eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
237_60846869647792.mp3
5.67M
به‌سمت‌گودال‌از‌خیمه‌دویدم‌من شمر‌جلوتر‌بود‌،دیر‌رسیدم‌من:) سر‌تورو‌بردن‌دیر‌رسیدم‌من😭💔 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز قسمتم نمیشد برم مراسم توی اوج مراسما بودم ولی انگار طلبیده نمیشدم نشستم روبه روی ضریح امام رضا این کلیپو یهو دیدم کل کربلا مجسم شد برام😪🥺 غزه خودش روضه مجسمه🥺😭 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
چه بوسه بارانی بود شام عاشورا در کربلا:)💔
«السَـــڵام عـــڵے الحـسـین» +در سلام برتو دست را بر سینه می گذاریم تا قلب از جایش کنده نشود...🥺🖤
. هرچه روضه در این ده شب تکه تکه شنیدید همه را یکجا زینب'س روز دید .. امان از دل زینب ((: 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
ما‌ گم‌شدگانیم‌ که‌ اندر‌ خم‌ دنیا
تنها هنر ماست که مجنون حسینیم🥺🖤 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
• عاشورا تموم شد تاسوعا تموم شد دهه اول تموم شد ولی چرا بغض تو سینه تموم نشد؟! چرا این داغ تموم نشد؟!🥲🥺 • 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
بی پناه
که شدی صدایش کن!
او حسین
وِترَ المَوتور
است
می داند تک و تنها شدن یعنی چه!
در
آغوشت
میگیرد... 
🖤|•@shahidane_ta_shahadat
enc_17140904366438793649501.mp3
3.03M
-فقط اونجا که میگه: +دلگیرم از همه الا خودِ حسین:)💔 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
دَرجَوارِحَـرَمَش‌‌هَر‌کِه‌‌دُعاگوسـت‌‌بِگو . . جای‌‌ِمادَر‌وَسَـط‌‌ِصَحن‌‌فَقَط‌‌گِریِـه‌‌کُنَـد!(:🥲🖤" 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
با گریه میگفت: بخدا اگه برم کربلا حالم خوب میشه:)..
• -یک‌گوشھ‌از‌تمامۍ‌شش‌گوشہ‌اَت‌حسین دارُالشـفاء‌درد‌غریبـان‌عالم‌است:)🖤
• امام رضاجانم میگن امام حسینو از شما بخوایم:))) میشه امسال به آقامون بگی اربعین دعوتمون کنه؟! آخه خیلی دلتنگشیم😅🥺🥺 دیگه دوری داره جوون مرگمون میکنه....! • 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
پارتای نهایی و جدیدمون داره اماده میشه🥺😍
پیروزی غرور افرین ایرانمونو بهتون تبریک میگم🥺😍 من فقط تونستم این تکواندوی امشبو ببینم و این شبا با پیروزی های مداوم دل های هممون شاد میشه😍❤️
ادمینامون دارن یکی یکی میرن سفر عشق و مطمئنن خیلی از شماها هم راهی شدین اینجا من موندم و ماهایی که جا موندیم انصاف نیست🥺😭
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 ((سینا)) +مامان سارا رو ندیدی؟! اشک چشمشو با گوشه روسریش پاک کرد و چشمای سرخشو دوخت بهم هنوزم نگرانی توی چشمای قشنگش موج میزد با این حال خراب _با پرهام و سحر رفت مادر از بابات بپرس ببین ندیدتشون پریشون دور تا دور حیاطو چشم انداختم بلکم سارا یا پرهامو سحرو ببینم من عجیب دل نگران خواهرکم بودم خواهرکم با این دردا نباید تنها باشه غصه هاشو نباید تنهایی ب دوش بکشه با دیدن فاطمه که حراسون سمتم میاد نگران به سمتش میرم ی حسی توی وجودم بود که انگار این نگرانی ها تمومی نداره انگار دیگه واقعا خسته شدم از اینهمه نگرانی نفس نفس زنون بهم رسید و دستمو محکم گرفت تا تعادلشو حفظ کنه _پ...پارسا زنگ زد.تو بیمارستان بود +بیمارستان؟!چه بیمارستانی؟! چیشده؟! _سحر و پرهام و سارا تصادف کردن و باز دوباره مشکلی جدید انگار مشکلات با ما قرارداد بسته بودن با صدایی که انگار از ته چاه درمیومد مخاطب قرارش دادم +فاطمه تو رو به خدایی که میپرستی قسم درست بگو ببینم چی به چیه گریش گرفت حق داشت این دخترم تو این زندگی خیلیییی زجر کشید خیلی بیشتر از خیلی _سارا تو اتاق عمله حالش خیلی بده سینا اشک امونش نمیداد بدون اینکه منتظر ادامه حرفاش بمونم به سمت ماشینم هجوم بردم تا فقط برسم به اون بیمارستان لعنتی ((پارسا)) با باز شدن در امیدوارانه منتظر بیرون اومدن یه تخت بودم که دکتر اومد به سمتش هجوم بردم +سلام دکتر چیشد؟! _سلام پارساجان ما تمام تلاشمونو کردیم باقیشو بسپار به خدا پسر +خب چیشد نتیجه؟! دستکش های لاستیکی رو از دستش بیرون میکشه و صدای چیریق چیریقش روی مخم میره _متاسفانه به سر و گردن ضربه بدی وارد شده هنوز مشخص نیست به نخاع اسیبی رسیده یانه اما جای امیدواری هست نفسم انگاری برمیگرده و تامیخوام چیزی بگم صدای خداروشکر گفتن اشنایی به گوشم میخوره برمیگردم و با سینایی رو به رو میشم که رنگ به رو نداره و تمام مدت حرفای مارو میشنیده دکتر که بهتر شدن حال مارو میبینه بازم ادامه میده _این دختر خیلی قویه مشخصه داره تلاش میکنه زنده بمونه مشخصه هنوز دلیلی برای زندگی روی این کره خاکی داره °•°•°•°•°•°•°•°•°• (سینا) آروم کلید میندازم و وارد میشم به محض ورود با موجی از انرژی های عجیب و به شدت منفی رو به رو میشم نمیفهمم دلیل این همه پریشونیم توی خونه سارا چیه خونه سوت و کور و چراغ های حیاط همه خاموش بودند انگار نه انگار که تا همین امروز کسی اینجا زندگی میکرده یه لحظه حس کردم کسی از پشتم رد شد و به سرعت برگشتم اما چیزی نبود جز یه چیز عجیب تر از همه دود غلیظ و سیاهی که به سرعت غیب شد ابرویی بالامیندازم و انگار ندایی از درونم فریاد میکشه بگو بسم ا... ناخودآگاه بسم ا... نسبتا بلندی میگم و انگار که معجزه بود و به شکل عجیبی خونه آروم شد نه از لحاظ شکل و ظاهر بلکم از لحاظ انرژی ها و موج های منفی ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
Mohammad Hossein Hadadian - Mano Rah Bede.mp3
2.55M
توروخدا منو راھ بده صدقہ یھ کربلـٰا بدھ🥺 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• . دلتنگی داره امونمو میبره آقاۍمن کاش بطلبی بیام توی صحنت روی زمین خیس از بارون بشینم و فقط نگاهت کنم:)) 🖤|•@shahidane_ta_shahadat
❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣ ❣ 🌸بسم‌رب‌الخٰاݪق‌؏شق🌱 |•مقدمہ•| ؏شق دردیست‌بے‌درمـٰاݩ و‌درمٰاݧ‌درد‌بے‌درمانم‌تنھـٰاتویے‌‌وبس پس‌بمـٰان‌بامن‌اۍ‌هم‌نفس ↻•↻‌•↻•↻•↻•↻•↻•↻ کتاب رو میبندم و خمیازه ای میکشم دست هام رو به جلو میکشم برای رفع خستگی به ساعت نگاه میکنم که ۲ شب رو نشون میده دیگه کافیه بهتره برم استراحت کنم الارم گوشیمو برای ساعت ۶ تنظیم میکنم و زیر پتو میخزم و خواب رو با اغوش باز میپذیرم ↻•↻•↻•↻•↻•↻•↻•↻ سعی میکنم مسیرصدارو پیدا کنم اما موفق نمیشم به سختی بلند میشم و گوشیمو پیدا میکنم و خاموشش میکنم دوباره روی تخت میافتم و میخوام بخوابم که با یاداوری ساعت و امتحان خواب از سرم میپره بلند میشم و بعد از شستن دست و صورتم فرم مدرسم رو میپوشم مقنعم رو جلوی اینه قدی اتاق مرتب میکنم و بعد از انداختن جزوم توی کیفم و زدن گوشیم به شارژ از اتاق بیرون میرم سر و صدایی که از اشپزخونه میاد خبر از بیدار شدن همشون میده لبخندی میزنم و شاد به اشپزخونه میرم +سلامممم صبحتون بخیر _سلام به روی ماهت مادر _صبحت بخیر دخترم بشین صبحانتو بخور امیرمحمدوامیرحسین و نرگسم همزمان سلام صبح بخیری میگن میخوام بشینم که نرگس میگه _نهال یه لحظه نشین سوالی نگاهش میکنم که لبخند دندون نمایی میزنه و میگه _یه لحظه اون شیشه مربا رو بده اینجا مربا تموم شد سری کج میکنم و باشه میگم شیشه مربا بهش میدم و میخوام بشینم که بابا همونجور که اخر چاییشو میخوره لیوانشو به سمتم میگیره _دخترم بیزحمت یه لیوان دیگه چای به من بده سرکج میکنم و چشمی میگم لیوان چای رو میدم و دوباره میخوام بشینم که مامان میگه _نهال دخترم +جانم مامان _نشین گلم یه چای واسه خودت بیار کلافه سری دوباره کج میکنم و میرم و لیوان چای واسه خودم میریزم دوباره میخوام بشینم که امیرمحمد میگه _ابجی میشه یه لحظه اون قاشق رو بدی امیرحسین دهنیش کرد کلافه قاشقی سمتش میگیرم و دوباره میخوام بشینم که اینبارامیرحسین صداش بلند میشه _نهال نهال یه لحظه اون سبد نون رو بده سبدو هم میدم و تند روی صندلی میشینم لقمه اول رو میگیرم و همراه با حرص فراوان میخوام بخورم که بابا درحآلی که بلند میشه ضربه ای به شونم وارد میکنه _پاشو دخترم پاشو زیاد اگر بخوری سنگین میشی نمیتونی به درسات دقت کنی پاشو بریم حرصی نگاهی به اون سه تا میندازم که خودشون نشستن و با خیآل راحت صبحانه میخورن مامان هم که صبحونشو خورد و رفت توی اتاق من باید این صبحونه رو به دهنشون زهرمار کنم لقمه ای سریع میگیرم و توی پلاستیک میزارم و توی کولم میندازم بلند میشم که امیرحسین صداش بلند میشه _نهآل نهال یه لحظه اون گوجه رو میدی؟ صدای نرگس و امیرمحمد هم بلند میشه _سه تا بده هممون میخوایم با فکر پلیدم به سمت گوجه ها میرم و سه تا از اونایی که کمی له شده رو برمیدارم برمیگردم سمتشون درحالی که تکیه دادم به اپن نگاهشون میکنم و در دل شمارش میکنم 1 2 3 سریع گوجه له شده اولی رو محکم و با شتاب به سمت نرگس پرت میکنم که صاف توی صورتش میخوره و پخش میشه قبل از واکنش از طرف خودش یا اون دوتا گوجه دومی رو به سمت امیرحسین و سومی رو به سمت امیرمحمدپرت میکنم دقیقِ دقیق وسط هدف خونسرد کولمو روی دوشم میندازم و درحالی که بیرون میرم میگم +نوش جان خواهر و برادران عزیزم صدای داد هرسه تاشون به همراه تهدیدهاشون بلند شد امیرمحمد_نهال من اگه زندت گذاشتم امیر محمدنیستمممممم نرگس_فاتحت خوندس دختره ورپریدهههههه امیرحسین_نهال جان خودتو اماده کن خواهر گلم لبخند ژکوندی میزنم و دستمو به نشونه خداحافظی بالا میارم +خداحافظ عزیزانم امیرمحمد دمپایی روفرشیشو درمیاره و سمتم پرت میکنه که زودتر از در بیرون میرم و به دربرخورد میکنه و قهقهم توی حیاط کوچیک و باصفامون به هوا میره ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 ❣ 🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣