142678_828.mp3
7.38M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_دهم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11
⬛️◼️◾️▪️
■گرفتہ حال دلــــم در هواے مـــــادرِ زهـــــرا
■دو دیدهام شده باران براے مـــــادر زهـــــرا
■هرآنچہ دختر پاڪ و هر آنچہ مادر
خوب اسٺ
■فداےمـــــادر زینـــــب فداےمـــادر زهـــــرا
🏴 وفات یار با وفای پیامبر اکرم، ام المؤمنین، حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) تسلیت و تعزیت باد 🏴
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#زندگے_نامه
🔹ایرانی و مقیم مشهد که شغلش حراست یکی از شرکتهای هواپیمایی
بود.
🔹در قالب فاطمیون بدون اینکه کسی بفهمه ایرانیه، میاد سوریه برای دفاع از حرم آلالله و مقدسات، از همه چی میگذره و ...
🔹همیشه اهل مزاح و خنده بود تیکههای شیرین مشهدی از دهنش نمیافتاد یه رفیق با غیرت و با تعصب و با معرفت بود ...همه دوسش داشتن ...
🔹شبای آخر خیلی بیتاب بود به هر دری زد که انتقال پیدا کنه تو بخش هجوم و عملیات و آخرشم به خواستهاش رسید ...
🔹در عملیات آزادسازی نبل الزهرا مستقیم مهمان حضرت زهرا شد ...
#ڪُلُناٰعَباٰسُڪِیــازِینَبْ
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_جــــواد_محمــــدی_مفرد🌷
《ســــالروز ولادتـــــ》🎊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهوهشت 👈این داستان⇦《 خارج از گود 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهونه
👈این داستان⇦《 جوانترین چهره》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ...
- پس اینطوری میپرسم ... حاضری یه موقعیت عالی کاری رو ... فدای کار فی سبیل الله کنی❓ ...
🔻نگاهم جدیتر از قبل شد ...
- اگر فقط ادا و برگه و رزومه پر کردن نباشه ... بله هستم ... دستم به دهنم میرسه ... به داشتههامم راضیم ... ولی باید ببینم کاری که میگید مثل خیلی چیزها ... فقط یه اسم رو یدک نکشه ... مؤثر و تأثیرگزار باشیم؛ چرا که نه ...😊
🔹من رو رسوند در خونه ... یه آدرس روی یه برگه نوشت، داد دستم ...
- شنبه ساعت ۴ بیا اینجا ... بیا کار و موقعیت رو ببین ... بچهها رو ببین ... خوشت اومد، قدمت روی چشم ... خوشت نیومد، بازم قدمت روی چشم ...
🔸شنبه، ساعت ۴ ... پام رو که گذاشتم ... آقای علمیرادی هم بود ... تا سلام کردم با خنده به افخم نگاه کرد ...
- رو هوا زدیش❓...
🍃خندید ...
- تو که خودت هم اینجایی ... به چی اعتراض میکنی❓ ...
💢آقای افخم حق داشت ... اون محیط و فعالیتش و آدمهاش ... بیشتر با روحیه من جور بود ... علی الخصوص که اونجا هم ... میتونستم از مصاحبت آقای علمیرادی استفاده کنم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم ...👌
🍃بودن توی اون محیط برکات زیادی داشت ... و انگیزه بیشتری برای مطالعه توی تمام مسائل و جنبههای مختلف بهم میداد ... تا حدی که غیر از مطالعه دروس دانشگاه و سایر فعالیتها ... روزی ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه کتاب📘 میخوندم ... و خودم و یافتههام رو در عرصه عمل میسنجیدم ...
هر چند، حضور من توی اون محیط ارزشمند، یک سال و نیم بیشتر طول نکشید ...
💢نشست تهران ... و یکی از اون دعوتنامهها به اسم من، صادر شده بود ... آقای علیمرادی، ابالفضل و چند نفر دیگه از بچههای گروه راهی شدیم ... کارتها که تقسیم شد ... تازه فهمیدم علیمرادی، من رو به عنوان مسئول جوانان گروه مشهدی، اعلام کرده بود ... با دیدن عنوان بدجور رفتم توی شوک ...⚡️⚡️
🍃✨خدایا ... رحم کن ... من قد و قواره این عناوین نیستم ...
🔻وارد سالن که شدم ... جوانترین چهرهها بالای سی و چند سال داشتن ... و من ... هنوز ۲۳ نشده بودم ...😔😔
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
🔶 «خدایا دیگر جای من در این دنیا نیست از دنیا بدم میآید، این دنیا مرا در نزد تو روسیاه کرده است. با روسفیدان نشستم؛ ولی کمال همنشین در من هیچ اثری نکرد.
🔸خدایا، پس این بار دیگر مرا به فضلت از این دنیا جدا فرما. خدایا دیگر بس است. دلم برای دوستان شهیدم «امینی، صرافنژاد، یادگاری، دمیرچی، محمدرضا خزائی و قدوم و شیبانی و سایر شهدا…» تنگ شده است.
🔸دلم برای رسول خدا و علی (ع) و آقا و مولای شهیدم حسین (ع) که خیلی صدایش زدم، تنگ شده، آخر مگر ما برای رضای تو به این جبههها نیامدیم. پس با ما با فضلت رفتار کن. خدا این توبه آخر مرا بپذیر مگر اینطور نیست که هر قدم که در این جبههها برمیداریم از گناهانمان پاک میشود
🔸مرا هدایت کن مرا از شر شیطان، نفس اماره و سایر شیاطین رها فرما، خدایا هر چه بگویم و بنویسم کم گفتم و کم نوشتم باز این را میدانم که از در خانه تو ناامید برنمیگردم.
🔻خدایا تو را قسمت میدهم به گلوی خونین و بریده علیاصغر (ع) مرا بپذیر.
■جانشین فرمانده گردان کمیل
از لشکر ۲۷
▫️ســـــردار والامقام▫️
#شهیــد_محمـــــد_نیکبیـــــن🌷
《ســــالروز ولادتـــــ》🎊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#شهیـــــدانہ
🌾دلا یـــــاران عاشـــــق زود رفتند
🍃از این وادی همه خشنـــود رفتند
🌾من و تو مثل یک مـرداب ماندیم
🍃خوشا آنان که مثـــــل رود رفتند
#شهید_دهه_هفتادی
#شهید_محسن_حججی🌷
برای شادی روح شهدا صلوات
🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدْ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#پــــوستـــر⇧⇧ #شھیــــدحسیــنخــرازے ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 خاطره شنیدنی
#شهید_حسین_خرازی از ارسال یک قوطی کمپوت خالی به جبهه ⇩⇩⇩
🔹شهید حسین خرازی نقل میکرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
🔸ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ⇩⇩⇩
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ.
🔹ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
🔹ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ.
🔸ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
🔹ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…
#خاطرات_جبهه
#شهیـد_حاجحسین_خرازی🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
142971_690.mp3
8.21M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_یازدهم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ
🍃 ای مردم! وعده خداوند حقّ است؛ مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد!
#سوره_فاطر_آیه_۵
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌹🍃
#ارادتبہحضرتزهــــرا(س)
🌸🍃 شهید تولی ارادت ویژه ای به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت و به ما می گفت در موقع گرفتاری ها و مشکلات زیارت حضرت زهرا را بخوانیم .♡
🔻وی ادامه داد: اواخر حضورش در کنار خانواده ،همیشه صلوات خاصه حضرت زهرا را که خود در صفحه ای نوشته بود مقابلِ چشمان من قرار می داد و تاکید داشت حتما آن را بخوانم و بیاد مظلومیت حضرت زهرا و شهادت ایشان و غربت حضرت زینب کبری باشم .♡
راوی⇦همســرشھیــــد
مــــــدافــــعحــــرم🔻
#شهیــــــدغلامعــــلےتولــے💔
《ســالــــروزشھــادتــ♡》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهونه 👈این داستان⇦《 جوانترین چهره》 ـــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوشصت
👈این داستان⇦《 حرفهایی برای گفتن 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎برنامه شروع شد ... افراد، یکی یکی، میکروفونهای مقابلشون رو روشن میکردن ... و بعد از معرفی خودشون ... شروع به رزومه دادن میکردن ... و من، مات و مبهوت بهشون نگاه میکردم ...😳
🔹هر چی توی ذهنم میگشتم که من تا حالا چه کار کردم ... انگار مغزم خواب رفته بود ... نوبت به من نزدیکتر میشد ... و لیست کارها و رزومه هر کدوم ... بزرگتر و وسیعتر از نفر قبل ... نوبت من رسید ... قلب💓م، وسط دهنم میزد ... چی برای گفتن داشتم❓... هیچی ...
🔸نگاه مسئول جلسه روی من خشک شد ... چشم که چرخوندم همه به من نگاه میکردن ...👀
با شرمندگی خودم رو جلو کشیدم ... و میکروفون مقابلم رو روشن کردم ...🎤
🔻- مهران فضلی هستم ... از مشهد ... و متأسفانه برخلاف دوستان، تا حالا هیچ کار ارزشمندی برای خدا نکردم ...🍃✨
🔹میکروفون رو خاموش کردم و به پشتی صندلی تکیه دادم ... حس عجیب و شرم بزرگی تمام وجودم رو پر کرده بود ...😔
💢- این همه سال از خدا عمر گرفتی ... تا حالا واسه خدا چی کار کردی❓ ... هیچی ...
🔸حالم به حدی خراب بود که اصلا واسم مهم نبود ... این فشار و سنگینیای که حس میکنم ... از نگاه بقیه است یا فقط روحمه که داره از بی لیاقتیم زجر میکشه ...😔😔
🔻سالن بعد از سکوت چند لحظهای به حرکت در اومد ... نوبت نفرات بعدی بود اما انگار فشاری رو که من درونم حس میکردم ... روی اونها هم سایه انداخته بود ... یا کوله بار اونها هم مثل خالی بود ...😳
💢برنامه اصلی شروع شد ... صحبتها، حرفها، نقدها و بیان مشکلاتی که گروههای مختلف باهاش مواجه بودن ... و من سعی میکردم تند تند ... تجربیات و نکات مثبت کلام اونها رو بنویسم ...
💠هر کدوم رو که مینوشتم ... مغزم ناخودآگاه دنبال یه راه حل میگشت ... این خصلت رو از بچگی داشتم ... مؤمن، ناله نمیکنه ... این حدیث رو که دیدم، ناله نکردن شد سرلوحه زندگیم ... و شروع کردم به گشتن ... هر مشکلی، راه حلی داشت ... فقط باید پیداش میکردیم ...👌
🔻محو صحبتها و وسط افکار خودم بودم ... که یهو آقای مرتضوی، مسئول جلسه ... حرفها رو برید و من رو خطاب قرار داد ...
- شما چیزی برای گفتن ندارید❓ ... چهرهتون حرفهای زیادی برای گفتن داره ...😁
🔸شخصی که حرف میزد ساکت شد ... و نگاه کل جمع، چرخید سمت من ...😳😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔷🔸
#بــــرگــــےازخــاطــــراتــ🍃
🔹《چند وقت قبل از شهادت محمد حسین پسر خواهرم که او نیز شهید شده است به خواب محمدحسین میآید و او را خواب میبیند که در یک باغ خیلی وسیع زندگی میکند پر از میوه است و سر سبز، محمدحسین به او میگوید پسرخاله جای به این قشنگی داری و ما را دعوت نمیکنی و یک سیب و یک انار به او میدهد و او در جواب به محمدحسین میگوید نگران نباشید چند وقت دیگر شما هم میآئید اینجا و درست چند وقت بعد از خوابش به شهادت رسید.》🔹
#شهیــدمحمــدحسیــننامــــدار🌹🍃
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
🔷 ای برادر !
وای بر تو اگر اسلحه دوستت را کسی جز تو بردارد. پس بیایید بشتابید تا زیر دین شهدا نمانیم و پیش ائمه اطهار روسفید گردیم.
🔹بیائید بسوی قافله سالار روان شویم که فردا دیر است.
🔹خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
▫️بسیجی ۱۷ ساله▫️
#شهیــد_هـــــادی_آریایـــــی🌷
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1