🌹🍃🍃
#شهید «موسی مقاری» در تاریخ 1 تیر 1344 چشم به جهان گشود. وی که همراه شهید «حسن خراسانی» و شهید «علی ناسوتی» به بوکان میرفت در تاریخ 11 دی 1363 در کمین منافقین کوردل گرفتار شد و به درجه رفیع #شهادتــــــ💔 نائل آمد...
ـ"*"*"*"*"*"*"*"*"*"*"*"*"
#شهیدموســےمقــاری🌹🍃
《ســــالروزشــھــــــادتــــــــــ🌷》
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـے و هشتم ۳۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔘چی ک
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_ســـے و نهم ۳۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🏵مرد سجده آخرش را که می رود، تو دیوانه وار بلند می شوی و به سمتش می روی. من هم به دنبالت بلند می شوم. دستت را دراز می کنی و روی شانه اش می زنی.
– ببخشید❗️
برمی گردد و با نگاهش می پرسد: بله❓
همان طور که کودک وار اشک می ریزی😭، می گویی: فقط خواستم بگم دعا کنید منم لیاقت پیدا کنم بشم همرزم شما.😔
لبخند روی لب های مرد می نشیند.😊
– اولاً سلام. دوم پس شما هم آره❓
▫️سرت را پایین می اندازی.
– شرمنده. سلام علیکم. ما خیلی وقته آره. خیلی وقته.👌
🔻– ان شاءالله خود آقا حاجتت رو بده پسر.
– ممنون. شرمنده یهو زدم رو شونه تون. دلِه دیگه. یاعلی❗️
پشتت را می کنی که او می پرسد: خب چرا نمی ری❓ این قدر بیتابی و هنوز اینجایی❓ کارهاتو کردی❓
با هر جمله ی مرد بیشتر می لرزی و دلت آتش می گیرد. نگاهت👀 فرش را رصد می کند.
– نه حاجی. دستمو بستن. می ترسم برم.😞
او بی اطلاع جواب می دهد: دستتو که فعلاً خودت بستی جوون. استخاره کن ببین خدا چی میگه.✨
بعد پوتین هایش را بر می دارد و از ما فاصله می گیرد. نگاهت خشک می شود به زمین. در فکر فرو می روی.🤔
– استخاره کنم⁉️
شانه بالا می اندازم.
– آره. چرا تا حالا نکردی؟ شاید خوب دراومد.👌
– آخه… آخه همیشه وقتی استخاره می کنم که دو دلم. وقتی مطمئنم، استخاره نمی گیرم خانوم.🙂
– مطمئن؟ از چی مطمئنی❓
🔻صدایت می لرزد.
– از این که اگرم برم، فقط سربارم. همین! بودنم بدبختی میاره برای بقیه.😔
– مطمئنی❓
نگاهت👀 را می چرخانی به اطراف. دنبال همان مرد می گردی، اما اثری از او نیست. انگار از اول هم نبوده. ولوله به جانت میفتد.😐
– ریحانه! بدو کفشتو بپوش. بدو.
همان طور که به سرعت کفشم را پا می کنم، می پرسم: چی شده❓چی شده❓
– از دفتر همین جا استخاره می گیریم. فوقش حالم بد میشه اونجا. شاید حکمتیه. اصلاً شاید هم نشه. دیگه حرف دکترم برام مهم نیست. باید برم.🙄
– چرا خودت استخاره نمی کنی❓
– می خوام کس دیگه بگیره.
🔻مچ دستم را می گیری و دنبال خودت می کشی. نمی دانیم باید کجا برویم. حدود یک ربع می چرخیم. آن قدر هول کرده ایم که حواسمان نیست که می توانیم از خادم ها بپرسیم. در دفتر پاسخگویی، روحانی با عمامه سفید نشسته است و مطالعه می کند. در می زنیم و آهسته وارد می شویم.✋
– سلام علیکم.
روحانی کتابش را می بندد.📓
– وعلیکم السلام. بفرمایید❗️
– می خواستم بی زحمت یه استخاره بگیرید برامون حاج آقا❗️
لبخند☺️ می زند و به من اشاره می کند.
– برای امر خیر ان شاءالله❓
– نه حاجی عقدیم💞. یعنی موقت.
– خب برای ازدواج دائمتون می خواید❓
نه.....
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🚨 #خبر_فوری
🌷بازگشت ستاره ای از آسمان خانطومان ...
یوسف گمگشته باز آمد به کنعان...
🔴پیکر مطهر شهید مدافع حرم
#شهید_علیرضا_بریری🌹🍃
از شهدای #خانطومان بعد از قریب سه سال به وطن بازگشت و در آغوش خانواده اش آرام گرفت...
🕊 #شهادت⇦۱۶ اردیبهشت ۹۵
#مهمانی_دگر_از_خانطومان_بازگشت
➖خوش اومدی خادم الشهدای #هفت_تپه
از بلباسی و کابلی و بقیه #خانطومانی ها چه خبر؟😭😭
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122122.mp3
1.13M
🔸 #خداحافظی🍃
#صــــوتــــ۶☢
هربار به جبهه میرفت میگفت
مامان دارم میرم خداحافظ
میگفتم صبرکن آیینه و قرآن بیاورم
تا سرکوچه همراهی ات کنم
باخواهش میگفت...
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
ــــــــــــ~~❤️~🌼~❤️~~ــــــــــ
#فــرازےازوصیتنــامہ🔻🔻
《از همگی درخواست میکنم که #ولی_فقیه و نائب بر حق آقا #امام_زمان (عج) را تنها نگذارند و در همه حال حامی و پشتیبان او باشند تا #اسلام ضربه نخورد و این عَلَم به دست صاحب اصلی خود برسد ان شاء الله.》
ـ><><><><><><><><><><><
#شهیــدعبــدالله_قــربــانــے🌹🍃
《ســــــالروزشهــــادتــــ❤️》
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
🔴 #اولین_انتشار
💠 آرامش یعنی شنیدن کلمات از زبان تو...
•┈••✾••┈•
#شهید_سید_مجتبی_علمدار 🌹🍃
👈بمناسبت #سالروز_شهادت💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 1⃣ ⇦ #اعــــزام 🔸بار اولش بود که آمده بود منطقه پرسیده بودند بار چند
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
2⃣ ⇦ #نوجــــوان_ها
🔸اندازه پسر خودم بود؛ سیزده،چهرده ساله...
وسط عملیات یکدفعه نشست!
🔸گفتم حالا چه وقت استراحته بچه؟!
🔸گفت بند پوتینم شل شده، می بودم راه می افتم!
🔻بلند نشد، هر دو پایش تیر خورده بود، برای روحیه ما چیزی نگفته بود!
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
﷽
━━━━━💠🌸💠━━━━━
#فرازی_از_وصیتنامه
💟دلم برای حرم حضرت رقیه (ع) و حضرت زینب (ی) خیلی تنگ است. به این سفر می روم چون نیاز است الان در آنجا باشم.
💠به خاطر آرامش دل حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) و امام حسن (ع) و حضرت عباس (ع) به سوریه رفتم تا به حضرت زینب (س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب (ع)».🌸✨
⬅️نشر بمناسبت⇦《سالروزولادت》
مدافــــ🔻حــــرمـ🔻ــــع
#شهید_علــــے_امــــرایــــے🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته🔻 #قسمــتــــــ_سی30 👈این داستان⇦ 《دعوتنامه》 ــ≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته🔻
#قسمــتــــــ_سی و یکم ۳۱
👈این داستان⇦ 《 هدیه خدا》
ــ≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤
🎉عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد...❣
دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ...✨
سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ...📿
بقیه مسخره ام می کردن ...
- از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ...👶
ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ...💛
دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست💔 ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ...🗒
رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ...💜
درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ...🎁
خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود😍... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ🙄 ... یا خنده های تمسخرآمیز نصیبم می شد ...😏
اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ...🌾🌸
از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ...🚙
این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم❤️ ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید🌞 ... توی اون جاده بیابانی ...
وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم🔑 ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ...☺️
ــ* ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ
#ادامــــــہ_دارد....💠💫💠
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌸 🍃 شهید محمود نریمانی🍃 🌸
🔸 همیشه میگفت :
هرچی میخواید
از شهدا بگیرید.👌
ازشون بخواید براتون دعا کنن.
من خودم خیلی چیزها از شهدا گرفتم.
🌷 شادی روحش و جهت رفع حوائج خودتان #صلوات
ــــ🌼ـــــ🌼ــــــ🌼ـــــ🌼ـــــ🌼ـــ
🔻مــــدافــــع حــــــــرم🔻
#شهیدوالامقام_محمودنریمانی🌹🍃
✨《ســــالــــــروزولادتــــ》✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌼❤️🌼
《بدون تردید #خون به ناحق ریخته این #شهیدمظلوم به سرعت اثر خواهد کرد و دست انتقام الهی گریبان سیاستمداران سعودی را خواهد گرفت..!》
💠مقام معظم رهبری 💠
ـ-----------------------------------↻
#آیت_الله_شهیدنِمرباقرالنمر🌹🍃
(رهبرشیعیان عربستان)
👈ســــالروز شهادتــــــــــ🍃🌸
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـے و نهم ۳۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏵مرد سج
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_چهلم ۴۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♨️کلافه دستت را داخل موهایت می بری. می دانم که حوصله نداری دوباره برای کس دیگری توضیح بدهی، برای همین به دادت می رسم.❣
– نه حاج آقا. همسرم می خواد بره جنگ. دفاع حرم. می خواست قبل رفتن یه استخاره بگیره.✨
حاج آقا چهره دوست داشتنی خود را کج می کند.
– پسر؛ توی این کار که دیگه استخاره نمی خواد. باید رفت.👌
– نه آخه… همسرم یه مشکلی داره که دکترا گفتن… دکترا گفتن جای کمک احتمال زیاد سربار می شه اونجا.😲
سرش را تکان می دهد. بسم الله می گوید و تسبیحش📿 را برمی دارد. کمی می گذرد و بعد با لبخند می گوید: دیدی گفتم؟ توی این کار نباید استخاره کرد. باید رفت بابا.👌🌹
با چفیه ی روی شانه ات، زیر پلکت را از اشک پاک می کنی و ناباورانه می پرسی: یعنی… یعنی خوب اومد❓
حاج آقا چشم هایش را به نشانه تأیید می بندد و باز می کند.💯
– حاجی جدی جدی؟ میشه یه بار دیگه بگیرید❓
او بی هیچ حرفی این بار #قرآن را برمی دارد و بسم الله می گوید. بعد از چند دقیقه دوباره لبخند می زند و می گوید: ای بابا جوون! خدا هی داره می گه برو، تو هی خودت سنگ می ندازی؟⁉️
هر دو خیره خیره نگاهش👀 می کنیم. می پرسی: چی دراومد…یعنی بازم؟
– بله! دراومد که بسیار خوب است. اقدام شود. کاری به نتیجه نداشته باشید.🍃
چند لحظه بُهت زده نگاهش😳 می کنی و بعد بلند قهقهه می زنی. دو دستت را بالا می آوری و صورتت را رو به آسمان می گیری.
– ای خدا قربونت برم من! اجازه ام رو گرفتم. چرا زودتر نگرفته بودم⁉️
بعد به حاج آقا نگاه می کنی و می گویی: دستتون درد نکنه. نمی دونم چی بگم؟🙏
– من چی کار کردم آخه؟ برو خدا رو شکر کن.
– نه! این استخاره رو شما گرفتی.✨
جلو می روی و تسبیح📿 تربتت را از جیبت در می آوری و روی میز، مقابل او می گذاری.
– این تسبیح📿 برام خیلی عزیزه، ولی الآن دوست دارم بدمش به شما. خبر خوب رو شما به من دادی. خدا خیرتون بده.❤️
او هم تسبیح📿 را برمی دارد و روی چشم هایش👀 می مالد.
– خیر رو فعلاً خدا به تو داده جوون. دعا کن❗️
خوشحال، عقب عقب می آیی.
– این چه حرفیه؟ ما محتاجیم.
چادرم را می گیری و ادامه می دهی: حاجی امری نیست❓
بلند می شود و دست راستش را بالا می آورد.✋
– نه پسر! برو یاعلی.
لبخند عمیقت را دوست دارم.😍 چادرم را می کشی و به حیاط می رویم. همان لحظه می نشینی و پیشانی ات را روی زمین می گذاری. چقدر حالت بوی خدا می دهد.✨🍃
«»«»«»«»«»«»«»«»«»
#ادامه دارد…✨❤️✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🔸کربلای چهار و قصه #آن_آشنای_منافق (۱) گیریم منافقین در اتاق تصمیم گیری عملیات کربلای ۴ رخنه و تمام
🔸کربلای چهار و قصه
#آن_آشنای_منافق (۲)
بعد توئیت درست یا نادرست دکتر محسن رضایی، سوراخ موش اجاره کنندگان زمان جنگ لب به سخن گشودن و خواهان شفاف شدن شکست عملیات کربلای ۴شدند.
بسم الله...
در ۱۳۶۵، دو سال مانده به آخر جنگ، نفراتی از ایران در #هتل_پاریزین_پاریس با هیئت رژیم غاصب نشستی را برگزار می کنند!!!
#آشنایان حاضر در آن جلسه چه کسانی بودند؟
#کربلای_چهار
#آشنا_نفوذی
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
•┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•
💢لا به لای روضه هایش از من پرسید :
▪️میدونی اِرباً اِربا که می گن یعنی چی؟
▪️گفتم :
مثل گلی که پرپر کنند و بپاشند اطراف؟!
▪️گفت : نه، توی شرهانی وقتی بدن یه شهید هفده هجده ساله رو جدا جدا توی شعاع دویست متری پیدا می کردیم، فهمیدم ارباً اربا یعنی چی...
🔻دست و پا و جمجمه و اعضا هر کدوم یه طرف بود...😭😭
📓برگرفته از #کتاب_عمار_حلب
مدافــــ🔻حــــرمـ🔻ــــع
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122121.mp3
1.62M
🔸 علمدار شجاع
#صــــــوتــــــ.۷☢
همراه سیدمجتبی دو نفر از پاسداران تیپ دوم لشکر۲۵کربلا برای فراگیری آموزش پرش با چتر به بادانشگاه امام حسین تهران اعزام شدند
آموزش تمام شد با اتوبوس درحال برگشتن به ساری بودیم که...
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🔸 علمدار شجاع #صــــــوتــــــ.۷☢ همراه سیدمجتبی دو نفر از پاسداران تیپ دوم لشکر۲۵کربلا برای فراگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا