eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|🍃🌸 °•{بسیجی دلاور #شهید_محمدحسین_زمردیان🌹}•° #فرازی_از_وصیتنامه ◽️مگر نمی‌گویید شهـــــادت در راه خدا سعــــادت است پس چه بهتر در راه خدا جهاد کنیم و به این سعادت دست یابیم. 《حسیــــن درس‌آموز شجاعت بسیجی از تو آموزد شجاعت》 °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #کلام_شهید 🔻و این چنین گفت: 《غــــرق دنیـــــا شده را جام #شهـــــادت ندهند》 °•{مدافع حرم #شهید_محسن_حججی🕊🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_چهاردهم _پیرزن اونجا افتاده بود..
✨﷽✨ ════════ ✾💙✾💙✾ _چاره اے نبود باید می‌رفتم...😔 _اوایل مهر بود کلاس‌هاے دانشگاه تازه شروع شده بود _ما ترم اولے‌ها مثل ایـݧ دانشگاه ندیده‌ها روز اول رفتیم تنها کلاسے کہ تو دانشگاه برگزار شد، کلاس ترم اولے‌ها بود دانشگاه خیلے خلوت بود.😳 _تو کلاس کہ نشستہ بودم احساس خوبے داشتم خوشحال بودم کہ قراره خانم مهندس بشم براے خودم😂 _تغییر و تو خودم احساس می‌کردم هیجاݧ و شلوغے گذشتمم داشت برمی‌گشت😬 هموݧ روز اول با مریم آشنا شدم دختر خوبے بود. _اولیـݧ روز دانشگاه پنج‌شنبہ بود. از بعد از اوݧ قضییہ تو بهشت زهرا هر پنجشنبہ می‌رفتم اونجا و بہ شهدا🌷 سر میزدم شهداے گمنام و بیشتر از همہ دوست داشتم هم بخاطر خوابے کہ دیدم هم بخاطر محمد جعفرے پسر هموݧ پیرزݧ نمیدونم چرا فکر میکردم جزو یکے از شهداے گمنامہ.🌹 _اوݧ روز بعد از دانشگاه هم رفتم بهشت زهرا قطعہ‌ے شهداے بی پلاک.🕊🌹 _زیاد بودݧ دلم میخواست یکیشون و انتخاب کنم کہ فقط واسہ خودم باشہ اونروز شلوغ بود سر قبر بیشتر شهداے گمنام🌷 نشستہ بود چشمام و چرخوندم کہ یہ قبر پیدا کنم کہ کسے کنارش نباشہ بالاخره پیدا کردم سریع دویدم سمتش نشستم کنارش و فاتحہ‌اے براش فرستادم سرم و گذاشتم رو قبر احساس آرامش می‌کردم🍃 یہ پسر بچہ صدام کرد: خالہ❓خالہ❓گل💐 نمیخواے سرم و آوردم بالا یہ پسر بچہ‌ے ۵ سالہ در حال فروختـݧ گل یاس بود عطر گلا فضا رو پر کرده بود برام جالب بود تا حالا ندیده بودم گل یاس بفروشـݧ آخہ گروݧ بود ازش پرسیدم: عزیزم همش چقدر میشہ❓ گفت: ۱۵تومـݧ ۱۵ تومــݧ بهش دادم و گلها رو ازش گرفتم چند تا شاخہ ببشتر نبود. بطرے آب و از کیفم درآوردم و رو قبر و شستم بوے خاک و گل یاس باهم قاطے شده بود لذت میبردم از ایـݧ بو گلها💐 رو گذاشتم رو قبر دلم میخواست با اوݧ شهید حرف بزنم اما نمیتونستم میخواستم باهاش درد و دل کنم اما روم نمیشد از گذشتم چیزے بگم براے همیـݧ بہ یہ فاتحہ اکتفا کردم.😔 یہ شاخہ گل یاس و هم با خودم بردم خونہ و گذاشتم تو گلدوݧ اتاقم هموݧ گلدونے کہ اولیـݧ دستہ گلے کہ رامیـݧ برام آورد بود و گذاشتہ بودم توش بهم ریختم ولے با پیچیدݧ بوے گل یاس تو فضاي اتاقم همه چیز و فراموش کردم و خاطرات خوب مثل چادرے شدنم اومد تو ذهنم.😌🍃 _همہ‌ے کلاس‌هاے دانشگاه تقریبا دیگہ برگزار میشد چندتا از کلاس‌ها رو کہ بین رشتہ‌ها، عمومے بود و با ترم‌هاے بالاتر داشتیم سجادے🙎‍♂ هم تو اوݧ کلاس‌ها بود. _مـݧ پنج‌شنبہ‌ها اکثرا کلاس داشتم و بعد دانشگاه می‌رفتم بهشت زهرا پیش شهید منتخبم🌷 سرے دوم کہ رفتم تصمیم گرفتم تو نامہ✉️ همہ چیو براش از گذشتم بنویسم و بهش بگم چی ازش میخوام _نامه رو بردم خندم گرفتہ بود از کارم اصلا باید کجا میذاشتمش بالاخره تمام سعے خودمو کردم و باهاش حرف زدم وقتے از گذشتم میگفتم حال بدے داشتم و اشک میریختم😭 و موقع رفتـݧ یادم رفت نامہ✉️ رو از اونجا بر دارم. با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون...🗣 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی ════════ ✾💙✾💙✾ 👇👇 🆔 @Zahrahp http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🍃🌸 #فرازی_از_وصیتنامه #شهید_محمدحسن_شهسواری🕊🌹 ◽️خدایا! این قطره خون ناچیز و جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام، از من بپذیر و اگر ارزشش را داشته باشم، قطره خون ناقابلم را که در راه مکتب ریخته شده است از من بپذیر. ◽️خدایا! به ما جان ده تا در راه تو بدهیم و در راه تو به شهادت برسیم. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_چهارم ⬇️ #تعداد_منازل_راه_و_فواصل_آنها ◾️فاصله نسبی هر منزل ۴ تا ۵ فرسنگ بوده و میزا
°•|🍃🌸 ⬇️ 🔴 ◾️ ⇦《بستان ابن معمّر (ابن عامر) به بطن نخله نیز مشهور است》 ◽️ ⇦این محل متعلق به عمربن عبدالله بن معمر بوده است. ◽️ ⇦هشتم ذی‌الحجه سال ۶۰ هجری معادل ۱۸ شهریور ماه ۵۹ شمسی. ◽️ ⇦امام درنگ کوتاهی در این محل داشته است. ◽️ ⇦این منطقه میان دو دره بوده است که به نخل یمنی و نخل شاهی مشهور بوده‌اند. ◽️ ⇦در این منزل فرزدق شاعر، همراه با مادرش امام را ملاقات کرد. امام و یارانش شمشیر و نیزه در دست داشتند. ابا عبدالله از فرزدق پرسید: پشت سر (کوفه) چه خبر؟ جواب داد: دلها با توست و شمشیرها با بنی‌امیه و تقدیر به دست خداست. فرزدق پرسش‌هایی درباره‌ی مناسک حج از امام پرسید و پس از دریافت پاسخ با شتاب دور شد تا خود را به حج برساند. (برخی این ملاقات را در منازل دیگر نوشته‌اند که ملاقات در این منزل دقیق‌تر است) 🔘➼‌┅══┅┅───┄ 🔴 ◾️ ⇦《ابطح》 ‌◽️ ⇦به سیلگاه وسیعی که در آن سنگریزه و ریگ است و نیز به دره پهن، مجرای فراخ، هموار و صاف و مسطح می‌گویند. ◽️ ⇦به نظر می‌رسد ورود به این محل همان روز هشتم ذی‌الحجه (یوم الترویه) باشد. (۱۸ شهریور ۵۹ شمسی) ◽️ ⇦امام به مقدار ساعتی در این منزل درنگ داشته است. ◽️ ⇦زمین صاف و هموار که برای اتراق مناسب بود. چند درخت و چاه آب در این منطقه بوده است. ◽️ ⇦به امام اطلاع دادند که یزیدبن ثبیط بصری به دیدنش آمده است امام برخاست تا زودتر به دیدار یزید و فرزندانش عبدالله و عبیدالله برود، یزید نیز با اشتیاق به دیدار امام رفته بود. وقتی یزید برگشت، امام را در محل خویش نشسته دید و گفت: بفضل الله و برحمة فلیفرحوا. (یونس، آیه ۵۸) یزید شادمان شد و با ۲ فرزندش هم سفر امام شد. امام در حق او دعا کرد. یزید ده فرزند داشت که فقط همین دو فرزند همراه او در کربلا شرکت کردند. ۲. پیوستن شخص دیگر را که همراه یزیدبن ثبیط بوده نیز در این محل ذکر کرده اند. نام او را عامر گفته‌اند. ... ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•|🍃🌸 #حرف_دل 🔴 حجـــــاب مصونیــــت می‌آورد نه محدودیـــــت!! ◽️خانم….شماره بدم؟!!   خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟  خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟  خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟  ◽️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!  بیچــاره اصـلا” اهل این حرفها نبود…این قضیه به شدت آزارش می‌داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی‌خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.  ◽️روزی به امامزاده‌ی نزدیک دانشگاه رفت… شاید می‌خواست گله کُند از وضعیت آن شهر لعنتی….!  دخترک وارد حیاط امامزاده شد، خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند… دردش گفتنی نبود….!!!!  رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح  نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…  ◽️چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…  خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می‌خوان زیارت کنن!!!  ◽️دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شهر شد… امــــا… ◽️اما انگار اتفاقی افتاده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد..! انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی‌کرد! احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! ◽️فکر کرد شاید اشتباه می‌کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد… دید چادر امامزاده را سر جایش نگذاشته…! #حجاب_فاطمی #دختران_زینبـی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
 °•|🍃🌸 #خصوصیات_اخلاقی #شهید_سیدمحمد_اسحاقی🕊🌹 ◽️صفات اخلاقی خوبی را به‌ تدریج کسب کرده بود. سخت‌کوشی، مطالعه زیاد، پرستاری و خدمت به دوستان مجروح در بیمارستان و خانواده شهدا، بیشتر سکوت کردن و کمتر حرف زدن و حفظ ارتباط با روحانیت و فرار از دوربین ویژگیهایی است که بیشتر از مقدس بودن و تقید به نوافل از او در خاطرم مانده است. ◽️هر چند هم اهل نماز شب بود و هم حتی‌المقدور نماز جماعتش ترک نمی‌شد و از صفات عجیبش این بود که سر بر بالش و متکا نمیگذاشت گویا نمی‌خواست دنیا خیلی گرفتارش کند. راوی 👈 برادر شهید #یادش_با_ذکر_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #دلنوشتـــــہ نمےدانم این شهیـــ🌹ــــد را چگونه مےشود توصیــــــف ڪرد ▫️گاهے عارفــــــ ▫️گاهے فیلسوفـــــ ▫️گاهے دانشمنـــــد ▫️گاهے فرمانـــــده ▫️گاهے عاشـــــــــــق ... 👈 ولے هر ڪــــہ بـود، دیگر ماننـدش نخواهد آمد.. °•{فرمانده قلبهـــــا #شهید_مصطفی_چمــــران🕊🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
4_5785377572560831800.mp3
5.03M
🎧🎧🎧 #فایل_صوتی 🌸 #غدیر_حقیقت_دین 💐من و تو عجـــب رفـــــاقت دیرینی 💐من و تو عجب قطره عجب دریایی 🎤 سیدمجید #بنی‌فاطمه 👏 #سرود 👌فوق زیبا #پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔺عکاس و خبرنــــگار🔺 🔻۸ سال دفاع مقدس🔻 #شهیـــد_امیـــــر_حلـــــم‌زاده🌷 《ســـــالروز ولادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯