4_5832469045693122122.mp3
1.13M
🔸 #خداحافظی🍃
#صــــوتــــ۶☢
هربار به جبهه میرفت میگفت
مامان دارم میرم خداحافظ
میگفتم صبرکن آیینه و قرآن بیاورم
تا سرکوچه همراهی ات کنم
باخواهش میگفت...
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
ــــــــــــ~~❤️~🌼~❤️~~ــــــــــ
#فــرازےازوصیتنــامہ🔻🔻
《از همگی درخواست میکنم که #ولی_فقیه و نائب بر حق آقا #امام_زمان (عج) را تنها نگذارند و در همه حال حامی و پشتیبان او باشند تا #اسلام ضربه نخورد و این عَلَم به دست صاحب اصلی خود برسد ان شاء الله.》
ـ><><><><><><><><><><><
#شهیــدعبــدالله_قــربــانــے🌹🍃
《ســــــالروزشهــــادتــــ❤️》
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
🔴 #اولین_انتشار
💠 آرامش یعنی شنیدن کلمات از زبان تو...
•┈••✾••┈•
#شهید_سید_مجتبی_علمدار 🌹🍃
👈بمناسبت #سالروز_شهادت💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 1⃣ ⇦ #اعــــزام 🔸بار اولش بود که آمده بود منطقه پرسیده بودند بار چند
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
2⃣ ⇦ #نوجــــوان_ها
🔸اندازه پسر خودم بود؛ سیزده،چهرده ساله...
وسط عملیات یکدفعه نشست!
🔸گفتم حالا چه وقت استراحته بچه؟!
🔸گفت بند پوتینم شل شده، می بودم راه می افتم!
🔻بلند نشد، هر دو پایش تیر خورده بود، برای روحیه ما چیزی نگفته بود!
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
﷽
━━━━━💠🌸💠━━━━━
#فرازی_از_وصیتنامه
💟دلم برای حرم حضرت رقیه (ع) و حضرت زینب (ی) خیلی تنگ است. به این سفر می روم چون نیاز است الان در آنجا باشم.
💠به خاطر آرامش دل حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) و امام حسن (ع) و حضرت عباس (ع) به سوریه رفتم تا به حضرت زینب (س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب (ع)».🌸✨
⬅️نشر بمناسبت⇦《سالروزولادت》
مدافــــ🔻حــــرمـ🔻ــــع
#شهید_علــــے_امــــرایــــے🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته🔻 #قسمــتــــــ_سی30 👈این داستان⇦ 《دعوتنامه》 ــ≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته🔻
#قسمــتــــــ_سی و یکم ۳۱
👈این داستان⇦ 《 هدیه خدا》
ــ≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤
🎉عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد...❣
دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ...✨
سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ...📿
بقیه مسخره ام می کردن ...
- از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ...👶
ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ...💛
دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست💔 ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ...🗒
رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ...💜
درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ...🎁
خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود😍... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ🙄 ... یا خنده های تمسخرآمیز نصیبم می شد ...😏
اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ...🌾🌸
از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ...🚙
این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم❤️ ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید🌞 ... توی اون جاده بیابانی ...
وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم🔑 ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ...☺️
ــ* ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ
#ادامــــــہ_دارد....💠💫💠
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖