eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ خدایا؛ طعم عشقت چه خوش است..❤️
[ لايُحِبُّنا كافِرٌ وَلا يُبْغِضُنا مُؤْمِنٌ وَ مَنْ ماتَ وَهُوَ يُحِبُّنا كانَ عَلَى اللّهِ حَقّا اَنْ يَبْعَثَهُ مَعَنا ] هيچ كافرى ما را دوست نمى‌دارد و هيچ مؤمنى دشمن ما نمى‌شود، هركس با محبّت ما اهل بيت بميرد بر خداوند حتمى است كه او را در قيامت با ما برانگيزد .. ❤️ -امام‌رضا‌علیه‌السلام-🌸 مسندالامام‌الرضا(ع)،ج‌۱،ص۳۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه وقت نماز است!🌱 ❤️ التماس دعا...🌸
آقا‌امام‌صادق(ع)‌فرمودند: دعات‌رو‌بکن‌و‌نگو‌کار‌از‌کار‌گذشته! هر‌آدمی‌یه‌فضیلت‌‌و‌مقام‌معنوی‌داره‌که فقط‌با‌دعا‌کردن‌میشه‌بهش‌رسید..! دعا‌کن،که‌هر‌کس‌دری‌رو‌بکوبه‌بالاخره یه‌روز‌باز‌میشه:)✨
•|😍|• یہ‌بزرگی‌میگفت: شڪ‌نڪن‌وقتی‌بہ‌یہ‌شہـید فڪر‌ڪردی،چند‌لحظہ‌قبلش،، همون‌شهید‌داشتہ‌بہ‌تو‌فکر‌میکرده!🙂🍃 ❤️
بعد از شرک خدا بزرگترین گناه ناامیدی است . .☺️
«خاطرات شهیدنوید» همانا بندگان صالح خـــدا در میان شما مردم اند... 🤍🌱
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
🌱!•°
.ء. خدایا شاهدی کھ لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که‌برایِ من کفنی باشد آغشته به خون! خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برایِ ریخته شدن اشکِ چشم امام عزیز . . اگر در این مدت بر این نعمتِ بزرگ شکری در خور نکردم و یا ازاوامرش تمردی نمودم‌بر‌من‌ببخش🤍؛ [ . ]🌱 .
در قلب جنوب کشور به یادمون بودن!🥺😍 ❤️ آرامش رو میشه با دیدن این عکسا با عمق وجود حس کرد...🌱 به نیتشون اجماعا صلوات🍁
روزی خواهد آمد که نسل آینده اقدامات و آرمان های ما را مورد تحلیل و برسی قرار خواهد داد پس آن طور عمل کنیم که همیشه مورد رضای خداوند تبارک و تعالی باشد!
نَمک گیر سُفره‌ی شهدا شدن هم عالمی دارد ...🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
🕊-")
به یکی از دوستانِ شهید ابراهیم هادی گفتم: خاطره‌ای از ابراهیم به یاد دارید؟ گفت: یکبار که جلویِ دوستانم قیافه گرفته بودم، ابراهیم آمد کنارم و آرام گفت: نعمتی که خدا به تو داده را به رخِ دیگران نکش . . .
یک‌عمرگذشت‌وعاقبت‌فهمیدیم ازدل‌نرودهرآنکه‌ازدیدھ‌رود . . .🌿. 🙂♥️
چقدرخوبه‌بتونےبا‌نوع‌رفتنت؛ کلےآدم‌روبہ‌خودشون‌بیارے🌱♥️:)))! [°شھیدآرمان‌علی‌وردے°] سعی کن زیبا بری...! رفتن رو همه بلدن..! 🕊
🍎 💠 مادربزرگ_هیس...میخواستی توی این یک سال بری که دیرت نشه... خندم گرفته بود...علی هم ناچار شد با ما بیاد... رفتیم داخل خونه مادربزرگ رسید داخل و گفت: -مریم مهمون داریم... مامان که مادربزرگ و دید گفت: -سلام مادر توکه مهمون نیستی بیا داخل خوش اومدی... مادربزرگ اخم کردو گفت: -معلومه که من مهمون نیستم جمع کن مهمون اومده... مامان که تعجب کرده بود وقتی منو دید گفت: -زهرا؟؟؟مهمون کیه....؟؟ رنگم پرید گفتم: -چیزه ....مامان...عصبی نشیا...برات توضیح میدم... مادر بزرگ داد زد: -علی جان بیا مادر بیا داخل... مامان اخماش رفت توهم...من دستشو گرفتم چشمامو به نشونه ی التماس ریز کردم... مامان دستمو پس زد و رفت طرف در... علی یا الله گفت و اومد داخل... مامان جلوی در ایستاده بود و با اخم و تعجب علی رو نگاه میکرد... علی به یک متری مامان رسید سرشو انداخت پایین و گفت: -سلام... مامان نیش خندی زدو گفت: -سلام آقا...بفرما داخل...خوش اومدی... رفتم طرف مامان دستشو گرفتم و با التماس آروم بهش گفتم: -مامااااان... علی اومد داخل و مادربزرگ شروع کرد باهاش حرف زدن که کجا بودی و چی شدو خانوادت کجان من هم توی اتاق بودم... امیرحسین که مشغول بازی با گوشی بود اومد طرفم وگفت: -آبجی؟؟برم خفتش کنم! -إ امیر!!! بگیر بشین سرجات این چرتو پرتا چیه میگی یه وقت جلوش چیزی نگی آبروم بره... امیر با دستش هولم داد و گفت: -مارو باش میخواییم از آبجیمون حمایت کنیم... -توعه نیم وجبی نمی خواد از من حمایت کنی! مامان اومد تو اتاق دستشو گذاشت رو میز به من نگاه کرد... من هم با ترس نگاهش کردم... مامان_دیرم شد...دیرم شدت این بود؟؟؟؟؟؟ -نه...مامان به خدا....... -زهرا داری چی کار میکنی؟؟؟؟ بغضم شکست و گفتم: -مامان یه لحظه به من گوش کن...منو باور نداری... مامان دلش سوخت اومد کنارم نشست و گفت: -عزیز دلم...من هرچی میگم بخاطر خودته... ...