eitaa logo
شهیدانه
3.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
836 ویدیو
5 فایل
با شهیدان و شهیدانه زیستن هنر است. ارتباط با ادمین: @khabar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 شهیدی که ۷ روز مهمان امام رضا(ع)شد 🔹️ مامانش بهش گفته بود: حسن! دست این دختر مردم رو بگیر ، یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره. ◇ گفته بود: مامان! دلم برای امام رضا"ع" یه ذره شده، ولی نمیتونم برم، باید برم جبهه... ◇ رفت جبهه، شهید شد؛ ◇ رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن، بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده، هفت روزه رفته مشهد! ◇ شهید حسن ترابیان به روایت حاج حسین یکتا شهید🕊🌹 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱خاک، مظهر فقرِ مخلوق در برابر غنای خالق است. معنای آن‌که در نماز پیشانی بر خاک می‌گذاری همین است؛ تا با خاک انس نگیری، راهی به مراتب قُرب نداری! 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱بخشی از وصیتنامه 🌷شهید 🌷 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱خاطره‌ای شنیدنی از پیرزن روستایی تنهایی که برای اولین‌بار به زیارت امام رضا (ع) طلبیده شد 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱 طرحِ جالبِ شهید برای ریزشِ غرور 🌷شهید 🌷 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌷 شهادت سرباز وظیفه یونس محمودی در درگیری با اشرار مسلح در جنوب کرمان 🔹 در مبارزه پلیس با اشرار مسلح در رودبار جنوب استان کرمان سرباز وظیفه یونس محمودی به شهادت رسید و یک نفر از کادر نیروی انتظامی مجروح شد‌. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🔴 به یاد آمران به معروف و ناهیان از مُنکر حقیقی چند سال جنگ چند ماه فرماندهی چند دقیقه زندگی فشار دشمن برای پس گرفتن خطی که بچه‌های لشکر ۲۷ حضرت رسول تصرف کرده بودند اوج گرفته بود. ستون تانک‌ها به سمت خط می‌آمد و هر تانکی که با زحمت منهدم می‌‌شد، بلافاصله تانکی دیگر جایگزین می‌شد. در شرایطی که تعداد قابل توجهی شهید و مجروح شده بودند، یک آن، فرمانده، دید نیروها عقب کشیدند. عباس کریمی، زیر آن آتش سنگین که کسی جرات نمی‌کرد سرش را از خاکریز بالا بیاورد، رفت و روی سینه‌کش خاکریز با سری افراشته ایستاد و شروع کرد بر سر نیروهایی که در حال عقب نشینی بودند، فریاد زدن که: برگردید، خطی که با خون گرفتیم را تحویل دشمن ندهید، برگردید... ایستادن عباس روی خاکریز شاید دو یا سه دقیقه طول کشید، اما آدم‌ها گاهی یک عمر زندگی می‌کنند برای چند دقیقه، برای چند لحظه. «من سال‌های سال مُردم تا اینکه یک دم زندگی کردم تو می‌توانی یک ذره یک مثقال مثل من بمیری؟» 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱دو دل شده بودم ؛ از طرفی پیشنهاد ازدواج نصرالله ذهنم رو آروم نمیذاشت و از طرفی، عدم آشنایی کافی باهاش ؛ جواب دادن رو برام سخت کرده بود ! تا اینکه یکی از استادام درباره ش با من صحبت کرد و همون صحبتها ، آرامش رو به قلبم هدیه کرد استادم گفت : آقای شیخ بهایی از نظر ایمان خیلی قویه و به خدا نزدیک ! به نمازشب و مستحبات هم توجه خاصی داره اگر می خواے به خدا تقرب پیدا کنے ، درخواستش رو بی جواب نذار ! با این حرفها دیگه مشکلی برای پاسخ دادن نداشتم راوی : همسر شهید نصرالله شیخ بهایی 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
از وسعت لبخند توست که جـان مـی‌گیرد زندگی ، بگذار لبخندت حال تمام روزهای مرا خوب کند ❤️ 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
📸تصویری کمتر دیده شده از حاج قاسم سلیمانی 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱شهید مدافع‌حرم سید علی منصوری 🌺پدرم در کنار فعالیت‌های رزمی و آموزش نظامی، به فعالیت‌های مذهبی و آموزش‌های دینی بسیار تاکید داشت و حتی مربّی قرآن در یگان۲۱ امام رضا علیه‌السلام هم بود. 🌻علاوه بر این، ایشان در هیئت امام جعفر صادق علیه‌السلام شهرستان نیشابور به کارهای تبلیغی مشغول بود و صندوقی را نیز برای کمک به نیازمندان تأسیس کرده بود. 🌺در کانون روایت‌گران دفاع مقدس نیز عضویت داشت و در سفرهای راهیان نور و محافل اُنس با شهدا برای مردم و جوانان از شهدا می‌گفت. 🌻همیشه قبل از ماه مبارک رمضان، بسته‌های غذایی برای افراد نیازمند مهیّا می‌کرد و آن‌ها را به دست مستمندان می‌رساند. در تماس آخرش از سوریه نیز پیگیر بود که این موادّ غذایی هرچه سریعتر به دست خانواده‌های مدّ نظر برسد. 🎙راوے: فرزند شهید شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
وقتی قایق ها بسمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان ازجا برخاست و گفت: بچها! سوگند به خدا من کربلا را میبینم... بچها بلند شوید کربلا را ببینید، از حرفهایش بهت مان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانی اش ارام وسط قایق زانو زد. خشک مان زده بود. بصورتش خیره شدم چون قرص ماه میدرخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
♦️شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت! 🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه می‌کردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه ‌اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان برداخت شود. 🔹به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهرداری بودی و اختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندا می‌دادی؟ بعدشم گفتم: اگه اجازه بدی حقوقت رو حساب کنیم تا بری از حسابداری بگیری. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را گرفتم. 📌راوی: علی عبدالعلی زاده 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
💠 خاطره شهید عبدالحسین برونسی 🔹همسر شهید برونسی می گوید: ▫️يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🔺بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: ▫️آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند شهید🕊🌹 📚منبع: کتاب خاک‌های نرم کوشک 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱پیشگویی شهادت شیخ از آیات و‌ روایات! ▫️در زمان درگیری بین مشروطه خواهان و استبداد و حوادث آن زمان آقا نجفی اصفهانی برای شیخ فضل الله نوری نامه ای نوشته و گفته بودند من برای جان شما بیمناکم و در آیات و روایات که مطالعه نمودم و دقت کرده ام، احتمال می دهم مصداق آن کسی که شهید میشود شما باشید ایشان پاسخ داده بودند: من هم اینهایی را که شما فرموده اید، مطالعه کرده و دیده ام و امیدوارم که مصداق آن من باشم. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱می گفت : آرزو دارید یک شهـید با شما حرف بزند من با شما حرف میزنم... پیام من و شهـدا به شما این است : رهـبر عزیز انقلاب را تنهـا نگذارید . . . 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅قابل توجه روزه داران خصوصا کسانی که می خواهند، بدنشان را پاک سازی کنند: 💢 عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْأَجْسَادِ الصِّيَامُ. امام صادق علیه السلام فرمود: برای هر چیزی پاک کننده‌ای است و پاک کننده بدن ها روزه است. 📚 وسائل الشیعه، ج 10، ص 8 در واقع روزه دار با نخوردن و ننوشیدن، حرارت بدن را افزایش داده و موجب خشکاندن رطوبت ها و بلغم غالب بدن می سود و سپس صفرا و سودای تجمع یافته را با افطار با شیرینی سالم یا با آب فاتر شسته و دفع کند و کلا بدن روزه دار پاکسازی و‌ تصفیه می گردد. 💥فواید روزه بسیار زیاد است که بر هیچ یک از دانشمندان دنیا و پزشکان جهان پوشیده نیست. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱می‌گفت : از خدا خواستم بدنم حتــی یڪ وجب از خاڪ زمین را اشغال نڪند ! آب دجله . . . او را برای همیشه با خود بُرد 🔰 خدايا مرا پاكيزه بپذير؛ خدايا چگونه وصيت ‌نامه بنويسم در حاليكه سراپا گناه و معصيت، سراپا تقصير و نا‌ فرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو نا اميد نيستم ولی ترسم از اين است كه نيامرزيده از دنيا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم. يا رب العفو.. خدايا نميرم در حاليكه از من راضی نباشی. ای وای كه سيه‌ روز خواهم بود. خدايا كه چقدر دوست داشتنی و پرستيدنی هستی. هيهات كه نفهميدم. خون بايد می شد و در رگهايم جريان می‌يافت و سلول‌هايم يا رب يا رب می‌گفت. خدايا قبولم كن. يا اباعبدالله شفاعت. 💠فرمانده جاویدالاثر لشکر 31 عاشورا شهیدسردار 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱آشنا 💠شهید داوود عابدی اولین بار که تصویرش را دیدم مثل خیلی از دوستان شک کردم و گفتم این تصویر شهید ابراهیم هادی نیست؟! پاسخ دوستان ابراهیم منفی بود اما گفتند ما هم روز اول همین اشتباه را کردیم روزی که مراسم ابراهیم هادی در مسجد محمدی برگزار شد یکباره این جوان وارد مسجد شد. نمیدانی چه وضعی پیش آمد! مجلس به هم ریخت برخی میگفتند: ابراهیم زنده شده و..... اینقدر تشابه چهره داشت که همه به اشتباه افتادند. قد و قامت چهره و هیکل حتی رفتارش مثل ابراهیم بود. اسمش داود بود بارها از دوستان در مورد ابراهیم شنیده بود. همه به او میگفتند که یکی هست به نام ابراهیم که تشابه زیادی به چهره او داری ابراهیم مرد بزرگ جبهه هاست تو هم سعی کن مثل او باشی داود به دنبال ابراهیم بود. هر چه تلاش کرد نتوانست او را پیدا کند تا اینکه خبر شهادتش را شنید. راهی محله ابراهیم شد تا در مراسم او شرکت کند. داوود راه و رسم ابراهیم را شناخت و قدم در مسیر او نهاد. هر چند که خودش از خانواده ای اصیل و مذهبی بود و با معنویات از کودکی همراه بود. داود مانند ابراهیم ویژگی‌هایی داشت که او را در کانون توجهات قرار میداد او نغمه ی داودی داشت. مداح بود و ذاکر با اخلاص اهل بیت به حساب می آمد. هیئت محبان المرتضى(ع) یادگار اوست. ورزشکار بود و اهل ورزش باستانی همین ورزش باعث میشد که خیلی از جوان ترها جذبش شوند. چهره ای بسیار ملکوتی و قدرت فرماندهی و مدیریت جمعی داشت. از طرفی بسیار شاد و بذله گو به حساب می آمد، هیچ کس از همراهی با داود خسته نمیشد در کنار او بودن باعث میشد. 📚کتاب قرار یکشنبه ها 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱رمضان یعنی : "می‌شود به رنگِ خدا هم زندگی کرد" ما هم یک عملیات رمضان داشتیم که همه رنگ خدایی گرفتند و در زیباترین حالت، خونین بال با معبود ملاقات کردند ... شهید 🌷 شهادت: عملیات‌رمضان ۱۳۶۱ 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد مهدی امدی کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوار های مسجد نصب شده بود. رو به من کرد و با حسرت گفت: یعنی میشه یک روز هم عکس مارا هم بزنند ان بالا پیش شهدا؟ گفتم : انها برای زمان خودشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی. حال عباس اقا داشت دنبال عکس مهدی میگشت تا بزند ان بالا پیش شهدا. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱بابک از دوران کودکی ، علاقه خاصی به فضاهای مذهبی داشت. در همچین فضایی هم بزرگ شده بود. فاصله سنی برادر کوچکترم امید با بابک ، یکسال بود. امید متولد هفتاد . بابک متولد هفتاد و یک. امید یک روز غیرتی میشه که به عنوان برادر بزرگ بابک، برم ببینم کجاست که دیر میاد خونه!؟ امید میره سر محله. میبینه بابک قرآن به دست از مسجد خارج میشه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱خدایا، ما را به حال خودمان رها نکن 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱آخرین بار که آمده بود، شب ساعت ۱۱ بود که قدم می‌زدیم. یک مرد ناشناسی بود که نه من او را می‌شناختم و نه مصطفی. یک دفعه سلام کرد؛ یارو یک دفعه جا خورد گفت علیکم السلام، سریع جواب سلام داد و رفت. بعد گفتم مصطفی چرا سلام کردی؟ برگشت گفت: حدیث داریم در آخرالزمان مردمی که همدیگر را نمی‌شناسند به هم سلام نمی‌کنند. گفتم بگذار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
‌ 🌱هم دانشگاه می رفت هم کار می‌کرد توی يک شرکت تأسيساتی،اوايل کارش بود که گفت برای مأموريت بايد برم خرم آباد...خبر آوردند دست گير شده،با دو نفر ديگر اعلاميه پخش مي‌کردند. آن دوتا زن و بچه داشتند. احمد همه چيز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند. جاویدالاثرحاج 🕊🌹 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱اصغر در روز عروسیش حتی یک دست لباس نو هم نخرید. کاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفیقش بود. کفشش هم اصلا معلوم نبود برای کیه. به هیچ وجه لباس نو نمی پوشید. مثلا: اگر یک پیراهن نو میخرید، میداد به خواهرش بپوشه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه. 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱محمد ، از کودکی اهل اعتکاف و نماز و روزه بود و روزه‌هایش را کامل می‌گرفت، با اینکه سن و سالی نداشت اما داشته‌ها و دانسته‌هایش بیشتر از هم‌سن‌وسال‌هایش بود بعد از فوت بابا برای اعضای خانواده‌اش پدری کرد، سنی نداشت اما خوب بلد بود بزرگی کند روزهایی که در خدمت سربازی مشغول بود اگر دو سه ساعتی مرخصی داشت، به دیدار فامیل می‌رفت و صله‌رحم را به جا می‌آورد؛ محمد محبوب بود بین دوست و فامیل و آشنا چند بار به خواستگاری رفت، منتظر جواب بودند حتی کفش و لباس‌هایش آماده بود برای داماد شدنش اما محمد به شهادت رسید درست روز پانزدهم آبان ۱۴۰۱، قبل از اینکه جواب بگیرد. نحوه ی شهادت: درگیری با اشرار در محل خدمت سرباز شهید🕊🌹
🌱انگار توانش بعد از جانبازی دوبرابر شده بود مادر شهید خرازی از خبر جراحت پسرش روایت می‌کرد: "دست حسین در عملیات خیبر قطع شد؛ وقتی این خبر را شنیدم از هوش رفتم؛ توی بیمارستان یزد به دیدارش رفتم؛ گفتم «حسین، نکنه من بمیرم و تو را دیگر نبینم؟» و حسین گفت «نه مادر انشاءالله عمر طولانی داشته باشی». بعد گفت «مامان، طاقت داری دست مرا ببینی»؛ گفتم «مگه چی‌شده»؛ دکمه‌های پیراهنش را که باز کردم گفتم «حسین! پس دستت کجاست؟» و دوباره از هوش رفتم. فکر می‌کردم حالا که یک دست ندارد، دیگر نمی‌تواند هچ کاری انجام دهد؛ اما انگار توانش بعد از جانبازی دو برابر شده بود؛ همه کارهایش را خودش انجام می‌داد، کاری کرد که من هیچ وقت احساس نکردم او یک دست ندارد." شهید 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را کاش قبل از آنکه بیدارمان کنند بیدار شویم🕊 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱ماهِ رمضان را؛ خدا وثیـقہ گذاشت! برای آزادیِ من؛ ازبنـدشیطان... بعد از ایـن؛ روزگارِمـن چـہ میشـود...؟! 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b