحین» سیاست خارجی مارادرنماز یکی جمله «غیرالمغضوب علیهم» تعیین می کندویکی «السلام علیناوعلی عبادالله الصالحین» اری کسی که هرروزبه بندگان خداسلام کند، باانهاحیله نمی زند، خیانت نمی کند، کلاه سرشان نمی گذارد..
درزمان بندی نماز، درمنظم بودن صف های نمازجماعت، درباهم سجده رفتن، باهم نشستن، باهم قیام کردن، باهم سکوت کردن، باهم دعاکردن، جلوعقب نیفتادن، قبل ازوقت نمازنخواندن، نمازرابه خارج ازوقت نسپردن، درهمه اینهاسیمای نظم وحساب رامشاهده می کنیم..
نماز گزار باید لباس و بدنش پاک باشد،اگر ذره ای از نجاسات به بدن یا لباس او باشد نمازش باطل است.(غیر از بعضی موارد استثنایی) نماز گزاری که می داند هرکعت نماز با مسواک، برابر با هفتاد رکعت است مسواک را رها نمی کند. نماز گزاری که می داند با جنابت نمازش باطل است به فکر غسل می افتد و غسل اورا به فکر ساختن حمام می اندازد و وجود حمام رابطه او را با شستشو زیاد می کند. همین که به نماز گزار می گویند شما در وضو ده سیر آب مصرف کنید، بیشتر از آن اسراف است، او خود می فهمد که باید آب وضو یک بار مصرف باشد زیرا وضو از یک ظرف و حوض که ده سیر مصرف نمی شود ضمنا توجه دارد که به بهانه غسل و وضو حق ندارد آب ها را بیش از مقدار هدر بدهد..
انسان در زندگی اجتماعی خود نیاز به دوست دارد و نقش مثبت یا منفی دوست در انسان بر کسی پوشیده نیست و مسجد بهترین مرکز دوست یابی است کسانی که به مسجد می روند برای بندگی خدا می روند. حیله ها، ناز ها، کرشمه ها و خودنمایی ها را کنار می گذارند انسان می تواند در میان مردم مسجد، دوست خود را انتخاب کند. اگر شخصی اهل نماز نبود چرا با او دوست شویم؟ او که با خدا قهر است،با من نیز دوست نخواهد بود، او که الطاف خدا را فراموش می کند، خدمات مراهم فراموش خواهد کرد، او که با مومنین وفادار نیست چگونه اطمینان داری که با تو وفادار بماند؟!
در اسلام سفارش شده که اگر کسی اهل مسجد و جماعت نیست و عملا به عبادت و وحدت و امت بدون عذر پشت پا می زند، اورا بایکوت کنید، اورا به عنوان همسر خوب انتخاب نکنید، عمل بت همین دستور می تواند مساجد را پر کند زیرا جوانان که فهمیدند رها کردن مسجد و مسلمین به قیمت طرد عملی آنان تمام می شود هرگز مساجد را رها نخواهند کرد
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۵۳  فاطمه کمی آنطرف تر کنار پنجره ایستاده بود و بیرون رو تماشا میکرد. کنارش ایستادم. مدتی در سکوت تلخ او، نظاره گر بیابانها بودم.دنبال کلمه ای میگشتم تا به او بفهمانم حس او را میفهمم.ولی پیدا کردنش کار سختی بود. فاطمه آه عمیقی کشید.یا صدایی خشدار آهسته گفت: -منو ببخش ناراحتت کردم.گفته بودم ضعیفم. بنظرم فاطمه ضعیف نبود.او سلاحش ایمانش بود.انسانهای مومن هیچ وقت ضعیف نبودند. گفتم: -هروقت حالم بد بود آرومم کردی ولی الان واقعا نمیدونم چیکار کنم حالت خوب شه. فاطمه خنده ای کرد و گفت: -کی گفته من حالم بده؟!!! من فقط یک کم رفتم تو رل آدم حسابیا!! 🍃🌹🍃 و بعد جوری خندید که از چشماش اشک جاری شد.فاطمه عجیب ترین دختری بود که در زندگیم دیده بودم.تشخیص اینکه الان واقعا ناراحته یا خوشحال کار سختی بود.گفت: _چرا عین خنگا نیگام میکنی؟؟! موافقی بریم کافه یه چیزی بخوریم؟ من متحیر مونده بودم.اجازه دادم دستمو بگیره و با خودش به کافه ببره.تا پایان سفربا فاطمه فقط گفتیم وخندیدیم.انگار نه انگار که اتفاقی افتاده!!! 🍃🌹🍃 به تهران رسیدیم. دل کندن از همدیگر واقعا کار مشکلی بود.در سالن ترمینال ،خانواده های اکثر بچه ها با دسته گل یا شیرینی به استقبال عزیزانشون اومده بودند. مادر وپدر فاطمه هم گوشه ای از سالن، انتظار او را میکشیدند.بازهم احساس خلا کردم.وقتی میدیدم هرکسی از ما یک نفر رو داره که نگرانش باشه و برای او اومده دلم می‌شکست. کاش من هم کسی رو داشتم که نگرانم بود.کاش آقام اینجا بود.ساکم رو میگرفت.چفیه  ام رو از روی شونه ام برمیداشت ومیبوسید و با افتخار میگفت: قبول باشه سیده خانوم!! اما قبلا هم گفتم.سهم من در دنیا فقط حسرت خوردن چیزهایی بود که از دید خیلیها خیلی کم اهمیته!نذاشتم کسی از حس خرابم چیزی بفهمه. اینجا تهرانه! شهری که من توش نقاب زدنو خوب یاد گرفتم. اینجا دیدن اشکات ممنوعه! و از امروز، کامران وسحر ونسیم مسعود هم تعطیلند! چشمم به حاج مهدوی بود.اینحا آخر خط بود! باید ازش جدا میشدم.وشاید دیگر هیچ وقت فرصت درد دل کردن با او رو پیدا نمیکردم.او کمترین توجهی به من نداشت.جوونهای مسجدی دوره اش کرده بودند.تصویری که تا چندماه پیش مدام کنار مسجد تکرار میشد و برام لذت بخش بود ولی اینک قلبم رو میشکست. نفهمیدم فاطمه کی نزدیکم اومد.با خوشحالی گفت: -ببخشید معطلت کردم.توقع نداشتم تو این وقت پدرو مادرم اینجا باشند. بغصم رو فروخوردم. او پرسید: -تو چطوری میخوای بری؟؟کسی نمیاد دنبالت؟! میخوای ما برسونیمت؟ من عادت نداشتم کسی رو زحمت بدم.گفتم: _ممنونم عزیز دلم.آژانس میگیرم. اینطوری راحت ترم هستم. فاطمه گفت: -ما قراره با برادر اعظم بریم.میخوای اول بگم اعظم تو رو برسونه؟ با اطمینان گفتم: -اصلا حرفشم نزن.من عادت دارم به این شکل زندگی. نگاهی گذرا به حاج مهدوی انداختم. اوهنوز هم با جوانها سرگرم بود. نمیتوانستم بدون خدا خداحافظی از او دل بکنم.با تردید به فاطمه گفتم: -بنظرت اگر با حاج مهدوی خداحافظی کنم زشته؟! فاطمه به طرف اونها نگاه کرد و گفت: -نه چرا باید زشت باشه؟! بنده ی خدا اینهمه زحمت کشید برامون بیا با هم بریم. وبعد دستم رو گرفت و ساک به دست نزدیک حاج مهدوی رفتیم. فاطمه برای متواری کردن جمعیت یه یاالله نسبتا بلند گفت و بعد ادامه داد: _حاج اقا با اجازه تون.. حاج مهدوی از خیل جمعیت بیرون اومد و باز به رسم همیشگی سر پایین انداخت و به فاطمه گفت: -تشریف میبرید؟؟ خیلی زحمت کشیدید خانوم.ان شالله سفر کربلا ومکه.خسته نباشید واقعا فاطمه هم با حجب وحیای ذاتیش جواب داد: -هرکاری کردیم وظیفه بود.ان شالله از هممون قبول باشه.خب اگر اجازه میدید بنده مرخص شم. حاج مهدوی پرسید: -وسیله دارید؟ خوش بحال فاطمه!! او حتی نگران وسیله ی او هم بود! فاطمه نگاهی به پدرو مادرش انداخت و اونها هم تا او را دیدند به سمت ما اومدند. -بله حاج آقا پدرو مادرم زحمت کشیدند اومدند دنبالم.احتمالا با یکی از هم محله ای ها که وسیله دارند برگردیم . 🍃🌹🍃 حاج مهدوی تا چشمش به پدرومادر فاطمه افتاد رنگ و روش تغییر کرد و گونه های سفیدش گل انداخت. انگار یک دستی محکم قلبم رو فشار میداد .هرچه بیشتر میگذشت بیشتر پی به رابطه ی عمیق این دو میبردم و بیشتر نا امید میشدم.پدرومادر فاطمه با سلام واحوالپرسی نزدیکمون شدند. من لرزش دستان حاج مهدوی رو دیدم. من شاهد تپق زدنش بودم.. و میدونستم معنی این حرکات یعنی چی!! قلبم!!! بیشتر از این نمیتونستم اونجا بایستم. 🍁🌻ادامه دارد… نویسنده؛ .