eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
⇧⇧ ☀️ ۱۰ تیـــــر ۱۳۹۸ 🌙۲۷ شــوال ۱۴۴۰ 🌲 1 ژوئیــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام حســن (ع) ▫️امام حسین (ع) ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا باید که ز انفاس سحر مســـــت شویم باید همــگی عاشـــــق یکدسـت شویم صبحـــی دگر است و عاشقی باید کرد از عطـر خــــدا واله و سرمسـت شویم #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{مدافـــع حـــرم 🍃🌹}•° 📄 🔹سیدمهدی سه ویژگی داشت:《با بصیرت، شجاع و ولایت مدار》 🔹زندگی خوبی داشت کارمند اداره بازرگانی بود، می‌توانست در رفاه و آسایش زندگی کند اما به محض اینکه احساس کرد که حرم حضرت زینب(س) در معرض خطر قرار گرفته است طاقت نیاورد و به عنوان نیروی داوطلب خود را به سوریه رساند 🔹بار اول رفت و دو ماه بعد برگشت، بار دوم که خواست اعزام شود، گفتم: بابا بروی شهید می‌شوی گفت: نه بابا جان من لیاقت ندارم ولی اگر بروم تا زنده هستم نمی‌گذارم حضرت زینب(س) دوباره اسیر شود. 🔹من و مادر و همسرش رفتیم فرودگاه برای بدرقه‌اش اما سرش را به سمت ما برنگرداند و بدون نگاه کردن ما رفت و این آخرین دیدار ما بود. راوی 👈 پدر شهید °•{ نشــربمنــاسبتــــــــ 💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 | 📜 ⇩↯⇩ 《راه شهیدان را ادامه دهید كه آنها نظاره‌گر شمایند. مواظب ستون پنجم باشید كه در داخل شما هستند. بی‌تفاوتی را از خود دور كنید، در مقابل حرفهای منحرف بی‌تفاوت نباشید. مردم كوفه نشوید و امام را تنها نگذارید》 °•{امیـــــرخلبـــــان 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_سی‌ونهم 🔹مسئول قرارگاه محل کار ص
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹صالح کلافه بود و بی‌تاب...😔 مثل گذشته که به محل کار می‌رفت، رأس ساعت بیدار می‌شد و توی تخت می‌نشست. آرام و قرار نداشت. تحمل این وضعیت برایش خیلی سخت بود. 🔸مدام می‌گفت "الان فلانی محل کار رو گذاشته روی سرش... الان سرویس میاد سر خیابون... و... " از خاطراتش می‌گفت.😔 از همکارانش و من مدام گوش شنوایی بودم برای دلتنگی هایش. 🔹به درخواست پایگاه محله، مسئول بسیج برادران شده بود و تا حدودی سرگرم امورات آنجا بود اما هنوز روحش خلاء داشت. دلش برای محل کارش تنگ شده بود و مدام بی‌قرار بود و سردرگم. نمی‌دانست وقتش را چگونه پر کند. 🔸صالح همیشه فعال بود و عادت داشت به فعالیت‌های مختلف. هیچگاه وقتش را به بطالت نمی‌گذراند و همیشه کاری برای انجام دادن داشت. 🔹محل کار هم همیشه روی فعالیتش حساب باز می‌کردند و مسئولیت کارهای بیشتری را به او می‌دادند. حالا...😔 با این وضعیت...😭 دچار سردرگمی سختی شده بود و نمی‌دانست وقتش را چگونه پر کند. 🔸دلم برایش می‌سوخت و از این وضعیت و بی‌قراری‌اش دلتنگ و ناراحت بودم. نمی‌دانستم چه کاری می‌توانم برایش انجام دهم. 🔹صالح به زمان احتیاج داشت که بتواند خودش را میان موقعیت جدیدش پیدا کند. به تازگی پشت رُل می‌نشست و رانندگی را با یک دستش تمرین می‌کرد. بهتر و مسلط‌تر از قبل شده بود. 🔸برای اینکه کاری برای انجام دادن داشته باشد به مرکز تاکسی تلفنی دوستش رفته بود و یکی از راننده‌های آن مرکز شده بود😔 از رضایت ظاهری‌اش راضی بودم اما می‌دیدم که روحیه‌اش را باخته است و صالح من، غمی نهفته توی دلش داشت. 🔹به تازگی یکی از دوستان صالح هم به خواستگاری سلما آمده بود و در پیشنهادش اصرار داشت. از همین حالا دلتنگ بودم برای سلما و جای خالی‌اش... 🔸پدر جون می خندید و می گفت: ــ هنوز که شوهرش ندادیم. در ضمن دختری که شوهر کنه با یه نفر دیگه برمیگرده... یه نگاه به خودت بندازی منظورم و می‌فهمی 🔹بابا جان😏 دیوار بین خونه‌ی خودمون و بابات رو برداریم سنگین‌تریم😂 ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 🔻 #بیـــــت‌المـــــال 🔻 ◽️بهش گفتم: توی راه که بر میگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر ◾️گفت: من سرم خیلی شلوغه، می‌ترسم یادم بره، روی یه تیکه کاغذ هر چی می‌خوای بنویس بهم بده، همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد؛ یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ ◽️منم برداشتمشون تا چیزهایی که می‌خواستم، براش بنویسم. ◾️یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم، نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود! ◽️گفتم: «مگه چی شده؟!» ◾️گفت: اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله. ◽️گفتم: من که نمی‌خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو-سه تا کلمه که بیشتر نیست ◾️گفت: نه!!. راوی 👈 همسر شهید °•{ســـــردار والامقام #شهید_مهــــدی_باکــــری🍃🌹}•° ●فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_عبـــــاس_آسمیـــــه🍃🌹}•° 📜 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ ✨ اَمیٖریٖ حُسَینْ وَ نِعْمَ الْاَمیٖرْ ✨ 《حسین ع فرمانده من است و او برترین فرماندهان و امیران است》 ◽️این عبارت زیباترین و عاشقانه‌ترین جملهٔ زیبا بود برای من، پس حسین جان با نگاهی والا مرا هم همچون زهیر، سرباز و فدایی خود ساز...! °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 °•{شهیده تـــــرور #شهیده_نسرین_افضـــــل🍃🌹}•° 🌸 #زندگینـــــامہ 🔸وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. 🔸وی با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیّت کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد و کمیته امام و سپاه و جهاد سازندگی نمود. 🔸این شهیده در آخرین شب فروزندگی‌اش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود. 🔸مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجا که همیشه آرزو داشت مانند #شهید_مطهری به شهادت برسد، به آرزوی دیرین خود ‌رسید.   🔻شهیده ملی «حجاب و عفاف و ایستادگی» ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 °•{ســـــردار #شهید_علـــــی_حاجبــــی🍃🌹}•° 🔻قائم‌مقام ستاد لشکر ۴۱ ثارالله 📜 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ ◽️خدایا به جبهه نیامده‌ام که از این راه شهرتی کسب کنم ◽️به جبهه نیامده‌ام که نامم بر سر زبانهای دوستان و آشنایان باشد ◽️به جبهه نیامده‌ام که دسته‌های گل بر گردنم بیندازند ◽️به جبهه نیامده‌ام که از شر غمها و ناراحتی‌های دنیا در امان باشم؛ ◽️بلکه جبهه را چون که راه انبیاء و اولیاء و محبان تو بود و اصلاً چون راه رسیدن به تو بود انتخاب کردم. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{علمدار گردان شهادت #شهید_علی‌اصغر_صفرخانی🍃🌹}•° ●فرمانده واحد «آر. پی. جی» تیپ ذوالفقار لشکر 27 ●فرمانده گردان ویژه شهـــــادت 📜 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🔹من از امت حزب‌الله می‌خواهم که راه امام را ادامه دهید و راه شهیدان را.. 🔹من به شما پشت میزهایی که خون بهای هزاران شهید به خون خفته است می‌گویم و از شما می‌خواهم که فقط برای اسلام کار کنید نه برای مقام. چون مقام، ارزش انسان را پایین می‌آورد 🔹کسانی بودند که دم از بزرگی و ریاست و منیت می‌زدند ولیکن زمین خوردند و شما هم اگر بخواهید برای مقام کار کنید؛ فورا زمین خواهید خورد. 🔻پس بیایید برای اسلام کار کنید تا اسلام پشتیبان شما باشد شما از اسلام حمایت کنید و اسلام هم از شما. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸✨ #شهیـــــدانہ نقاش... ڪہ پرداخٺـــــ بہ چشماڹ سیاهٺــــــ دیوانہ شد از طرز نگاهٺـــــ ؛ قلــــــــــم افتاد °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_مرتضی_عبداللهی🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻ســـــردار رشیـــــد اسلام🔻 #شهید_مهدی_عاصـــــی_تهرانی🌷 《سالـــــروز شهـــــادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
⇧⇧ ☀️ ۱۱ تیــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۲۸ شــوال ۱۴۴۰ 🌲 2 ژوئیــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام سجـاد (ع) ▫️امام باقــــر (ع) ▫️امام صادق (ع) ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن!! سرم از فکر تو خالیست " " را چه کنم؟... 🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{ســـــردار رشید اسلام #شهید_احمـــــد_کشـــــوری🍃🌹}•° #بــرگـےازخــاطــراتــــ 📄 🔹《ترکش به سینه‌اش اصابت کرده بود پزشکان باید آخرین عمل جراحی رو انجام می‌دادند اما بلند شد تا برود گفتند آقای کشوری بمان تا آخرین عمل انجام شود گفت وقتی اسلام در خطر است این سینه رو نمیخوام...》 ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{ســـــردار والامقام #شهیـد_مهـــــد
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{ســـــرلشکر خلبان #شهیـد_عبـــــاس_بابایـــــی🍃🌹}•° 💠امام خامنه‌ای‌⇩⇩ 《راه را با این ستـــــاره‌ها مےتوان پیدا ڪرد‌》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلم 🔹صالح کلافه بود و بی‌تاب...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹سلما نامزد کرده بود و در تدارڪ خرید جهیزیه‌اش بود. زیاد او را نمے‌دیدیم😁...درگیر خرید و غرق در دوران شیرین نامزدے‌اش بود.😍 🔸ناهار درست کرده بودم و منتظر صالح بودم که از آژانس برگردد. پدر جون هم به مسجد رفته بود براے نمازظهر. 🔹زنگ در به صدا درآمد. دڪمه‌ے آیفون را فشردم، مے دانستم یا صالح برگشته یا پدرجون است. صداے پسر جوانے به گوشم رسید ڪه "یاالله" مے‌گفت. 🔸روسرے را سرم انداختم و چادرم را پوشیدم، درب ورودے را باز کردم پسر جوان، زیر بازوے پدرجون را گرفته بود. پیشانے پدرجون خونے شده بود.😱هول ڪردم و دویدم توے حیاط... 🔹پدرجون...الهے بمیرم چے شده؟😳😔 ــ چیزے نیست عروسم...نگران نباش. بی‌حال حرف مے‌زد و دلم را به درد آورده بود. به پسر نگاه ڪردم، سرش پایین بود، انگار می‌دانست منتظر توضیح هستم. 🔸چیزے نیست خواهر، نگران نباشید. از در مسجد ڪه بیرون اومدن تعادلشون و از دست دادن افتادن و سرشون ضرب دید. 🔹آقا صالح پایگاه نبودن ایشون هم اصرار داشتن ڪه مےخوان بیان منزل وگرنه مے‌خواستم ببرمشون دڪتر.😔 به ڪمڪ آن پسر، پدرجون را روے مبل نشاندیم. 🔸پسر مے‌خواست منتظر بماند ڪه صالح بیاید. او را راهے ڪردم و گفتم ڪه صالح زود برمے‌گردد و از محبتش تشڪر ڪردم؛ تا صالح برگشت خون روے پیشانے پدرجون را پاڪ ڪردم و برایش شربت بیدمشڪ آوردم. ڪمی بــی حال بود و رنگش پریده بود. با صالح تماس گرفتم ببینم ڪی می‌رسد. 🔹الو صالح جان... سلام خوشگلم خوبی؟ ممنون عزیزم. کجایی؟ نزدیکم چیزی لازم نداری بیارم؟ نه...فقط زود برگرد. چطور مگه؟🤔 هیچی... دلم ضعف میره. گرسنمه.. 🔸صدای خنده‌اش توی گوشی پیچید و گفت: چشم شکمو جان...سر خیابونم. نگران بودم می‌دانستم هول می‌کند اما حال پدرجون هم تعریفی نداشت. صالح که آمد، متوجه پدرجون نشد او را به اتاق سلما برده بودم که استراحت کند. 🔹صالح خواست به اتاق برود که لباسش را عوض کند. ــ صالح! ــ جانم خانومم؟ ــ آااام...پدرجون کمی حالش خوب نیست. ــ پدرجون؟ کجاست؟ ــ توی اتاق سلما دراز کشیده. جلوی مسجد افتاده بود و ڪمی پیشونیش زخم شده.🤕 🔸دستپاچه و نگران به اتاق سلما رفت. پدرجون بی‌حال بود اما با او طوری حرف می‌زد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. به اصرارِ صالح، او را به بیمارستان بردیم و با سلما تماس گرفتم که نگران نشود. 🔹سلام عروس خانوم. کجایی؟😕 ــ سلام مهدیه جان. با علیرضا اومدیم خونه‌شون ناهار بخوریم😊 ــ باشه...پس ما ناهار می‌‌خوریم. خوش بگذره.😐 🔸دلم نیومد خوشی‌اش را از او بگیرم. هر چند بعداً حسابی از دستم شاکی می‌شد. ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾 °•{شهیـــــدمحــراب #آیت‌الله_محمـــد_صدوقی🍃🌹}•° 💠خدمات دینی و اجتماعی آیت‌الله صدوقی ◽️آیت‌الله صدوقی یک عالم خدمتگذار بود که در پیام امام راحل به آن اشاره شده است که می‌فرمایند‌‌⇩⇩ 《ایشان در تمام صحنه‌های انقلاب حضور داشت و هر جا زلزله می‌شد برای ترمیم خرابی‌ها آنقدر که توان داشت، حاضر می‌شد و هر جا که سیل می‌آمد، او بود در صف مقدم، برای دستگیری خلق حاضر بود؛ اینجانب که دوستی عزیز را پس از سی سال که با روحیات او آشنا بودم را از دست دادم و اسلام خدمتگذاری متعهد، ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرست و دانشمندی را از دست داد》   راوی 👈 نوه ایشان ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 #بــرگـےازخــاطــراتــــ 📄 🔹دشمن حمله کرد، ما پناه گرفتیم، امیرعلی پاش تیر خورد خواستیم کمکش کنیم، نگذاشت. گفت: برید من خودم و به شما می‌رسونم، اما دیگه کسی خبری ازش نداره.. 🔹امیرعلی خیلی حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را دوست داشت و همیشه می‌گفت: دلم میخواد مثل خانم فاطمه زهرا(س) گمنام باشم. همین شد که دلش میخواست.. °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_امیرعلی_محمدیان🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 🔻 #زائـــــر_ڪربلا🔻 🔸نوشت: ما ڪه رفتیم با دلے سوخته و‌ چشم داغدار ڪربلا ‌ندیده... تو اما اے برادر! مسافر #ڪربلا اگر شدی جای من به مولا سلامے برسان... 🔸اے شهیـــــد! تو خود زائر حسینی سلام ‌ما را هم به ارباب برسان... ✨ #السَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یا‌اَباعَبْدِاللَّهِ✨ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃 💌 #دلنوشتـــــہ ▫️رفتیـــــد ولے بہ یـــــاد ما مے‌مانید در خاطر ســــرخ لالہ‌ها مے‌مانید ▫️سر باختگان راه عشق اـے #شهــدا ما رفتنے هستیم و شما مے‌مانید ●از لشکر #فاطمیون °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_حسین_رحمانـــــی🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{مدافـــــع وطـــــن #شهید_فرشــــاد_رمـــــزی🍃🌹}•° #شهیـــــدانہ و شھیـــ🌷ــد . . . چہ زیباست این نام و چہ گوش نواز یعنی ڪسی ڪہ شهـادت می‌دهـد با خویش ، بہ درستیِ راهـی ڪہ رفتہ است ... #سربازمدافع‌وطن #نیروی‌انتظامی ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻ســرداررشیــــــداســلام🔻 #شهید_سیدمحسن_حسنـــــی🌷 《ســـــالروز شهـــــادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
⇧⇧ ☀️ ۱۲ تیـــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۲۹ شــوال ۱۴۴۰ 🌲 3 ژوئیــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام ڪاظم (ع) ▫️امام رضــــا (ع) ▫️امام جــواد ‌(ع) ▫️امام هــادی ‌‌(ع) ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا ای مدعی . . . که می‌گذری بر کنار آب ما را که غرقه‌ایم ندانی چه حالت است #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾 °•{سردار رشید اسلام #شهید_تقـــــی_بهمنـــــی🍃🌹}•° 💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🔹انقلاب ما، مانند نهالی نو است که احتیاج به آب دارد و ما مسلمانان برای آبیاری آن باید خون بدهیم تا این نهال بعد از چند زمانی ثمر خود را بدهد. 🔹حقیقتا شهید قلب تاریخ است زیرا با خون خود آزادی و انسانی زیستن را برای بازماندگان آموزش می‌دهد بنابه به قول شهید تاریخ دکتر شریعتی «خدایا خوب زیستن را به ما بیاموز خود بهتر مردن را خواهیم آموخت». ●فرمانده عملیات سپاه همدان °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
‌ 🌸🍂 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 #شهید_دکتر_سیدمحمد_شکری🍃🌹 ◽️خیره شده بود به آسمان حسابی رفته بود توی لاک خودش... بهش گفتم: «چی شده محمد؟» انگار که بغض کرده باشه، گفت: «بالاخره نفهمیدم ارباً اربا یعنی چی؟ میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه یا باید بعد از عملیات کربلای ۵ برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط مقدم بهش برسم» ◽️توی بهشت زهرا که می‌خواستند دفنش کنند، دیدمش؛ جواب سؤالش رو گرفته بود با گلوله توپی که خورده بود به سنگرش، "ارباً اربا" شده بود مثل مولایش حسین (علیه‌السلام). #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهل‌ویکم 🔹سلما نامزد کرده بود و
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹صالح آرام و قرار نداشت، آنقدر طول و عرض حیاط را قدم زده بود که کلافه شده بودم.😩 سلما و علیرضا بازگشته بودند و حال سلما هم تعریف چندانی نداشت. علیرضا مدام دلداری‌اش می‌داد و سعی می‌کرد مانع از این شود که پدرجون اشک‌ها و ناراحتی سلما را ببیند. 🔸دکتر گفته بود قلب پدرجون ضعیف و کم توان شده بود و افتادنش بابت حمله‌ی قلبی بوده که به خیر گذشته اما امکان این را دارد که دوباره این حملات ادامه داشته باشد چه بسا در ابعاد بزرگتر😔 🔹زهرا بانو و بابا هم آمده بودند و کنار رختخواب پدرجون نشسته بودند. پدرجون اصرار داشت روی مبل بنشیند اما پزشک، استراحت تجویز کرده بود.☝️🏻 🔸قرار بود صالح فردا در اولین فرصت، پدرجون را به پزشک متخصص ببرد که تحت نظر باشد. 🔹ــ صالح جان... عزیزم بیا بشین یه چیزی بخور ناهارمون که هنوز دست نخورده، بیا که پدرجون هم اذیت نشه.😘 🔸نمی‌تونم چیزی از گلوم پایین نمیره. ــ بچه شدی؟ پس توکلت چی شده؟ من همیشه به ایمان محکم تو غبطه می‌خوردم. حالا باید اینجوری رفتار کنی؟ خودتو نباز؛ خدا رو شکر که هنوز اتفاقی نیفتاده.😒 🔹بهم حق بده مهدیه. نمی‌خوام ناشکری کنم. اول که دستم... ای خدا منتی نیست... من خودم خواستم و به نیت شهادت رفتم ولی جانباز شدن خیلی سخت‌تره😔 بعدش که بچه😭 اگه بود یه ماه دیگه دنیا می‌اومد. حالا هم پدر‌جون😔 🔸بخدا مهدیه بعد از فوت مامان دلم به پدرجون خوش بود. اگه بلایی سرش بیاد من دق می‌کنم.😢 سلمای بیچاره رو بگو که تو این شرایط سردرگمه. می‌دونی به من چی می‌گفت؟ 🔹اشکش سرازیر شد😭 و ادامه داد: ــ می‌گفت نامزدیش و بهم بزنم که بتونه از بابا مراقبت کنه. می‌گفت چطور می‌تونم برم سر خونه زندگیم؟ اصلا پاک قاطی کرده. خودت می‌دونی که چقدر علیرضا رو دوست داره😔 🔸نگران نباش. اونم الان مثل تو ناراحته و سردرگم. تازه، سلما دختره و عاطفی‌تر از تو... قبول داشته باش خیلی تحملش براش سخته. پدرجون هم که چیزیش نیست... شما از همین حالا خودتون و باختید😒 تو اگه محکم باشی مثل همیشه، دل سلما هم گرم و امیدوار میشه. ان‌شاء‌الله این بحران هم رفع میشه. حالا بیا یه لقمه شام بخور پدرجون همش میگه صالح کجاست. بیا قربونت برم.😘 🔹دستم را دور کمرش حلقه کردم و باهم به بقیه پیوستیم. چشمان سلما همچنان خیس و متورم بود و خودش را در کنار علیرضا پنهان کرده بود. ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_سیدمهدی_جـــــودی🍃🌹}•° ♦️ آخرین پیامک مهدی به مادر ⇩⇩ 💠مهدی ساعت چهار بعد از ظهر از مشهد به مقصد سوریه به راه افتاد و ساعت ۴:۳۷ این پیامک را برای من فرستاد: 《سلام. اگر خوبی و بدی از من دیدید من را حلال کنید و هر موقع  شما را اندوه گرفت به یاد حضرت زینب(س) بیفتید و طوری اشک نریزید که دشمنان شاد شوند و صبر زینبی پیشه کنید. خدانگهدار ای یاران. "لبیک یا زینب(س)"》 راوی 👈 مادر شهید ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #پوستر | #شهدایی #سرافرازان 📜 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ‌⇩↯⇩ 《راه شهیدان را ادامه دهید كه آن
°•|🍃🌸 | ⇩↯⇩ 《کاش بیاید روزی که نابودی رژیم منحوس صهیونیستی را با تو جشن بگیریم سردار! شاید هم با یاد تو …! اصلا کاش خبری بیاید از تو …》 °•{ســـــردار‌ جاوید نشان 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯