eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿☁بسم اللھ الࢪحمݩ الࢪحیم☁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🌿📗」 . . یارب‌به‌حق‌غدیࢪومـولای‌غدیـࢪ🤍 بادست‌علی‌ومࢪتضی‌دستم‌گیࢪ🖐🏿 تاهمࢪه‌قدسیان‌فـࢪستم‌صلـوات☘ فـࢪیادزنم‌زفـࢪط‌شـادی‌تکبیــࢪ🎉 . . 「💚」 「💚」 「💚」عیدتون مبارکا •ʝσɨŋ↷ 🌿°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #پ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 برگشت سمت بقیه و گفت: _حرفهای خان داداش من تموم نشده ولی الان نزدیک اذانه.حالا چند تا راه وجود داره.یا ما بریم و یه شب دیگه مزاحم بشیم یا الان بریم مسجد و بعد نماز دوباره خدمت برسیم.... آقای مروت حرفشو قطع کرد و گفت: _میتونید همینجا نماز بخونید. پویان گفت: _آخه مزاحم میشم. درواقع آقای مروت برای اینکه متوجه بشه نماز اول وقت چقدر برای پویان مهمه و چطور نماز میخونه برای عصر قرار گذاشته بود. به پویان نزدیک شد و گفت: _مزاحمت نیست.میخوای وضو هم بگیری؟ -نه،وضو دارم. از اینکه پویان با وضو بود،خوشش اومد. -پس بریم اون اتاق. پویان با شرمندگی همراه حاج مروت رفت.موقع نماز آقای مروت به بهانه وضو تنهاش گذاشت.نماز مغرب بود و پویان باید بلند نماز میخوند.حاج مروت پشت در ایستاد و به نماز خوندن پویان توجه کرد.پویان با آرامش نماز میخوند. بعد از نماز دوباره با مریم به حیاط رفتن تا صحبت کنن. فاطمه گفت: _حاج عمو،نظرتون درمورد آقا پویان چیه؟ -همین که الان اینجاست یعنی من موافقم دیگه. فاطمه با خوشحالی گفت: _واقعا؟!! شما موافقین؟!! مادر مریم گفت: _حالا تو چرا اینقدر ذوق کردی؟!! -وا خاله جون!! ..من خواهر داماد هستم ها،چرا خوشحال نباشم! پدر و مادر مریم خندیدن.حاج مروت گفت: _ولی من نظر مریم رو نمیدونم.تو میدونی نظرش چیه؟ فاطمه با لبخند به مادر و پدر مریم نگاه کرد.اونا هم فهمیدن که مریم هم موافقه. فاطمه گفت: _فقط عموجان،خاله جون میدونید که پویان الان خیلی تنهاست.وقتی داماد شما شد،لطفا برای ایشون هم پدر و مادر باشید،همونجوری که برای مریم هستید. پویان و مریم خیلی باهم صحبت کردن. پویان از اینکه درمورد مریم درست فکر کرده بود،خوشحال بود.مریم هم از اینکه جوابش مثبت بود،مطمئن شده بود. مریم گفت: _من دیگه حرفی ندارم.شما اگه مطلبی دارید،بفرمایید. -خانم مروت،من بخاطر زندگی اشتباهی که تو گذشته داشتم،شرمنده م.مطمئنم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم مثل سابق زندگی کنم.اما نمیدونم چطوری میتونم شما رو مطمئن کنم.شما بفرمایید من چکار کنم تا به من اعتماد کنید. -همینکه شما طوری زندگی کنید که میدونید درسته برای من کافیه...فقط من یه خواهشی ازتون دارم. -بفرمایید. ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
'💙🦋' - - بخنـد‌؛‌هنـوز‌مۍشود‌ا‌زگوشـھ‌یِ‌لبخندت ،‌امیـد؎بَرداشـت‌برا؎فـرداシ...! - - 📘⃟🖇¦↜ •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
‌ دنبال‌ِعشق‌💞 توکوچہ‌پس‌کوچہ‌ها‌نگرد..!🛣 عشق‌ِواقعۍ‌این‌‌شکلیھ(:💔 ⃟• •⃟⃟ ↜|| ⃟• •⃟⃟ ↜|| ‌ •ʝσɨŋ↷ 💞°•| @shahidane_ta_shahadat
🦋⃟🕊 یه‌آیه‌قشنگ‌داریم‌🌸 که‌میگه: إنما ولیکم الله و رسوله! ✨ والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوٰة و هم راکعون... 🌱 حالا‌این‌آیه‌چی‌رو‌میخواد‌بگه؟؟ اینکه‌... فقط‌حیدࢪامیࢪالمؤمنیݩ‌اسٺ‌😌♥️ 🌹 🍃 •ʝσɨŋ↷ 🌿°•| @shahidane_ta_shahadat
[💚🌱] • • رحمت به روان آنكه گفت اين مصرع ايوان نجف عجب صفائي دارد..! • 🤍 • • •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 لبخند ژکوندی تحویلم میدن و از کنارم رد میشن و داخل میرن الحق که در و تخته خوب باهم جور شدن توی همین لحظه از میان ظلمات کوچه سحر و پرهام هم نمایان میشن سلام و احوال پرسی میکنیم و میخوام در روببندم که پرهام میگه مامان و بابا هم دارن میان پدر و مادر محمدحسین مشهد بودن و امشب نیستن تو مهمونی مامان و بابا رو که میبینم مثل ماهی که تازه اب دیده به اغوش مامانم پناه میبرم گرمای اغوشش باعث گرمای تن سرما زدم از سیلی های زندگی میشه رفع دلتنگی میکنم و به اغوش کوه زندگیم پناه میبرم میگن عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه کاملا قبولش دارم چون عشق اول یک دختر پدرشه کوه زندگی یه دختر پدرشه استورش پدرشه با محبت و گرما بوسه ای به پیشونیم میزنه و به داخل راهنماییشون میکنیم دست محمدحسین پشت کمرم میشینه که خشن ازش فاصله میگیرم و به سمتش برمیگردم مثل خودش انگشتمو تهدید وار تکون میدم و میگم +دستت بهم نخوره برو کنار ببینم متعجب بهم خیره میشه که عصبی از کنارش رد میشم باید تاوان رفتاری که باهام کرد رو بده (پارسا) نفس میکشم عطر شهرمو عطر وطنمو رفع دلتنگی میکنم شهری که چندین ماه ازش دور بودم به سمت خروجی فرودگاه و تاکسی های زرد رنگ میرم که مردی جوان میگه _کوجو میخوی بری کاکو؟درخدمتم بفرما سوار میشیم و ادرس خونه سارا رو میدم ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
«🥜🍯» میگن ‌یڪۍ‌ ‌از ‌حسـࢪت‌هاۍ‌ِ ࢪوز ‌قیامت‌ اینهـ ‌ڪہ‌ ‌نشونت میدن ‌‌میتونستۍ‌ تو زندگۍ‌ ‌بهـ ڪجا‌ها بـࢪسے‌ُ...نـࢪسیدۍ؟!🚶‍♂' 🥥 ⃟🐻¦→ ✧‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅═❁💞❁═┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #پ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 _بفرمایید -لطفا تو رابطه خواهر و برادری تون با فاطمه تجدید نظر کنید. -چرا؟! مکثی کرد و گفت: _آخه...بیچاره م میکنه بس که خواهر شوهر بازی درمیاره. پویان اول از خواهرشوهر بازی درآوردن فاطمه خنده ش گرفت.بعد با تعجب گفت: _یعنی شما..با من..ازدواج میکنید؟! مریم سرشو انداخت پایین و سکوت کرد. پویان از خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه.سرشو انداخت پایین و گفت: -خدایا شکرت. نفس راحتی کشید و به مریم گفت: -ممنونم. بلند شد و چند قدمی دور شد. مریم از عکس العمل پویان خنده ش گرفت.حالش که بهتر شد،برگشت و گفت: _اگه حرف دیگه ای نیست،بریم پیش بقیه. باهم رفتن داخل. همه با لبخند نگاهشون کردن.فاطمه بلند شد و به پدر و مادر و خواهر مریم شیرینی تعارف کرد و به پویان و مریم گفت: _شما نمیاین تو؟! همه خندیدن.پویان و مریم هم با خجالت نشستن.فاطمه اول به پویان بعد به مریم شیرینی داد و آروم بهش گفت: _دیر اومدی و زود رفتیا،حواست باشه. -خب حاج عمو،آقا پویان کی با فامیل خدمت برسن برای صحبت های آخر؟ آقای مروت به پویان نگاه کرد و گفت: _برای کی میتونید باهاشون هماهنگ کنید؟ پویان با شرمندگی گفت: _احتمالا برای دو هفته دیگه بتونم هماهنگ کنم، قرار شد دو هفته بعد،پویان با پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمو و عمه ش برای بله برون به خونه آقای مروت برن. پویان به خونه افشین رفت. تا خواست زنگ درو بزنه،افشین یه دفعه درو باز کرد.پویان ترسید،یه قدم عقب رفت و گفت: _چرا اینجوری میکنی؟!! افشین با نگرانی گفت: _چی شد؟ با لبخند نگاهش کرد.افشین با خوشحالی گفت: _بله هم گرفتی؟!! با اشاره سر گفت آره.افشین بغلش کرد و گفت: -خداروشکر. باهم رفتن داخل.افشین گفت: -خیلی برات خوشحالم. -خواهرم برام سنگ تموم گذاشت..قرار بله برون هم گذاشتیم..اصلا باورم نمیشه..افشین خوابم یا بیدار؟ -میخوای بزنم تو گوشِت تا بفهمی بیداری؟ این بار پویان بغلش کرد. افشین با خودش گفت کاش منم از این خواب ها ببینم.پویان نزدیک گوشش گفت: _ان شاءالله به همین زودی قسمت تو هم میشه. افشین تو دلش گفت خدا کنه.فعلا که حاج محمود به زور جواب سلام مو میده. روز بعد فاطمه بعد از شیفت کاری سمت ماشینش میرفت که پویان سربه زیر سلام کرد. -سلام -دیشب نشد ازتون تشکر کنم..واقعا ممنونم...هیچ جوری نمیتونم لطف تون رو جبران کنم. -نیازی به تشکر نیست.من هرکاری کردم برای برادرم کردم. -شما خیلی به من لطف دارید...حضور شما دیروز،برای من دلگرمی بزرگی بود.. برای بله برون هم تشریف میارید دیگه. -فضای خانوادگیه.من نباشم بهتره. -شما هم جزو خانواده من هستید دیگه. فاطمه با مکث گفت: _آقای مشرقی که حتما باهاتون میان درسته؟ -بله. -آقای سلطانی،من نیام بهتره. پویان متوجه منظورش شد... ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ✾| |✾ جمعه باشد/✨° ~•تـ℘ـو نباشے/✖️° غمِ عالم اینجاست/👣° ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ♥️ 🕊 🌿 •ʝσɨŋ↷ ☘°•| @shahidane_ta_shahadat
「🤍🦋」 - - جنـوداللّٰھ‌لـاتَفشَـلُواهـم فـآئزون‌بالـشھآدةأوبـالفتـح . . ! سَـربآزان‌ِخُـداشِڪست‌نـمی‌خورَدنـد آنـھاپِیـروزمۍ‌شَـوندبـآشَـھآدت‌یآفَتـح🚶🏻‍♂..! - - 「💣」 「💣」 •ʝσɨŋ↷ ☘°•| @shahidane_ta_shahadat
'🍨🔗' - - وآژھ‌هآگُنجآیشۍ برآۍ‌توصیفت توندآرند توبالآترازهرحرف‌وڪلمھ‌اۍ امـنیـت‌تو‌عِـشـق‌است‌!عِـشــق - - 📔⃟🔗¦↜ 📔⃟🔗¦↜ •ʝσɨŋ↷ 🌿°•| @shahidane_ta_shahadat
☁️⃟🍓 🌿⃟🚗¦⇢ •|زندگۍدارھ‌سعۍمیڪنہ🍹(: •|چیزۍبھت‌یادبدھ . . . •|پس‌لطفا‌از‌شڪست‌هات-! •|نــاامید‌نشو'🧘🏻‍♂'• ¿ •ʝσɨŋ↷ 🍭°•| @shahidane_ta_shahadat
"خداۍِ‌دلهاے‌بیقراـر؛بہ‌نامَت"
‹🔗› مـیدونۍ‌چـرا‌مـ‌هـدۍ‌ظهور‌نڪرده‌هنوز/؟ چـون‌مـن‌وشمـاۍ‌بچہ‌مسݪمون‌بـرا‌مهدۍ یـار‌نشـدیم،بلڪہ‌ممڪنہ،بـاعث‌عقب‌ افتـادن‌ظهور‌هم‌شـده‌بـاشیم💔 بیـاییدتاجایۍ‌ڪہ‌میتونیم🖐🏼 گنـاه‌نڪنیم،بہ‌خاطـر‌مهدۍ♥️ ! 🌻°| @shahidane_ta_shahadat
گفتم : محمداین‌لباس‌جدیدت خیلی‌بھت‌میاد ..✨ گفت : لباس‌شھادتـه ! گفتم : زده‌به‌سرت ! گفت : مےزنه‌ان‌شاءاللّھ ! چندثانیه‌بعدازانفجاررسیدم بالاےسرش،نانداشت :) فقط‌آروم‌گفت : دیدی‌زد !❤️ 🌿 🌻°|. @shahidane_ta_shahadat
•[🌙❤️]• 🌿 یادمان باشـد گناه ڪہ ڪردیم آن‌را بہ حسابِ جوانے نگذاریمـ.. مےشود جوانے ڪرد بہ مهدے"عج" بہ رسید فداےِ مهدے"عج"❤️ ------•°✦.{💛}.✦°•------ ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----❦ @shahidane_ta_shahadat ❦•----••♬♪{🍒}♬♪••----•❦
•¦🌷¦• 💚 میگفت‌‌↓ به‌زندگیت‌نِگاه‌ڪن .. 🧐 مراقب‌باش‌به‌چیزی‌یاکسی‌دل‌بسته‌نباشی؛ حتی‌اگه‌به‌یک‌مداد‌وابسته‌ای‌، اونو‌هدیه‌بده‌بہ‌دیگران:)'🎁 وابستگی‌حتی‌به‌چیزایِ‌کوچیک‌مثل یه‌چوب‌کبریت‌توی‌انبارکاهه🔥 ♡-–♬-•[💚]•-♬–-♡ ❀———{🍒}———❀ @shahidane_ta_shahadat ❀———{🍒}———❀
♬♪.«🦋».♬♪ 🌻 گاهے میرے یہ جا مهمونے🍛 دیدے غذا ڪم میاد! صاحبخونہ بین اون همہ جمعیت👥 میاد بهت میگه: اگہ میشہ تو غذا ڪم تر بخور بذار بہ دیگران برسہ.. آخہ تو واسہ مایے...☺️ ولے اونا غریبہ ان... {وقتے واسہ باشے!} آقا میگہ میشہ ڪمتر بخورے!؟ میشہ بیشتر سختے بڪشے!؟ بذار دیگران استفادہ ڪنن... آخہ تو واسہ مایے😌😍 بچہ ها ڪارے ڪنید🤞🏻 امام زمان(عج) برنامہ هاشو روے ما پیادہ ڪنہ.. ☺️ ♡°•——•|😍|•——•°♡ ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀ @shahidane_ta_shahadat ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
「🐳」 ‌- - .لاتَحْزَنْ‌إِنَّ‌اللَّهَ‌مَعَنَا نگران‌نباش! خدااینجاست؛کنارمون‌شونھ‌بہ‌شونه، نفس‌بہ‌نفس‌رفیق..!シ︎ - 「🐳」 •ʝσɨŋ↷ 🐳°•| @shahidane_ta_shahadat
「💜」 - - ❰بـٰانو . .シ زیبـٰاتَرین‌پَنج‌ِـرھ‌دنیـٰا، قـٰاب‌ِچـٰادر‌ِتوست وَقتۍباغُرور؛‌ازاَنبوھ‌نِگٰاھ‌نامَحرمـٰان‌ ؏ُـبور‌میڪنۍ . .!ヅ❁︎❱ - - 「☂」 •ʝσɨŋ↷ ☂°•| @shahidane_ta_shahadat