⊰😓💔⊱ علمدارڪھ‌باشے فرقےنمےڪندمیدان‌جنگ‌باشد یامیدان‌تربیت‌وهیئت‌علم"یا حسین" نبایدروےزمین‌بماند🥀😞 #داداش_بابک❤️

‹🔗🖤› ‌ - - اِۍڪُشتِگــٰان‌؏ِـشـق‌♥️ بَرایَـم‌دُ؏ـٰاڪُنید🤲🏻 یَـ؏ـنۍنِمۍشودڪہ‌🥺 مَراهَـم‌صِداڪُنید..!ｼ🌱 ‌ 🖤⃟🚦¦⇢ #شهیدآنہ•• 🖤⃟🚦¦⇢ #داداش_بابک•• - -

«💕🌿» - - وقتۍ؏ـقل‌؏ـاشق‌ میشود‌؏ـشق؏ـاقل‌ میشودانگاھ‌شھید‌میشوۍｼ-! ـ ـ ـ ـ ــــ❁ــــ ـ ـ ـ ـ 💕🌿|⇠ #شھیدانھ 💕🌿|⇠ #داداش_بابک

مےدانیـد !🙂 بِینِ‌خودِمـان‌بِمـانَد🦋 گـاهے !✨ دلمـان‌مےخواهَـد🌱 دِلِ‌شما‌هَـم‌بـرای‌ما‌تَنگـ‌شَود ... !💔 #داداش_بابک

••🕊️🌱•• آسمـانےمیشوم‌وقتےنگاهت‌میڪنم اۍ‌تماشایـےترین‌ مخلوق‌خاڪےدرزمیـن ••🌱🕊️•• #نعم‌‌الرفیق ••🌱🕊️•• #داداش_بابک

‹🖤🎼› فرق‌است‌میـٰان‌ڪسۍکہ : دَرانتظآرِشھـٰادت‌اَٮـت .. وآن‌کہ‌شھـٰادت‌بہ‌انتظـٰارِاوست!🌿 -بہ‌قول‌حضرت‌آقا: مامدّعیـٰان‌صف‌اوّل‌بودیم:) ازآخـرِمَجلِس‌شھـدا‌رآچیدَند... 🖐🏾 #داداش_بابک♥️

راوی مادر بزرگوار شهید بابک نوری هِریس💔 روزی که زانوم رو عمل کردم ، ماه رمضون بود . چند روزی بستری بودم. خواهرهام نوبتی کنارم می موندن . وقت اذان که میشد بابک سریع خودش رو میرسوند تا خاله هاش رو برسونه خونه تا وقت افطار پیش شوهر و بچه هاشون باشن . 🙃✨ قبلش کلی اصرار میکرد بره برای خاله هاش چیزی بخره تا افطار کنن . تو اون چند روز ،هروقت اومد بیمارستان ،دستش پر بود :کمپوت می اورد ؛ ابمیوه و بیسکویت میخرید. ☺️ همه سر به سرش می ذاشتن و میگفتن که ( چه خبره ؟! چرا این همه چیز میخری؟ مگه غریبه هستی؟) اون هم می اومد کنار تختم ، دست می کشید به سرم ، و میگفت (مامان، اینجا همه ش دراز کشیده ؛شاید یهو گشنش شد. کم کم میخوره دیگه:)🙃 #بیست_وهفت_روزویک_لبخند🌟🍀 #داداش_بابک #خاطࢪه_داداش_بابک #بابـک_شناسیـ♥️

•°🙂💬🍂•° کاش می شد حال خوب را لبخند زیبا را،♥️ بعضی دوست داشتن ها را خشک کرد...🍂 لای کتاب گذاشت و نگهشان داشت...🌱 #داداش_بابک 🖇 #مهربوݩ_برادرم✨💕 #صبحتون_شهدایی☺️

🕊•• یادمون‌باشه‌یڪ‌روز،جوونایۍ ازچشماےخوشگلشون‌گذشتن تاامـروز؛مـٰا‌چشمامون‌غرق‌خداباشه نه‌غرق‌گناه..🙃-! #داداش_بابک❤️

♡-! خیلےوقتاقدرچیزایےکہ‌داریم‌رو نمیدونیم‌/: وفقط‌باازدست‌دادن‌‌اونامیفہمیم‌کہ چقدرمہم‌بوده(:🚶🏾‍♂ مثݪ #داداش_بابک💔

••💚 خُــــــدآ مِهرِتْ رو توقَلبَمْـ،شَبیـہِ آیـہ نازِلْ کَرد. خُـــــــدآ باتوبَرامْ نِعْمَتْ رو کامِلْ کَرد☺️🖐🏼💙 #ناجےمن #داداش_بابک

از‌من‌ناامید‌نشیا...):-🤍 #داداش_بابک🌱

خوشبختےیعنے↯ یہ‌شہیدتوزندگیت‌باشہ‌:)) کہ‌مسیرِتوادامہ‌راهشـہ❤️.. ─━─━─━─━─━─━ لایق‌وصل‌توڪہ‌من‌نیستم اِذن‌بہ‌یڪ‌لحظہ‌نگاهم‌بده🌱 #داداش_بابک🌻

گاهی تو را کنار خود احساس میکنم... اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است... 🌸 . ¦⇢#داداش_بابک

مادر شهید: بابڪ خیلے باهوش بود😎. همیشه دانش‌آموز ممتازے بود و فوق‌لیسانس را هم در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شده بود. بابڪ یڪے از دانشجوهاےفعال دانشگاه تهران هم بود. اما همه این‌ها را رها کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. ذاتش جورے بودڪه مےخواست درهمه ابعاد رشد داشته باشد و تڪ بعدےنباشد.💙 #داداش_بابک🌱

#داداش_بابک🥺❤️!):-

. گاهی تو را کنار خود احساس میکنم... اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است... . ⊰•❤️•⊱¦⇢#داداش_بابک

⊰•🌱💔•⊱ . رسیدن بہ خدا چہ زیباست! و #شهدا چقدر خاکے شدند کہ خدا براے دیدارشان بےتاب شد ]• #خاکی باشیم . ⊰•🌱•⊱¦⇢#داداش_بابک ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شَهـادَٺ حکایٺ‌عاشقانہ‌آنانۍ‌اسٺ‌کہ‌دانستَند دُنیا‌جاۍ‌مـٰاندن‌‌نیسٺ‌باید‌پرواز‌کرد!'‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #شهیدانه🌱'! #داداش_بابک🤍

⸾🔖♥️⸾ بیھوده‌نگردید‌به‌تڪرار دراین‌شھـر اوطرزنگاهـش به‌خـداشعبہ‌ندارد..! #داداش_بابک🌻

گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف! توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا" #داداش_بابک💚

«🔗🕊» توهمانےڪه‌دلم‌لڪ‌زده‌لبخندش‌را. . . ! اوڪه‌هرگزنتوان‌یافت‌همانندش‌را . . . ! #داداش_بابک❤️

گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف! توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا" #داداش_بابک💚

گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف! توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا" #داداش_بابک💚

گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف! توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا" #داداش_بابک💚

⧼ رافقَ‌ذكرُكَ‌ثَواني‌العُمرِلادقائِقُه ⧽ -یادتؕوباثانیه‌هایِ‌زندگےام‌ همࢪاه‌است‌نه‌دقایق‌آن . .🌱 #داداش_بابک❤️

"رفیق شهیدم♥️🙂" #داداش_بابک @shahidanbabak_mostafa🕊

#خاطــره دوست شهید نوری: یک روز قبل از سالگرد شهادت بابک بود. هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتونستم خودم را به مراسم برسانم. از این که کارهام پیچیده شده بود خیلی ناراحت بودم. به خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد به مهمونیش برسم. شب موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم: خیلی بی معرفتی ، دلت نمیخواهد من بیام؟باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی دوستت دارم هرچند ازت دلخورم. توی همین فکر ها بودم که خوابم برد. خواب بابک را دیدم: بهت زده شده بودم زبانم بند امده بود. بابک خونه ی ما بود. میخندید میگفت: چرا ناراحتی؟! گفتم:بابک همه فکر میکنن تو مردی. گفت: نترس، اسیر شده بودم ازاد شدم. با هیجان بغلش کرده بودم به خانوادم میگفتم: ببینید بابک نمرده.اسیر بوده. بابک گفت: فردا بیا مهمونیم. گفتم : چه مهمونی؟! گفت: جشن سالگرد ازادیم. گفتم : یعنی چی؟ گفت:جشن ازادیم از اسارت این دنیا. بغضم گرفت شروع به گریه کردم.از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم. با چشمام پر از اشک نماز صبح خوندم. برخلاف انتظار تمام مشکلات حل شد و‌نفهمیدم چطوری رسیدم به سالگرد بابک. گفتم بابک خیلی مردی.. 🦋💙 #سالروزدشهادت #داداش_بابک @shahidanbabak_mostafa🕊

در راه ارادتش به زینب، پر زد🕊 در وادی عشق ، با دلش معبر زد #داداش_بابک🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊

#خاطره هم خدمتی شهید نوری✨: بابڪ✨اینقدر بہ فرمانده ها میگفت: چشم حاج آقا. این تڪہ ڪلامش شده بود. ما هم هرموقع می خواستیم بابڪ✨رو اذیت کنیم همش می گفتیم:چشم حاج آقا. فڪ می ڪردیم بابڪ✨ برای اینکہ خودشو برای فرمانده ها عزیز ڪنہ همیشہ میگہ: چشم اما بعد فهمیدیم ڪہ داخل خانہ هم همین جوری بوده.. کلا اخلاقشه شادے روح داداش بابک صلوات🍃 #داداش_بابکـ @shahidanbabak_mostafa🕊