eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.1هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تلنگر شهید💗 قسمت 23 مانتو خاکستری و شلوار جین مشکی پوشیدم...ایستادم جلو آینه حوصله آرایش نداشتم... همونجوری هم خوشگلم والا! با خنده شالم رو که رو تخت انداخته بودم، برداشتم و یه جوری سرم کردم که حتی یه تکه از موهام هم بیرون نباشه. گوشیمو گذاشتم تو جیب مانتوم ... رفتیم پایین درهارو بستم ورفتم تو پارکینگ... نشستم تو ماشین و بزن بریم. یه آهنگ مالیم گذاشته بودم... دوتا شاخه گل با یه بسته شیرینی خریدم و راه افتادم. خیابونا شلوغ بود.... بلاخره بعد نیم ساعت رسیدم... با لبخند زنگ رو زدم و منتظر شدم باز کنن. ➖ ➖ شبش برگشتم خونه... اطراف رو نگاه کردم... بدجور سوت و کور بود... دیگه داشتم توی این سکوت دیوونه میشدم... چند دفعه زد به سرم برم با مامان اینا زندگی کنم ولی خوب اینجا پر از خاطرات مامان و بابا بود... نمیتونستم همینجوری ولش کنم. کلافه رفتم بالا و لباسامو عوض کردم... گوشی رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم... بعد چند بوق صداش به گوشم خورد -بله؟ -سلام خوبی نرگسی؟ -سلام ممنون عزیزم تو خوبی؟چخبر؟ -مرسی سلامتی میگم عزیزم؟ -باز چی میخوای تو؟ -شب میای اینجا من تنهام. -وایسا به مامانم بگم بعد چند لحظه صدای بلندش که داشت مامانشو خطاب میکرد رو شنیدم... خوش به حالش! الان کسی رو داشت باهاش حرف بزنه... ازش اجازه بگیره... تنها نباشه... ولی من چی؟ یه دفعه یاد حرف های اون پسره افتادم... یاد حضرت زینب... یاد طاقت و صبرش. در کمال تعجب و ناخودآگاه گفتم -خدایا شکرت خودم از حرفم تعجب کردم... اولین بار بود همچین چیزی میگفتم. صدای شاد نرگس مانعی برای ادامه تفکراتم شد. -وای دنیا مامانم اجازه داد الان اومدم بای. اصلا به من اجازه حرف زدن نداد و قطع کرد. لبخند زدم اینم از دوست ما... نشستم رو کاناپه... تی وی رو روشن کردم و مشغول زیر و رو کردن شبکه ها شدم. نیم ساعت بعد نرگس رسید... همون اول با کلی سر و صدا مانتوش رو در آورد... با کلی سر و صدا و خنده رفتیم توی آشپرخونه نرگس-خوب حاال چی درست کنیم؟ در یخچال رو باز کردم... یه نگاه کلی بهش انداختم. -املت چطوره؟ دستاشو زد بهم و گفت -ایول عالیه. اومد منو زد کنار و خودش چند تا گوجه گذاشت توی ظرف. -تو اینا رو خورد کن منم بقیه کارا رو میکنم -خاک تو سرت خندیدیم و مشغول کار شدیم بعد نیم ساعت آماده شد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸  💗تلنگر شهید💗 قسمت24 با صدای نرگس دست از خوردن کشیدم. -دنیا میگم چیزه -چیه؟ -واسم خاستگار اومده... لبخند اومد رو لبم... فکر کن نرگس ازدواج کنه... بد بخت پسره... لبخندم تبدیل به قهقه شده بود. -حالا کی هست این داماد خوشبخت؟ -کنایه نزن -وا من کجا کنایه زدم؟ -والا تو همیسه میگفتی داماد بدبخت، خوب حالا اینارو بیخی اگه گفتی پسره کیه؟ کمی فکر کردم... آخرین دوست پسرش که رفت خارج و هیچ وقت هم بر نمیگرده... عاشق کسی هم که نبود. -نمی دونم کی؟ -فرید. با حیرت گفتم -دروغ؟ در حالی که لقمه رو تو دهنش میذاشت گفت -جون تو -خوب حاال میخوای قبول کنی؟ چشماشو دوخت تو چشمام... تو نگاهش سردرگمی بیداد میکرد. -نمیدونم گیج شدم مامان بابا میگن قبول کن -ولی چی؟ فرید که پسر خوبیه... -خوب به خاطر اون شایعه ای که واسه تو درست کرد... پریدم وسط حرفش.. -توی اون قضیه که فرید تقصیری نداشت. -یعنی تو هم میگی قبول کنم؟ -آره ولی نه به این زودی یکم ناز لازمه. -اون که بله. ➖ ➖ توی همون مکانی بودم که شب اول پسره رو دیدم...دوباره همون صداها...ترس همه وجودم رو فرا گرفته بود...چرخیدم تا پسره رو پیدا کنم..نبود...صدای یه نفر از پشت سرم شنیدم. -آهای دختر تو اینجا آب ندیدی؟ برگشتم به سمتش ولی با دیدن سر و وضع مردی که پشت سرم بود،جیغی کشیدم و یک قدم به عقب رفتم. لباسای کهنه و پاره... صورت و داستاش پر از چرک ... موهاش به هم ریخته بود... دوست داشتم پسره رو صدا کنم ولی هیچ اسمی ازش نمیدونستم... دویدم و از اون مرده دور شدم. -سلام تو کجا بودی؟ -چیزی شده؟ -هیچی نشده فقط داشتم میمردم از ترس لبخندی زد -خوب ببخشید.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اعمال قبل خواب♥️ شبتون حسینی🌸 التماس دعا 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بســـم الله الرحــمن الـــرحـــیم♥️
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا ارحم الراحمین 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌دونی چرا هرجا حرف امام زمانه گل نرگس میزارن:)؟ چون گل نرگس زمستون در میاد وقتی به نظر میرسه خاک مرده سرما دنیا رو گرفته کمتر کسی امید به بهار داره... اون وقته که دیگه گل نرگس در میاد(:🌱♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
: همانا رشد نمى كند و اگر هم رشد كند، بركت ندارد! اگر آن را انفاق كند، پاداشى نمى برد، و آنچه بر جاى مى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود..✋🏻 @shahidanbabak_mostafa🕊