«دیدار در کرخه»
من خیلی دوست داشتم سید مرتضی آوینی رو ببینم،ولی ایشون شهید شد.یه بار اومده بودیم تو مناطق جنگی مستقر شدیم.
همان شب خواب شهید آوینی را دیدم.
به سید گفتم:(آقا سید،خیلی دوست داشتم وقتی که زنده بودی ببینمت،ولی توفیق نشد.)سید،گفت:(نگران نباش،فردا ساعت هشت صبح بیا سر پل کرخه،منتظرتم.)
صبح از خواب بلند شدم،ولی به#زنده_بودن_شهید شک داشتم.
گفتم:(آخه این چه خوابی بود که من دیدم!؟سید خیلی وقته که شهید شده.)
کمی با خودم کلنجار رفتم و بعد با خودم گفتم:(حالا بریم،ببینیم چی میشه.)
بلند شدم رفتم سرِ قرارمون،حدود ساعت هشت و نیم رسیدم،پل کرخه.
دیدم خبری از آوینی نیست.داشتم مطمئنم میشدم که اینا همش خواب و خیاله،ناگهان سربازی که داشت اون طرف را پست میداد،اومد نزدیکم و بهم گفت:(آقا،شما منتظر کسی هستی؟)
گفتم :(والا من با یکی از رفقا قرار داشتم.)
گفت:(چه شکلی بود.)
گفتم:(مو ها جو گندمی،عینکش این شکلی بود و...)گفت:عجب؟
رفیقتان اومد تا ساعت هشت منتظرت شد،ولی نیومدی بعد که میخواست بره،اومد پیش من و بهم گفت:(یه شخصی میاد با این اسم و این قیافه،
بهش بگو آقا مرتضی اومد،نیومدی،خیلی کار داشت، رفت.
بعد با انگشتش روی این پل چیزی نوشت،برو بخون.)
رفتم دیدم خود آقا مرتضی با انگشتش روی خاک نوشته:(فلانی آمدیم نبودید، وعده ما بهشت.سید مرتضی آوینی)
چند سال بعد(سال 1382)حجت الاسلام و المسلمین عبدالله ضابط که از راویان مخلص و تاثیر گذار اردو های راهیان نور بودند،در جریان حضور در یکی از برنامه های یادمان شهدا در یک سانحه رانندگی سرنوشتش با سرنوشت سید مرتضی گره خورد و به آوینی پیوست.
#شهیدانه
#شهیدان_زنده_اند
#شهید
#شهید_مرتضی_آوینی
#کتاب
#ما_زنده_ایم
#کتاب_ما_زنده_ایم
°.༆
ای شقایق های آتش گرفته . .
دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را در خود دارد. آیا آنروز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما، سرود شهادت بسُراید؟!
_ #شهید_مرتضی_آوینی