eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #سلام_امام_زمانم🌼 💠 پشت دیوار بلند زندگی مانده ایم چشم انتظار یک خبر 💠 یک انا المهدي بگو یابن الحسن عج تا فرو ریزدحصار غصه ها 🌸الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌸 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #شهیــــدانه وادی عشـــــ❤️ـــــــق .. بسی دور و دراز است .. ولـــــــی ... طی شود .. جاده ی صدســـــاله.. به آهــــــی گاهـــــی..💔 #دلنوشته_شهــــدایی #شهـــــدا_همیــــشه_نگــــاهی 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖ 🌼~ســــــلامــ ... #صبــحتــــون_شــھــــدایــے🌹🍃
🍃🌹 ❤️ جان دلم! امروز بیا... بنشین لحظه ای رو در روی من چای عطردار میخواهم! چای از من، عطرش با تو ... #جاویدالاثر #شهید_مهدی_نظری🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 🔴 تقاضای #شهید_نواب در پای جوخه اعدام ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ▫️زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند. سرهنگ پرسيد: «اگر خواسته ای داريد بگوييد؟» ▫️سيد تقاضای آب برای غسل #شهادت نمود. ▫️آب سرد بود، نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد، رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم. ▫️اما مهم نيست، خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به #شهادت بيشتر می شود. ▫️رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم، محمدم، مظفرم، زودتر آماده شويد، زودتر غسل #شهادت كنيد، امشب جده ام #فاطمه_زهرا (س) منتظر ماست.» ▫️پس از غسل #شهادت به نماز ايستاد. ▫️افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه می كردند. 🔻دستان به قنوت رفته اش حريم آسمان مناجات بود. #شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی🌹 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ✍ #فرازی_از_وصیتنامه ﷽ ━━━━💠🌹💠━━━━ ▫️ای عزیزان مؤمنان خدا به درگاه خدا توبه کنید باشد که خدا گناهانتان را مستور و محو گرداند ▫️بدانید این دنیا یک مسیر بیش نیست یک راه زیاد نیست جز حرکت به سوی خدا هیچ نیست✨ #شهید_اسماعیل_لشگری🌹🍃 #فرمانده_دلاور_گردان_عمار #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #کلام_شهید ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ♻️ #شهید_چمران میگفت ▫️توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ... سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم ▫️اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ... رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم ▫️می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... 🔻اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی ...👌 #چمرانِ_خمینی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_پنجــــاه و چهارم ۵۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 و پنجم ۵۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎ببخشید تلفن☎️ رو ندادم. گفت نمی تونه زیاد حرف بزنه. حالش خوب بود. خواست اینو به همه بگم. مادرت زیر لب خدا را شکر می کند و به صورتم نگاه 👀 می کند. – حالش که خوبه پس تو چرا این جوری گریه می کنی❓ به یک قطره اشک😢 روی مژه اش نگاه می کنم و می گویم: به همون دلیلی که پلک شما هم خیسه. سرش را تکان می دهد و از جا بلند می شود و به سمت حیاط می رود. – می رم گل ها🌻 رو آب بدم. دوست ندارد بی تابی مادرانه اش را ببینم. فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوار رو به رویش، اشک😭 می ریزد. دستم را روی شانه اش می گذارم. آروم باش آبجی. بیا بریم پشت بوم هوا🌬 بخوریم. شانه اش را از زیر دستم بیرون می کشد. – من نمیام. تو برو. – نه تو نیای نمیرم.😔 سرش را روی زانو می گذارد. – می خوام تنها باشم ریحانه. نمی خواهم اذیتش کنم. شاید بهتر است تنها باشد. بلند می شوم و همان طور که سمت حیاط می روم، می گویم: باشه عزیزم. من می رم. تو هم خواستی بیا.☺️ زهرا خانوم با دیدنم می گوید: بیا بشین روی تخت، میوه🍎 بیارم بخور. لبخند می زنم.☺️ می خواهد حواسم را پرت کند. – نه مادر جون. اگر اشکال نداره من برم پشت بوم. – پشت بوم❓ – آره دلم گرفته. البته اگر ایرادی نداره. – نه عزیزم. اگه این جوری آروم میشی برو. تشکر 🙏 می کنم. نگاهم به شاخه گل های کنده شده می افتد. – مامان اینا چی ان❓ – اینا یه کم پژمرده شده بودن. کندم به بقیه آسیب نزنن. – میشه یکی بردارم❓ – آره گلم. بردار. خم می شوم و یک شاخه گل رز🌹 برمی دارم و از نردبان بالا می روم. نزدیک غروب🌅 است و به قول بعضی ها خورشید لبه ی تیغ است. نسیم روسری ام را به بازی می گیرد. همان جایی که لحظه آخر رفتنت را تماشا کردم می ایستم. چه جاذبه ای دارد. انگار در خیابان ایستاده ای و نگاهم 👀 می کنی. با همان لباس رزم و ساک دستی ات. دلم نگاهت را می طلبد. شاخه گل را بالا می گیرم تا بو کنم که نگاهم به حلقه ام💍 می افتد. همان عقیق سرخ و براق. بی اختیار لبخند می زنم. از انگشتم در می آورم و لب هایم را روی سنگش می گذارم. لب هایم می لرزد. “خدایا فاصله تکرار بغضم چقدر کوتاه شده❗️” یک بار دیگر به انگشتر💍 نگاه می کنم که یک دفعه چشمم به چیزی که روی رینگ نقره ای رنگش حک شده می افتد. چشم هایم را تنگ😶 می کنم. “علی – ریحانه” پس چرا تا به حال ندیده بودم❗️ اسم تو و من کنار هم، داخل رینگ حک شده. خنده ام می گیرد، اما نه از سر خوشی. مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمی تواند برای دلتنگی اش جواب باشد. انگشتر را دستم می اندازم و یک برگ گل از گل رز🌹 را می کنم و رها می کنم. نسیم آن را به رقص وادار می کند. “چرا گفتی هر چه شد محکم باش⁉️ مگه قراره چی بشه❓”  یک لحظه فکری کودکانه به سرم می زند. یک برگ گل دیگر می کنم و رها می کنم. – بر می گردی…✨ یک برگ دیگر می کنم. – بر نمی گردی.. بر می گردی… بر نمی گردی… و همین طور ادامه می دهم. یک برگ دیگر مانده. قلبم می ایستد. نفسم به شماره می افتد. – بر نمی گردی.😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🌹🍃🌹 🍃🌹↬ @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹 🎞 #کلیپ_تصویری ♻️ خاطره شنیدنی #رهبر_انقلاب از #شهید_نواب_صفوی 👈 با دیدن نواب به مبارزه سیاسی علاقمند شدم.. #شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی🌹 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 ♻️ #خاطرات_شهدا ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ▫️من و سعید ۴ سال هم اتاقی بودیم در این ۴ سال بارز ترین ویژگی‌اش صداقتش بود و در هیچ شرایطی #دروغ نمی گفت. ▫️بسیار به #نماز_اول_وقت اهمیت می داد. ▫️هیچ وقت #غیبت نمی کرد و در جمعی اگر غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد. ▫️در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمی‌شد، و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد می‌کرد. ▫️صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سر کار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟» ▫️می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد». #مدافـع_حـرم #شهید_سعیـد_ڪمالـی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ♻️ #پرواز_تا_خدا 👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️
🍃🌹 ♻️ 👈 « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️ 🌹 عدم گناه در حضور رفیق🌹 ▫️آیا در حضور دوستی معنوی به این با صفایی میتوان گناه گرد ؟ ▫️نگاهامون ، رابطه هامون با همکلاسی های نامحرم ، چت با نامحرم ، غیبت ، دروغ ، کاهل نمازی ، کم فروشی ، کم کاری در شغل ، بد اخلاقی در منزل ، فیلم و کلیپ نامناسب در موبایل ، .... ▫️مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد .... ان شاء الله ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🍃🌹↬ @shahidane1