بهترین مداحیهای اربعین امام حسین ع🏴
و ایام شهادت امام حسن مجتبی ع
و پیامبر اعظم ص
و آقاعلی بن موسی الرضا ع
در کانال آوای علویون👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/460587025C3da18baa33
◀️میتوانید تک تک مداحیارو از کانال
#آوایعلویون دانلود کنید👌👌👌👌
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_شانزدهم راوے👈رقیه حسین: بچهها حاضرید؟
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_هفدهم
یه ذره استراحت کردم
بعد پاشدم حاضر شدم برم پیش بابا🌷
یه مانتو آبی کاربونی پوشیدم و یه روسری فیروزهای سرم کردم، بازم مثل همیشه چادرم، همدم همیشگیم و سرم کردم
این بار با ماشین خودمون🚙 رفتم
درب ورودی مزار یه شیشه گلاب خریدم
به سمت مزار بابا حرکت کردم، درب گلاب و باز کردم
سلام بابایی✋
دلم برات تنگ شده
بابا ببین دخترت بزرگ شده براش خواستگار میاد
بابا من آقامجتبی رو خیلی وقته میشناسم پسر خوبیه
اگه واقعا عالیه من باهاش خدایی میشم💞 بیا بهم بگو بهش جواب مثبت بدم
بابا چرا سفره عقد باید من از حسین اجازه بگیرم نه از تو
بـــــــ😭😭ـــــــابـــــــ😭😭ـــــا
تا ساعت ۶ پیش بابا بودم
بعدش رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم
ساعت ۷:۳۰ بود رسیدم خونه
-سلام مامان جونم
++سلام دخترم
بهشون چی بگم؟
خندم گرفت از سوال مامانم
_اخه مادر من، بزار وارد شم بعد بپرس چقدر حولی آخه😁
_باشه دختر خوشگلم حالا بگو
-بگو بیان
++مبارک باشه
برق شادی تو چشمای مهربون مامانی موج میزد
راوے👈سیدمجتبے حسینے
مادرم میگفت ساعت ۹شب بیاد زنگ بزنه☎️ منزل خانم جمالی اینا دوباره بپرسه چیکار کنیم
این چند ساعت به من بیچاره چندسال گذشت
ساعت ۸شب بود که دیگه طاقتم تموم شد
مادر ساعت ۸ میشه زنگ بزنید🙈🙈
مادر ،در حالی که میخندید گفت: باشه عزیزم چقدر حولی😂
خجالت زده سرم و انداختم پایین
مادر تلفن و قطع کرد
-مادر چی شد
مادر: گفتن فردا ساعت ۹شب بیاید
-😍😍🙈🙈
ساعت ۸:۳۰ شبه داریم میریم خواستگاری
یه دست گل مریم و نرگس خریدیم
ضربان قلبم💓 بالای صدهزار میزنه
بالاخره رسیدیم خونه خانم جمالی اینا، فقط حسین و حاج خانم بودن
بعد از سلام علیک وارد خونه شدیم
حاج خانم :رقیه جان چای بیار ☕️☕️☕️
خانم جمالی چای آوردن، روم نمیشد سرمو بالا بگیرم راستش هیچ وقت چهرشون و درست ندیدم
چند دقیقه بود نشسته بودیم همش درباره چیزای مختلف حرف میزدن حسین چند دفعه اومد باهام حرف بزنه که انقدر حول بودم هی میگفتم چی ؟هان؟😁
حسین نگاهم میکرد خندش میگرفت
بالاخره رفتیم سر اصل مطلب😍
که مادر گفت حاج خانم با اجازه شما و حسین آقا
بچهها برن حرف بزنن
حاج خانم :رقیه جان آقاسید راهنمایی کن
یه ربع سکوت
خانم جمالی حرفی ندارید
-آقای حسینی اجازه عقد من با پدرمه اگه تایید کنن
من بهتون خبر میدم
مونده بودم هاج و واج اگه شهید منو قبول نکنه چی واای خدایا خودت کمک کن😔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
🏴.🏴.🏴
#سردار
#شهید_محمد_بنیادی
🔺فرمانده تیپ حضرت معصومه لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 مراسم عقد و ازدواج
◽️يك روز آمد پيشم و گفت: كاری دارم میروم منزل يك ساعته بر میگردم.
◽️من كه براي اولين بار با چنين تصميم غير منتظرهای روبهرو شده بودم، ناباورانه گفتم: چه عجب! شما و منزل؟
◽️گفت يك كار ضروری است؛ چارهای نيست؛ رفت و درست يك ساعت بعد بازگشت.
◽️هر چه از وی پرسيدم كار ضروریات چه بود نگفت. بعد فهميدم رفته بود تا در مراسم عقد و ازدواج خودش شركت كند!
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴..🏴..🏴
#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دلنوشته
▪️یا زینب(س)
جای مدافعان حرمت خالی بود دم دروازه ساعات مدافعانی که فریاد میزدند؛
《بی بی جان زینب، آن زمان که شما در شام غریب بودید گذشت و دیگر به هیچ احدی اجازه نمیدهیم به شما و سلاله اباعبدالله الحسین (ع) بیاحترامی کنند.》
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴.🏴.🏴
#مدافع_حرم
#شهید_امیر_لطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️این دنیا با تمام زیباییها و انسانهای خوب، مثل گذر است، نه ماندن و تمامی ما دیر یا زود باید برویم، اما چه بهتر که زیبا برویم.
◽️در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم. چه غصههایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد میشود، وگرنه نمیشود. کاش نمیدویدم، نه غصه میخوردم، فقط او را میخواندم.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻دفاع مقدس🔻
#شهید_احمد_سارباننژاد🌷
《سالروز شهادت》
🔹فرمانده گردان حضرت قمر بنیهاشم (ع)
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_حسینی
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۲۸ مهــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۲۱ صفـــــر ۱۴۴۱
🌲 20 اکتبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_هادی_شجاع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️مجید طاهری از دوستان "شهید هادی شجاع" در این زمینه میگوید: "هادی" قبل از اینکه جذب سپاه شود و در بسیج ویژه شروع به فعالیت کند؛ خیلی مشتاق بود که به سوریه برود.
◽️"شهید شجاع" توسط "شهید محمودرضا بیضایی " که ۲ سال پیش در سوریه به شهادت رسید آموزش نظامی دید و ارادت ویژهای به این شهید داشت. وقتی خبر شهادت محمودرضا را شنید بغض عجیبی گلویش را گرفت و سپس گفت باید انتقام "شهید بیضایی" را از این تکفیریها بگیرم.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_هفدهم یه ذره استراحت کردم بعد پاشدم حاض
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_هجدهم
راوی👈رقیه
به آقای حسینی گفتم که شرط من برای شنیدن و صحبت اصلی یا نه اصلا شرط ازدواجم با پدرمه و پدرم باید تاییدش کنه
از اتاق خارج شدیم مادر آقای حسینی گفت که دهنمون شیرین کنیم ؟🍰
-حاج خانم من به آقاحسینی گفتم شرط ازدواجم رضایت پدرمه
همین
خونه تو سکوتی طولانی فرو رفت بعد از چند دقیقه آقای حسینی و خانوادشون رفتن، بعد از رفتنشون مامان رو به سمتم کرد و گفت: رقیه این چه حرفی بود یعنی چی رضایت پدرم😳
-خانم رضایی محترم اون آقایی که تو مزار شهدا🌷 خوابیده
پدرمه
پدری که حتی مثل حسین و زینب یه بار هم آغوشش لمس نکردم
حسرت آغوش پدر میدونی یعنی چی مامان
اصلا پدر یعنی چی
حالا حقمه باید بیاد مجتبی رو تایید کنه
واگرنه به خود حضرت زهرا هیچوقت ازدواج نمیکنم فهمیدید
با گریه دویدم سمت اتاقم
عکس پدرمو برداشتم شروع کردم با حق حق باهاش صحبت کردن
_ به خدا اگه برای ازدواجم نیای ازدواج نمیکنم 😭😭😭
با گریه خوابم برد
خواب دیدم وسط مزارشهدا سفره عقد پهنه
خودمم عروسم
پدرم با لباس خاکی بسیجی اومد سمتم دستم و گرفت گذاشت تو دست سیدمجتبی، بعد سرم بوسید گفت کوتاهی بابارو میبخشی رقیه جان
دخترم هیچوقت پیشت نبودم اما ببین برای عقدت اومد
من سیدمجتبی رو تایید کردم، مبارکت باشه
گریه میکردم آغوشش باز کرد رفتم تو آغوشش
اشکای من و بابا هردو روان بود
😭😭😭😭😭
بابا خیلی دوست دارم
سرمو بوسید منم دوست دارم بابا جان
با گریه بلندشدم ساعت اذان صبح بود
بابا فدات بشم عاشقتم
رفتم پایین
حسین و مامان با دیدن چشمای قرمز و پف کرده ای من متعجب شدن
مادرم بانگرانی گفت:
رقیه چی شده؟
بریده بریده گفتم مـــــ😭😭ا مان
_جانم عزیزم
_بابا بابا اومد خوابم سید مجتبی تایید کرد
مامانم بابام تو عقدم بود
مامان آغوشش باز کرد سکوت مادر و گریه های من
امروز قراره ساعت ۱۱همرزم شهیدبابایی مهمون ماباشند
ساعت ۹هم من و آقای حسینی هنوز روم نمیشه بگم سیدمجتبی
خدایا 😂😂🙈🙈🙈
وارد معراج الشهدا به نشان تو دستم نگاه کردم یعنی متاهل
وارد اتاق مصاحبه شدم إه آقای حسینی اومده
-سلام خوب هستید
سید:ممنون خانم گل شما خوبی؟
-ممنونم
آقای حسینی
سید:خانمم آقای حسینی چیه آخه
من و شما محرمیم ۱۰روز دیگه عقدمونه
حالا سیدجان پیشکش حداقل بگو آقاسید
-🙈🙈خب من خجالت میکشم
سید:من فدای خجالتت بشم
از شما آقاسیدم مقبوله
سرلشگر محمدی ب گوشی آقاسید زنگ زد که نزدیکه
بعداز یه ربع سرلشگر محمدی وارد معراج الشهدا شد
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_حاجمهدی_میرزایی
🔺موسس یگانهای تخریب خراسان و فرمانده تیپ امام موسی کاظم (علیه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کلام_شهید
◽️《من دلم را به دار خواهم زد ..》
◽️همواره این جمله روی لبش بود، بچهها هم به شوخی اسم واحد را "واحد داردلان" گذاشته بودند، و آخر هم دل و هم سرش را به دار شهادت آویخت ...
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#نوجوان_۱۳_ساله
#بزرگ_مرد_کوچک
#شهید_بهنام_محمدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴نوجوانی که نیروهای بعثی عراق را شگفت زده کرد
◽️بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوهای از دست آنان میگریخت.
◽️برای فریب عراقیها میزد زیر گریه و میگفت: “من دنبال مامانم میگردم گمش کردم” او با بهرهگیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.
◽️عراقیها که فکر نمیکردند این نوجوان ۱۳ ساله قصد شناسایی مواضع، تجهیزات و نفرات آنها را دارد، رهایش میکردند.
◽️یک بار که رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمیگفت فقط به بچهها اشاره کرد عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند.
◽️این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش میکرد. گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان میکرد که به سختی میتوانست راه برود.
◽️علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونهای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچهها میخواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯