﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#دوشنبـــــہ
☀️ ۲۷ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۳ شــــوال ۱۴۴۰
🌲17 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاقٰاضِـــــےَالْحٰاجٰاٺـــــ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن (ع)
▫️امام حسین (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾🍃✨
🌾✨
🍃
✨
°•{مــــــدافــــع حــــرم
#شهیـد_اســــدالله_ابراهیمی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنــــامہ
◽️ای همه کسانی که این پیام به آنها میرسد؛ بدانید که مردم هر عصر و زمانی، با ولایت ولی امر بر حق زمان خود آزموده خواهد شد و هر کسی به میزان اطاعت پذیری از رهبر الهی خود، در این آزمون سخت پذیرفته خواهد شد، پس قدر این نعمت را که همان ولایت فقیه و بخصوص رهبر عزیز، بصیر و مظلوممان، #امام_خامنهای است، را بدانید و در اطاعت از ایشان کم نگذارید، که بدون شک اطاعت و پیروی از ایشان، همان اطاعت و پیروی از پیامبر اعظم(ص) و ائمهمعصومین(ع) میباشد...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❤️✨🍃🕊
✨🕊
🍃
🕊
💌 #فرازهایے_از_دلنوشتـــہ_شهید
▫️اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید...
▫️اگر راه افتادید تا سری به دیوار نوشتهای قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
▫️ما با بوی شهید پر و بال میگیریم، ما با بوی شهید رخت آسمان میپوشیم و هم بال ملائک قدسی میشویم...
▫️اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند، ما را هم به دشت خوبتان ببرید...
▫️اگر بوی عباس(ع) به سر سرای کویتان وزید و لباس دلتان و پرچم روحتان را نوازش کرد قسمتی ما را هم کنار بگذارید...
▫️ما هیچ وقت با شهدا خداحافظی نمیکنیم...
▫️ما میخواهیم هر کداممان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم...
▫️ما میخواهیم هر کداممان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم، تا ما هم همسایه دیوار به دیوار خدا باشیم...
▫️ســـــردار والامقام▫️
#شهید_محمدابراهیم_موسیپسندی🌹
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستوهفتم
🔹صالح خودش به خرید رفته بود. لباس برای من خرید👗 و یک سری لباس هیئتی شیرخواران برای بچه.
🔸میگفت دختر باشد یا پسر همین را توی هیئت میتواند بپوشد. رنگش سبز بود و یک ردیف کامل سکهی طلایی به آن وصل بود. با پیشانی بند "یا علی اصغر ادرکنی"🍃✨
🔹سال تحویل نیمه شب بود. لباس پوشیدم و به کمک صالح به جمع پیوستیم. سلما سفرهی هفتسین را چیده بود و تلویزیون📺 برنامه ویژهی سال تحویل را پخش میکرد.
🔸حال و هوایم عجیب بود. استرس داشتم اما با هوای سال تحویل قاطی شده بود. دلم برای زهرا بانو و بابا تنگ شده بود.😢
ــ چیه خانومم؟ چرا بُق کردی؟
آهی کشیدم و گفتم:
ــ کاش بابا اینا هم بودن.
خندید و گفت:
ــ کاری نداره. الان میرم میارمشون.😊
بلند شد و رفت.
"کاش زنگ می زد"☎️
🔹طولی نکشید که با آنها آمد. زهرا بانو با سینی تزئین شدهی هفتسین و ظرف آجیل و جعبهی کادویی🎁 به همراه بابا و صالح آمد.
🔸ذوق زده از دیدارشان بلند شدم و آنها را بغل کردم. زهرا بانو گفت:
ــ خواستیم سر شب برات بیاریم صالح گفت خوابیدی تا اینکه الان خودش اومد دنبالمون.☺️ عزیزم، با پدرت واست عیدی گرفتیم. خدا کنه خوشت بیاد اینم هفت سین برا مبارکی. خوشبخت باشید با هم😊
🔹جعبهی کادویی🎁 را باز کردم و قوارهی پارچهی خوشرنگی را دیدم. خیلی خوش جنس و دوست داشتنی بود. بابا هم پاکت پول را به سمتم گرفت.
ــ قابل نداره دختر گلم
🔸ــ بابا...😕 مگه با زهرا بانو فرقی دارید؟ اینم زحمت شما بوده خب. این دیگه زیادیه.
ــ نه دخترم. من جهیزیه هم برات نگرفتم. این مبلغ رو برا جهیزیه ت کنار گذاشتم. گفتم با عیدیت به خودت بدمش. صالح گفته بعد از اینکه از سوریه برگرده انشاءالله میرید تو خونهی خودتون.
🔹با تعجب به صالح نگاه کردم.😳 خندید و گفت:
ــ بابا قرار نبود لو بدیدها...😂 اونجوری نگاهم نکن مهدیه. خواستم بهت بگم. خونه گرفتم همین نزدیکیا😅
🔸سکوت کردم و کمی توی خودم رفتم. از تنهایی میترسیدم. چه عجلهای بود؟ من با این وضعیت چطور میتوانستم تنها باشم؟
ــ کی باید بریم تو خونهی جدید؟😞
ــ ان شاء الله برگردم بعد. فعلا مستاجر داره. تا دوماه آینده تخلیه می کنن. تا اونموقع منم برگشتم به امید خدا...
🔹لبخند محوی زدم و توجهمان به دعای تحویل سال جلب شد. سکوت کردیم و دستها به دعا بلند شد🙏
🍃یٰا مُقَلِبَ الْقُلوُبِ وَالْاَبْصٰار
یٰامُدَبِرَ اللَیْلِ وَالنَهٰار
یٰا مُحَوِلَ الْحَوْلِ وَالْاَحْوٰال
حَوِّلْ حٰالَنٰا اِلٰی اَحْسَنِ الْحٰال🍃
🔸"خدایا شهادت سوریه رو تو سرنوشت صالحم قرار نده.😭"
سال تحویل شد و با حسی غریب سال جدید شروع شد😔
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🍀✨🌼🕊
✨🕊
🌼
🕊
°•{ســـــردار والامقام
#شهید_قاســـــم_مدهنـــــی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
◽️من از جهاد خود دو هدف دارم: یکی #جهاد_در_راه_خدا و پیروزی اسلام بر کفر و دیگری #شهادت_در_راه_خدا که هر کدام از این دو مورد که نصیب من شد خوشبختی خود را در آن میبینم چون میدانم که جهاد دری از درهای بهشت است و اینکه کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده مپندارید همانا آنها زندهاند و در نزد خدا روزی میگیرند.🍃🌷
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃
°•{ #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄
#قــسمتــــــــ_چهارمـ }•°
#اولین_دوست🍃
🔹وقتی جذب سپاه شدم، اولین دوستی که پیدا کردم آقا محمدتقی بود.
🔸یک بار پایم شکست و رفتیم پایم رو گچ گرفتیم. زنگ زدم به آقا محمدتقی گفتم: من درمانگاه ولیعصر هستم شما با سرویس جلو درمانگاه بایستید تا من سوار بشم و آژانس نگیرم. گفت: باشه، آمد من و کول کرد، وسط خیابان برای اینکه سر به سرم بگذارد، بلند لا اله الا الله میگفت.
🔹به همسرم زنگ زدم گفتم: ناهار چی داریم؟ گفت: ناهار ماهی و برنج🍚🐟 درست کردم و روی اجاقه، رسیدید گرمش کنید و بخورید.
🔸به نکا رسیدیم آژانس🚗 گرفتم و به محمدتقی گفتم من که نمیتوانم تنهایی بروم. بیا برویم خانه ما ناهار باهم باشیم. محمدتقی قبول نکرد و به اصرار زیاد بالاخره سوار آژانس شد، دم در خانه که رسیدیم گفتم: تا دم پلهها من را ببر، من نمیتوانم بروم باز من را کول کرد تا پله و بالاخره به هر ترفندی بود بردمش داخل خانه.
🔸گفتم تا من لباسام را عوض میکنم تو غذای روی اجاق را گرم و سفره را پهن کن. ۵ دقیقهای کارم طول کشید. وقتی روبروی آقا محمدتقی رسیدم دیدم اسکلت ماهی را بلند کرد و با خنده بهم گفت: این ماهی🐟 که تنش چیزی نداره کلی باهم خندیدیم.😂😂 بهش گفتم از نمیخورم نمیخورمها باید ترسید.
🔹صمیمیت و مهربانی آقا محمد تقی به گونهای بود که در کنارش احساس آرامش و راحتی میکردیم.🌿
°•{مــدافــــع_حــــرم
#شھیدمحمدتقےسالخـــورده🌹🍃}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍃✨🕊
🍃🕊
✨
🕊
°•{ســـــردار والامقام
#شهید_حسیـــن_رضایـــــی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنامــہ
◽️به این زندگی بیارزش دل نبندید، چون این زندگی زودگذر انسان را همیشه از راه بدر میکند، پس چه بهتر همیشه در هر کاری با یاد و نام خدا روزگارتان را بگذارید.
◽️هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_ششم
◽️محمودرضا بیضائی آدم بسیار آرمانگرایی بود و از اول تا آخر در راه رسیدن به اهدافش کوتاه نیامد.
◽️قبل از این که از تبریز برود و به نیروی قدس سپاه در تهران ملحق شود و خدمتش را شروع کند تلاش میکردیم و خانواده تلاش میکردند محمودرضا در تبریز ازدواج کند.
◽️تا پنج مورد انتخاب شد و تا مرحلهی خواستگاری پیش رفت ولی در جلسهی خواستگاری وقتی صحبت از محل کار شد تبریز یا تهران؛ وقتی حرف از انتقال محل خدمت از تهران به تبریز میشد محمودرضا همان جا قضیه را منتفی میکرد و بلند میشد... مورد آخر را نیز من منتفی کردم و با محمودرضا بحث کردم که بالاخره تبریز میآیی یا نه؟
◽️گفت: من تبریز بیا نیستم من تهران را از دست بدهم یعنی نهضت جهانی اسلام را از دست دادم؛ تبریز بیایم باید بروم پشت میز و قسمت پشتیبانی فعالیت کنم؛ من میمیرم پشت میز بروم.
◽️تا نزدیک شهادتش هم این تفکر در او وجود داشت....
👈 ادامه دارد ...
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃🕊✨
🍃✨
🕊
✨
°•{طلبـــه شهیـــد
#مـــــدافــــعحــــرم
#شهید_محمدامین_کریمیان🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنــــامہ
◽️من از این دنیا با همه زیباییهایش میروم، همه آرزوهایم را رها میکنم اما به ولایت و حقانیت علی بن ابیطالب و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم اگر #امام_خامنهای را تنها بگذارید.
◽️دشمن بداند اگر از سرهایمان کوهها درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسلهای بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند #امام_خامنهای (حفظهالله) مثل جدش حسین(ع) تنها ماند...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
#دعــاےفرج به نیابت از ⇩⇩
🔻مــدافـــع حـــرم🔻
#شهیـد_مهـــــدی_عسگـــــری🌷
《سالـــــروز شهـــــادتـــــ》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#سهشنبـــــہ
☀️ ۲۸ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۴ شــــوال ۱۴۴۰
🌲18 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یااَرْحَـــــمَالرّاحِمیـــــٖنْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام سجـاد (ع)
▫️امام باقــــر (ع)
▫️امام صادق (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌴🍃
۰°{مــــدافـــع حــــرم
#شهیــــــدمهـــدی_بیـــــدے💔🍃
#خصوصیات_اخلاقی↓
← 🔸[شهید بیدی به واقع از نظر اخلاقی نمونه یک انسان مومن بود. نه اینکه فکر کنید چون من همسر ایشان هستم و یا برای بزرگنمایی عنوان می کنم. شهدا واقعاً متفاوت هستند. بسیارساده زیست و اهل عبادت بود و زیارت عاشورایش که شبانه روز ترک نمی شد. به یقین می توانم بگویم که نماز قضایی نداشت. نماز شب او هیچگاه ترک نمی شد. بسیار مردم دار بود. با توجه به اینکه ما در خانه استیجاری زندگی می کنیم، او با آن گردن دردی که داشت روشنایی تمام راه پله های طبقات را خودش نصب کرده بود که شب کسی در تاریکی اذیت نشود، به طوری که همسایه ها خیلی راضی بودند و دعایش می کردند. حتی برای پدر و مادرش نیز خاص بود]🔸
راوی 👈همسرشهید
°۰{ نشـــربمنــاسبتــــــــ
#ســالــروزشہادتــــــــــــ🌹🍃}۰°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستوهشتم
دیشب اصلا نخوابیدم. حال دلم خراب بود. صالح هم درست نخوابید همین که میدید هنوز بیدارم کلی غر میزد و بعد نازم را میخرید و میگفت بیدار ماندن برای خودم و بچه خوب نیست. دست خودم نبود. خواب به چشمم نمیآمد.
فردا صبح صالح میرفت و بازگشتش با خدا بود اصلا خواب چه معنایی میتوانست داشته باشد وقتی که فردا نفسم از گلویم میرفت و روحم از تنم؟😭
نماز صبح را با صالح خواندم لبهی تخت نشستم و قامت بستم. بغضم ترکید و با صدای زمزمهی صالح دل سیر گریه کردم. نماز که تمام شد، صالح چادر نماز را از روی چشمم کنار زد و با اخمی ساختگی گفت:
ــ چیکار کردی با خودت😠 ببینم... نکنه نماز عشق خوندی که اینجوری شدی😜
چیزی نگفتم. میترسیدم دلش را بلرزانم و از رفتن منصرف شود میترسیدم با نگرانی برود و نتواند سر قولش بماند. میترسیدم... از خیلی چیزها میترسیدم. ذهنم آشفته بود و از نگرانی حالم بهم میخورد
صالح از کمد بستهی لواشک را بیرون آورد و گفت: میدمش دست سلما... فقط روزی یه دونه بهت بده بخوری.😏 دلم نمیخواد خودکشی کنی و فشارت بیفته. درست و حسابی غذاتو بخور و مامانِ لوسی نباش. باشه؟😘
سری تکان دادم و بغضم را فرو دادم. تسبیح سفید را از کیفم برداشتم و به صالح دادم. اینو بنداز دستت میخوام همراهت باشه مثل دستبند بنداز به مچت.
مچ دست چپش را جلو آورد و گفت:
ــ خودت برام بنداز.
تسبیح را چند دور به مچش انداختم تا که اندازه شد.📿 انگشتر فیروزه را(حلقهمان)💍 از دستش درآورد و با زنجیرِ پلاکش به گردنم آویخت. دلم گرفت.😔
دوست داشتم داد بزنم و گریه کنم حالم دست خودم نبود و مدام دلشوره داشتم. دلم نمیآمد به رفتنش "نه" بگویم اما حالم خیلی بد بود.
"چرا سپیده نمیزنه؟ امشب چقدر سنگین و خفقان آور گذشت خدایا خودت کمکم کن"
ــ مهدیه جان
نگاهش کردم.
ــ چرا نمیخوابی خوانومم؟ اینجوری میبینمت اذیت میشم.
ــ خوابم نمیاد بخدا...
ــ مرگ صالح بخــ...
دستم را روی دهانش گذاشتم و با حالتی عصبی و ناخواسته گفتم:
ــ تو رو خدا اسم مرگ رو به زبونت نیار. چشم... من استراحت میکنم اما تو اینجوری نگو.
اشک جمع شده در پشت پلکهایم سرازیر شد و روی بالش افتاد.
ــ قربون اون چشمات...😔
اشکم را پاک کرد و به خواستهاش چشمم را بستم. دستم را گرفت و گل سر را از موهایم باز کرد. کاش موهایم را نوازش نمیکرد. نفهمیدم چطور خوابم برد.
وقتی چشمم را باز کردم صالح حاضر و آماده، در حال چک کردن وسایلش بود. مثل برق گرفتهها توی تخت نشستم.😱 صالح سراسیمه لبهی تخت نشست و مرا به آغوش کشید.
ــ آروم باش خوشگلم... چی شده؟
بغض کردم و گفتم:
ــ چرا بیدارم نکردی؟ میخواستی بدون خداحافظی بری؟!😭
ــ نه عزیز دلم... چطور ممکنه بدون خداحافظی برم؟ خواستم کمی استراحت کنی.
بغضم ترکید و گفتم:
ــ الان وقت استراحته؟؟!! صالح منو از این دو سه ساعت دیدنت محروم کردی.
ــ مگه میخوام برنگردم؟ وقتی برگشتم هر روز بشین نگاهم کن.😊
حالم بهم خورد. خودم را جمع کردم و دستم را جلوی دهانم گرفتم.
ــ چی شد فداتشم؟
حالم را که دید با خنده گفت:
ــ دخملم داره اذیتت میکنه؟!
و خطاب به بچه گفت:
ــ اینجوری میخوای مواظب مامانت باشی پدر صلواتی؟😂
آب دهانم را فرو دادم و گفتم:
ــ از کجا میدونی دختره؟
ــ بچهی منه... دوست دارم دختر باشه. حرفیه؟!😒
خندیدم و گفتم:
ــ نه چه حرفی؟ از خدامم هست همدم مامانش باشه.
پیشانیام را بوسید و گفت:
ــ قربون مامانش... مهدیه جان... من برم؟
قلبم هری ریخت. اصلا انگار لحظهای فراموش کرده بودم صالح عازم چه سفری بود. لبم آویزان شد و از روی تخت پایین آمدم.
ــ دیگه سفارش نمیکنم ها... مراقب خودت و بچه باش. تا چشم روی هم بذاری برگشتم انشاءالله.
کوله را به دستش گرفت و روبرویم ایستاد.
ــ یه چیزی توی گوشیت برات یادگاری گذاشتم. وقتی رفتم پیداش کن و با دخترم ازش لذت ببر.😊
مقاوتم از دست رفته بود. بی صدا اشکم جاری شد و دست صالح سد آنها میشد. انگار بار آخر بود میدیدمش. آغوشش مأمن دلتنگیام شد و سینهاش تکیهگاه سرم. جلوی لباس نظامیاش خیس شد بسکه هق زدم. بعد از رفتنش سکوت خانه بود که سرم آوار شد.
دلم برای سلما میسوخت. حالش را فراموش نمیکنم وقتیکه تنها تکیه داده بود به درب حیاط و با قرآنی که به سینه گرفته بود غریبانه اشک میریخت و من محرم درد دل و فراغش بودم اما حالا مجبور بود بخاطر حال من سکوت کند، بخندد و گوشهای پنهان بغض خفه شدهاش را رها کند.😔
"خدایا سپردمش دست خودت."
نمیدانم خوابم برد یا بی حال شدم. خسته بودم. هر چه بود روحم به این خلاء احتیاج داشت.
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂✨
🍂
✨
°•{نمـــــاد وحـــــدت
#شھیـــد_محمـــــد_مفتـــــح🍃🌹}•°
#وحدت_حوزه_و_دانشگاه🍃
◽️شهید مفتح بر این باور بود که اگر چه حوزه و دانشگاه هر یک اهداف، برنامهها و کارکردهای خود را دارند ولی میتوانند با نگرشی توأم با احترام و اعتماد متقابل، با یکدیگر ارتباط داشته باشند، و به جای نفی و طرد و نفرت و بدبینی، به درک متقابل که آکنده از روح اطمینان است اهتمام ورزند.
◽️هر دو نظام آموزشی میتوانند تقویت کننده و تکمیل کننده هم باشند و لازمه تحقق این برنامه آن است که با یکدیگر رابطه علمی و آموزشی داشته باشند و در مباحث فکری و فرهنگی و رفع معضلات اجتماعی از پیش همفکری و هم اندیشی نمایند.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍃🌾✨
🍃🌾
🌾
✨
°•{ #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄
#شهیــد_مجیــــد_صانعـــیموفق }•°
❤️ #عکس_امام_خمینی_کو⁉️
▫️یه روز که شهید حاجمجید صانعی موفق(مدافع حرم) اومده بود خونه ما و داشتیم در مورد یک سری مسابقات ورزشی برنامهریزی میکردیم؛ چشمش به عکس #امام_خامنهای افتاد که روی دیوار بود با حالت ناراحتی ازم پرسید که چرا فقط عکس امام خامنهای رو گذاشتی پس عکس امام خمینی کو؟ من بهشون گفتم که فقط عکس امام خامنهای رو داشتم.
▫️شهید بزرگوار برام توضیح داد که منظورش چی بود ازین حرف، گفت اگه ما فقط از عکس امام خامنهای استفاده کنیم به تنهایی، اونایی که کینهای نسبت به انقلاب توی دلشون هست، پیش خودشون گمان میکنن که ما فقط به شخص وابسته هستیم و چون دیگه امام خمینی از دنیا رفتن ما با راه امام کاری نداریم و با جابجا شدن رهبری ما هم راهمون رو عوض میکنیم.
▫️ولی اگه از عکس دوتا بزرگوار باهم استفاده کنیم معلوم میشه که هم شخص رهبری برامون مهمه هم راه و روش ولیفقیه که از امام خمینی شروع شده.
🌹➼┅═🕊═┅┅───┄
💢 شهید مجید صانعی موفق، رییس کمیته بازرسی هیأت ورزشهای رزمی استان همدان و بنیانگذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بودند.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃
°•{ #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄
#قــسمتــــــــ_پنجمـ }•°
#سهرفیق_سههمکار🌺
🔹سال ۸۴ برای دانشکده افسری آزمون دادیم من و محمدتقی و یکی از دوستان. یکی پس از دیگری هرسهتا ، سال ۸۵ وارد دانشگده افسری شدیم. چقدر خوشحال بودیم که ۳ تا رفیق و بچه محل در یک دانشگاه که به نام نامی آقا #امام_حسین(ع)✨ بود آموزش میدیدیم و درس میخواندیم.
🔸محمدتقی ابتدای سال ۸۵ و زودتر از ما وارد دانشکده شده بود و من پایان سال. یادم نمیرود اولین روزی که وارد دانشکده شدم وقتی که از اتوبوس🚎 پیاده شدم دیدم محمدتقی پای اتوبوس منتظرم است، یکدیگر را بغل کردیم، خیلی خوشحال بودم.😍😁
🔹گردانهای ما از هم جدا بود، هر وقت میرفتم گردانشان، میدیدم محمدتقی که سن و سالی هم نداشت بین بچهها خیلی مورد احترام و محبت هست، طوری که همه قبولش داشتن و مسئول اتاق امانات بود و به قولی امانتدار هم دورهایهاش بود..🍃✨
°•{مــدافــــع_حــــرم
#شھیدمحمدتقےسالخـــورده🌹🍃}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#چھارشنبـــــہ
☀️ ۲۹ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۵ شــــوال ۱۴۴۰
🌲19 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاحَـــــےّیـاقَیـّــــوُمـ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام ڪاظم (ع)
▫️امام رضــــا (ع)
▫️امام جــواد (ع)
▫️امام هــادی (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯