eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌾 #دلنوشتـــــہ 🔻خواهرم!! این زخم بدحجابی توست بر گردن برادرت... چند علیِ دیگر باید به مسلخ بروند تا تو به #چادرِ_مادر پناهنده شوی؟؟ ‌°•{امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر #شهیـد_علـــــی_خلیلـــــی🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{ســـــردار والامقام #شهید_محمد‌ابرا
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{امیـــــر سپهبـــــد #شهیـد_علی_صیـاد_شیرازی🍃🌹}•° 💠امام خامنه‌ای‌⇩⇩ 《راه را با این ستـــــاره‌ها مےتوان پیدا ڪرد‌》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌿 ♨️ 🔹در خاطره ای از سردار عراقی، فرمانده لشکر پیاده ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) آمده است: شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراههای هور فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است، غافل از اینکه دشمن از آن سنگر، حرکات ما را نظاره می کرد😬 🔸ناگهان از پشت سر، قایق ما زیر آتش رگبار تیربار💣 سنگر قرار گرفت. دو تن از همراهــــانم و یکــی هم مجــروح شد😔 دو گلوله به سمت راست سینه ام اصابت کرد و ریه هایم را سوراخ و از پشت کمرم بیرون آمد🤕 🔹همان وقت، به چهار نفر از همراهان که سالم بودند، دستور دادم که برگردند، و من با پیکر دو شهید، یکه و تنها ماندم، عراقیها آمدند، جیبهای ما را خالی کردند و قایق را هم به کنار سنگرشان بردند 🔸بعد از آن دوباره عراقیها به طرف قایــق آمــدند و یــکی از آنها متـــوجّه شـد که من زنده ام و به صــــورتم آب ریخت. چشمهایم باز شد😵 🔹مرا به سنگر خود بردند. دستهای مرا بستند و شکنجه ام کردند و اطلاعات می خواستند و حتی دوبار مرا با ریه تیر خورده به داخل آب انداختند. 🔸وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، دیگر تنفس برایم سخت بود و با دست و پا زدن، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. 🔹آن ها هم ایستاده بودند تا ظهر شد. به آنها گفتم دستم را باز کنید تا بخوانم اما اعتنا نکردند. با اشاره نماز📿خواندم 🔸تا اینکه متوجه شدم عراقیها دارند وسایلشان را جمع می کنند تا عقب نشینی کنند✌ 🔹آنها رفتند و مرا که دیگر رمقی نداشتم، تنها گذاشتند. تلاش کردم و دستهایم را باز کردم و به زحمت جلیقه ای پوشیدم و تصمیم گرفتم به داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وقتی وارد آب شدم،آب به داخل ریه هایم رفت و دیگر قادر به نفس کشیدن نبودم.😵 🔸با زحمت زیاد خودم را از آب بیرون کشیدم و بی حال روی زمین افتادم، ناگهان متوجه صدای قایقهای خودی شدم. بچه های یکی از گردانهای لشکر قم آمدند. مرا شناختند و به عقب منتقل کردند. بی هوش شدم. 🔹در بیمارستان شهید دستغیب شیراز چشمهایم را باز کردم. بالای تخت من کاغذی زده بودند که نوشته بود: عراقی .... 🔸خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، محکم بر سر من کوبید و گفت: ای قاتل عراقی! 🔹اما من که بی رمق روی تخت افتاده بودم، به او گفتم: من عراقی نیستم، فامیلی من عراقی است😂 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 آخرین سطر از #وصیتنـــــامہ ▫️خواهرم! عفت خود را زهـرایی ڪن ▫️بـــرادرم! غیـــــرتت را علـــــوی... °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_حجت_اصغری‌شربیانی🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻معاون اسبق فرمانداری رامسر🔻 #شهیـد_عقیـــــل_عبـــــاس‌مفـــــرد🌷 《‌ســـــالروز شهـــــادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #پنج‌شنبـــــہ ☀️ ۲۷ تیـــــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۱۵ ذی‌القعده ۱۴۴۰ 🌲 18 ژوئیــــــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #لااِله‌َاِلا‌اللّه‌ُالْمَلِكُ‌الْحَـــقّ‌الْمُبیـــنْ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام حســن عسڪری (ع) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا صبــح یعنے؛ طلـوعِ شـما بر مَدارِ بے قرارے مـن . . . #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 《اجتمـــــاع عظیـــــم #دختـــــران_انقـــــلاب》 🌸در حمـــــایت از #حجـــــاب🌸 🔴 با حضور خانواده‌ #شهیـــــدان⇩⇩ ● محسن حججی ● ابراهیم هادی ● احمدی روشن ● تورجی زاده ● خیزاب ● جواد محمدی ● امید اکبری ● محمدحسین حدادیان ● مجید قربانخانی ● رسول خلیلی ● اصغر وصالی #اصفهان حسینیه رضوی خیابان کمال #هوای_شهر_را_تازه_می_کنیم #نشر_حداکثری ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 [•مدافـــــع حـــــرم و مــــداح اهل بیت #شهیـد_محمـــــد_آژنـــــد🍃🌹•] #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄 ◽️محمد روضه‌های حضرت زهرا(س) را بسیار سوزناک می‌خواند و واقعاً می‌سوخت؛ ◽️اولین تیری هم که به وی اصابت کرد در پهلویش بود و دو ساعت بعد نیز با تیر «قناصه»، سر وی را هدف قرار می‌دهند که به #شهادت می‌رسد. ◽️وقتی من با عکس «محمد» نجوا می‌کردم، به وی گفتم که «محمد! تو همان چیز‌هایی که در مداحی‌هایت برای ائمه اطهار (ع) می‌خواندی را خودت دیدی؛ پهلویت مانند حضرت زهرا(س) ضربه خورد و مانند امام حسین(ع) بدنت در بیابان ماند. راوی 👈 مادر شهید °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #دلنوشتـــــہ ●|بیچاره‌ها از ملتے مےڪشند ڪہ دعــاے بعد نمـــــازشان #شهــــــــــادتـــــــ استــــــــ ... °•{مدافـــــع وطـــــن #شهید_امیـــــد_اکبـــــری🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانه‌ای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_ششم 《معامله》 📌خیلی تعجب کرده
✨﷽✨ 💖═══════💖═══════💖 《زندگی مشترک》 📌وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... . به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می‌مونم ... جرأت نمی‌کردم بهشون بگم چکار می‌خوام بکنم ... ما جزء خانواده‌های اصیل بودیم👌 و دوست‌هامون هم باید به تأیید خانواده می‌رسیدن و در شأن ارتباط داشتن با ما می‌بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... . اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد🍃✨ و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواجمون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت📝 کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... . اصلا شبیه اون آدمی که قبل می‌شناختم نبود ... با محبت☺️😍 بهم نگاه می‌کرد ... اون حالت کنترل شده و بی‌تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می‌کرد من رو بخندونه😁 ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می‌کرد تا از اون حالت در بیام ... . از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی🐑 رو داشتم که دارن سرش رو می‌برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می‌گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج💞 لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم‌هام می‌بارید ... . شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی‌حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم🎒 رو بردارم ... . خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی‌تونی وارد خونه من بشی ... .😳 هنوز مغزم داشت روی این جمله‌اش کار می‌کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...😊 چند قدم👣 ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب‌های💤💤 قشنگ ببینی ... و رفت ... . ✍ ... ⇩↯⇩ 💖═══════💖═══════💖 👇👇 ➣ @zahrahp ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #دلنوشتـــــہ ای ڪه بر تربت من می‌گذری، روضـه بخوان نام #زینب شنوم، زیرِ لحد گریه کنم 《 #شهیـد_دهقـــــان بر سرِ مـــــزار #شهیـــــد_خلیلـــــی》 #پنج‌شنبه‌های_دلتنگی #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯