🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد 💗
قسمت136
_دوتا جوون مثل من، البته اونا خیلی با من فرق داشتن چون با زمزمه های مارکسیسم پاشونو از این قضیه کشیدن کنار.
اونا فهمیدن سازمان داره با عقاید و ذهن بچه ها چیکار می کنه. مجید جلوی تقی۲ ایستاد، گفت مارکسیسم، خدا رو انکار میکنه. من بچه مسلمونم پس این شیوه رو قبول ندارم.
مجید و مرتضی۳ خواستن پای خیلی از بچه های سازمانو هم ازین ماجرا بیرون بکشن و سازمان اسلامی تاسیس کنن که تقی فقط گذاشت این فکر توی ذهنشون بمونه. خیلی زود به بهانه سرپیچی با اونا تصفیه کردن.
تقی الکی می گفت اینا میخوان به ساواک ما رو لو بدن، در حالی که همه میدونستیم مجید و مرتضی اصلا همچین کسایی نیستن. وحید افراخته رو مامور کردن تا وقتی که مجید به بهانهی صحبت سر قرار حاضر میشه اونو بکشن. همین کار شد، مرتضی رو هم همون روز ترور کردن مرتضی زنده موند اما به شدت فکش آسیب دیده بود. همگی ما میدونستیم مرتضی یه تیرانداز حرفه ای هستش امت اون به وحید شلیک نکرد! مرتضی دیگه از اسلحه اش ناامید شده بود و از طرفی خبر آوردن که توی ساواک گفته ما اسلحه رو فقط روی دشمن می کشیم نه روی دوست، وقتی اسلحه دستت میگیری باید بدونی به کی شلیک کنی. اونا واقعا مرد بودن!
مرتضی میره بیمارستان سینا که بیمارستان نظامیه و ساواک بهس مشکوک میشه و شناسایی می کنن. بعد هم اونو شهید می کنن...
یادته گفتم یه روز ساواک تو خیابون ریخت و مشکوکا رو دستگیر کرد؟ وحید افراخته هم همون روز دستگیر شد. وحید هم خودشو دلخوش به مقام مجید کرده بود که خودشو وفادار به سازمان نشون می داد اما طولی نکشید که با دستگیر شدنش تموم خونه های تیمی و اطلاعاتمونو لو داد تا شاید اعدامش نکن اما اون نمیدونست ساواک ازین رحما به کسی نمیکنه!
_مجید چی شد؟
_وحید اونو زد. مجیدم اسلحه داشت اما...
بعدش جنازهشو سوزوندن تا شناسایی نشه و بردنش توی زباله ها ریختن. اینم از سازمان... واقعا نامردتر از این پیدا میشه؟ من چشمامو روی تموم اینا بسته بودم اما الان آگاه شدم!
دیگه نمیخوام راه تقی رو برم. توی این یک هفته کلی کار انجام دادم.
اول خودمو قانع کردم بعدشم رفتم خونه تیمی و صاف تو چشماشون نگاه کردم و گفتم من دیگه نیستم!
به گوش هایم اعتماد نمی کنم! دستی به گوشم می کشم و می پرسم:
_چی؟ دوباره بگو؟
لبخند تلخی روی لبانش نقش می بندد و تکرار می کند:
_من دیگه با سازمان کار نمی کنم! این آزادی به درد من نمیخوره. با این نفاق هیچ کدوممون به جایی نمی رسیم. قیافهی شهناز واقعا دیدنی بود!
جلوم ایستاد و داد زد اینو از اون دختره یاد گرفتی؟ دیدی گفتم تو مبارزه ات تاثیر میزاره. خلاصه خیلی حرف مفت زد اما من دیگه تصمیمو گرفته بودم.
حتی منو هم به تصفیه تهدید کردن اما من دیگه برنمی گردم.
ازم خواستن اسلحه مو تحویلشوم بدم منم امشب یه جایی مخفیش کردم و فردا میگم ازونجا برش دارن. من اسلحه جدیدی برای مبارزه پیدا کردم!
اون اسلحه ایمانمه!
شوق در چشمان اش به حرکت در می آید. کلی باهم حرف زده بودیم اما هنوز یک چیزهایی برایم نامفهوم بود.
باید بپرسم وگرنه نمی توانم امشب بخوابم!
_اونا راحت آدم میکشن! اگه...
انگار برق نگرانی را در نگاهم دیده است که لب می زند:" نترس! اونقدر زرنگ هستم که جوونمونو نجات بدم.
منم چندتا گزارش محرمانه و سری و کلی چیز دیگه ازشون دارم که دست از پا خطا کنم اونا رو، رو می کنم.
فقط باید حواستو جمع کنی، بدخواهامون بیشتر شدن. ساواک کم بود سازمان هم اضافه شد پس باید بیشتر احتیاط کنیم. تو نباید با حمیدهخانم و بقیه ارتباط داشته باشی چون سازمان ادمای دور و برمو خوب میشناسه. ممکنه ردمونو بزنن و بعید نیست به ساواک بدن."
___
۱. مجید شریف واقفی (مهر ۱۳۲۷–۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴) یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق بود که توسط دیگر اعضای سازمان به خاطر تعلقات اسلامیاش کشته شد. بعد از انقلاب اسلامی،دانشگاه آریامهر تهران به نام او (دانشگاه صنعتی شریف) تغییر نام داده شد.
۲. محمدتقی شهرام (۱۳۲۶–۱۳۵۹) یکی از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران و یکی از رهبران شاخهٔ مارکسیسم-لنینیسمسازمان پس از انشعاب در سال ۱۳۵۴ بود. این شاخه کمی پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر(که به اختصار پیکار نامیده میشد) تغییر نام داد. تقی شهرام در تیرماه ۵۸ دستگیر و در مرداد ۵۹ به اتهام صدور دستور ترورمجید شریف واقفی محاکمه و اعدام شد.
۳. مرتضی صمدیهٔ لباف در سال ۱۳۲۵ در اصفهان بدنیا آمد. وی به همراه مجید شریف واقفی به دلیل پافشاری بر عقاید اسلامی خود، با رهبر اصلی سازمان تقی شهرام به اختلاف برخوردند. عصر روزی که مجید شریف را به قتل رساندند او را هم ترور کردند اما ترور نافرجام بود و سرانجام توسط ساواک شهید شد.
🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
- صبحم بھ طلوعِ
- دوستت دارم توست˘˘!
- ˼#ایهاالعزیزقلبم♥️˹
ــــ ـ بِھنٰامَت یا قاضی الحاجات 🌸
۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
@shahidanbabak_mostafa🕊
1_11771772539.mp3
11.65M
#روزانهــ
زیارت عاشورا
به نیابت از #شهیدعباس_دانشگر
#روزانهــ
زیارت عاشورا
به نیابت از #شهیدعباس_دانشگر♥️
16.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا صاحب الزمان ( عج) درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود..
مولا بیا تا زندگی معنا بگیرد..♥️!
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
یا صاحب الزمان ( عج) درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود.. مولا بیا تا زندگی معنا بگیرد..♥️! #اللّهمَّ
عزیزِقلبم؛
نیستیومندرفراقت،
تسبیحیمیبافم ..
نهازجنسسنگ،نهازجنسچوب؛
بلکهازجنساشک ..
قطراتاشکمرابهنخمیکشم،
تابرایظهورتدعاکنم..!❤️🩹
#امام_زمان
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
#روزانهــ زیارت عاشورا به نیابت از #شهیدعباس_دانشگر♥️
روحمان از بین رفته
سرگرم بازیچه دنیاییم
"الَذِینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم!
مُردهام،تو مرا دوباره حیات ببخش
خوابم،تو بیدارم کن
خدایا!
به حُرمت پای خستهی رقیه(س)
به حرمت نگاه خستهی زینب(س)
به حرمت چشمان نگران حضرتولیعصر(عج)
به ما حرکت بده.. :)🌱♥
#شهیدعباسدانشگر
@shahidanbabak_mostafa🕊
گَردشِ خون
دَر رگ های زِندِگی
شیرین است
اما ریختَن آن در پایِ مَحبوب
شیرین تَر است
و نَگو شیرین تَر
بِگو شیرین تَر
بِگو بسیار بسیار شیرین تَر است🌱🙃
#شهیدسیدمرتضیآوینی
@shahidanbabak_mostafa🕊