شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒
🍒
🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
#پارت_135
#عـشقبہشـڔطعاشــــقے
میونه راه پشیمون میشم و میگم بره به سمت ویلای شمال
راننده متعجب میشه اما بهش میگم که نگران هزینش نباشه
اونم خوشحال از پولی که قراره به جیب بزنه قبول میکنه و با سرعت به سمت شمال حرکت میکنه
تصمیم میگیرم تا رسیدن کمی چرت بزنم اما با دیدن نوتفیکیشن گوشیم هوشیار میشم و وارد صفحه چت میشم
♧♧♧♧♧♧♧
(سارا_سه ماه بعد)
سه ماه از اون مهمونی کزایی میگذره
محمدحسین توی شرکت پوریا مشغول به کار شده اما متوجه رفت و امدای زیادی و تلفنای بیش از حدش شدم
چند باری به سفر رفت اما بدون من و با پوریا
اعصابم خورده که به جای اینکه به مهسا کمک برسونیم محمدحسین هم رفته توی تیم پوریا
اخلاقش فوق العاده بد شده
سرد شده
و حس ترس لحظه ای رهام نمیکنه
بلند میشم بیخیال فکر و خیال
دوشی میگیرم و مانتوی سورمه ای رنگی به همراه شال سورمه ای میپوشم و کش چادرمو روی سرم تنظیم میکنم
تاکسی اینترنتی میگیرم و به سمت خونه مهسا میرم
(مهسا)
چشم از قاب عروسی روی دیوار میگیرم
خسته شدم اینقدر تنش تحمل کردم
هرچقدر تلاش کردم نزارم محمدحسین و سارا وارد بازی های کثیف پوریا نشن نتونستم
ماه اخر بارداریم هستم و منتظرم تا نوزاد کوچولوم زودتر به دنیا بیاد و بتونم برش دارم و برم
یه جای دور
به دور از هرچی تنش هست
گوشیمو برمیدارم و صوت قرآن میزارم و خودمم بلند میشم تا ساک بیمارستان برای نوزادم اماده کنم
اروم اروم لباس هارو توی ساک میچینم و قربون صدقه فرزندم میرم و از طرفی شرمندش هستم بابت پدری که براش انتخاب کردم
دردی توی کمرم و زیر دلم میپیچه
بیخیالش میشم و از بین میره
بند قندانش طبقه بالای کمد هست
دستمو بلند میکنم برش دارم که درد توی کل وجودم میپیچه و طاقتمو میبره
بی توجه به ابرو و این چیزا اروم روی زمین سر میخورم و جیغ سر میدم
جیغ های پشت سر همی که گلوم رو خراش میده
عرق سرد روی پیشونیم و تیره کمرم نشسته
سعی میکنم خودمو به گوشیم که روی تخت هست برسونم
فاصله انگاری زیادی زیاده
شکمم سفت شده و میترسم
درد امونمو بریده
روی زمین خزیده میشم
و با درد اخری که به تنم رسوخ میکنه
فریاد اخرم بلند میشه و نگران میشم واسه بچم
+یافاطمه زهراااااا
ڪپے رماݧ حراـم❌
جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️
نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿
🍒
🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒