نام: غلامحسین ⚘
نام خانوادگی: زارعی جلال ابادی⚘
شغل: کارمند اداره برق
تاریخ شهادت: 1367-01-02
محل شهادت : خرمال عراق
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به قلب
بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید؛
احترام ویژه به پدر و مادر تا آنجایی که بخاطر کهولت سن پدر و نابینایی ایشان منزلی را که با زحمت فراوان در شهر ساخته بود را با تمام امکانات رها کرده وهمراه با همسر و فرزندان برای تیمار والدین راهی روستای پدری (اسماعیل آباد زرند کرمان ) میشود .
🖋خاطره ای از شهید 🌷
فرزند شهید که چند ماه بعد از شهادت پدر دیده به جهان می گشاید از خاطره ای که هر بار پدر بزرگ برایش تعریف می کرده می گوید که ؛" شهید زارعی برای اعزام دوباره به جبهه از پدر اجازه میخواهد اما اینبار پدر راضی نیست فرزندش با داشتن زن و ۵ فرزند راهی جبهه شود و لذا به او می گوید بخاطر بچه هایت که کوچک هستند دیگه جبهه نرو ! مگر آنها را دوست نداری؟ که شهید در جواب می گوید هیچگاه دو مهر و محبت در یک قلب نمی گنجد ولذا همسر و فرزندانم را بخدا می سپارم . و اینگونه# خدا خود خریدار شهید غلامحسین زارعی## شد و جواب استخاره ای که در آن خدا وعده شهادت داده بود را گرفت .
⚘روحش شاد و یادش گرامی⚘
📗فرازهایی از وصیت نامه شهید 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که جان و هستی ما در ید قدرت اوست.
با سلام به امام زمان (عج) و نائب برحقش امام امت (امام خمینی) این قلب تپنده ملت مستضعف جهان و با درود به ارواح پاک شهیدان ، آنانکه رفتند و درس ایثار و از خود گذشتگی و مردانگی به ملت ایران و ملت مسلمان جهان آموختند.
پدرم و مادرم و همسرم و
خواهرانم و برادرانم و بچه هایم، از شما می خواهم که مرا عفو کنید و از خطاهایم در گذرید و هرچه در زندگی به شما کوتاهی و اذیت کردم از خطاهایم چشم پوشی کنید و برایم دعا کنید که مورد عفو و بخشش خداوند قرار بگیرم شاید برای شما فرزند خوبی و برای شما همسرم، همسر خوبی و برای بچه ها پدر خوبی و برای خواهر و برادرانم، برادر خوبی و برای پدر عیالم و مادر عیالم، داماد خوبی و برای دوستان و آشنایان دوست و آشنای خوبی نبوده ام. انشاءالله همه شما از لغزشهایم درگذرید.
💚مادرم و پدر مهربان و بزرگوارم درست است شما فرزندی از دست دادی و برایتان مشکل و سخت است ، نمی گویم برایم گریه نکنید گریه بکنید اما آنطور نباشد که روح مرا آزرده کنید و دل دشمنان را شاد کنید البته گریه برای من نکنید چون به حق من ظلم نشده بلکه این راهی بود که خودم انتخاب کردم اما اگر عاطفه پدر و مادر فرزندی شما را وادار می کند نوشتم طوری نباشد که روح من فرزند خودتان را ناراحت کنید و شما را به خدا قسم می دهم که در کوچه و خیابان و همه جا در جاهای عمومی گریه نکنید. بعد از مرگم بین شما و همسرم درگیری نباشد که باعث اذیت روح من می شود.
✅ ای فرزندانم امیدوارم شماها در ابتدا بتوانید پیام رسان خون من و شهیدان اسلام به خصوص شهیدان انقلاب اسلامی ایران باشید، شهیدان که هدف والایشان اعتلای و برپایی کلمه حق و حقیقت بود و رفتند. با رفتنشان رهایی از اسارت را به ملت ما آموختند و آفرین به چنین رهبری (امام خمینی) که همیشه با سخنان استادانه اش ملت ما را از تاریکیها به روشنایی ها راهنمایی می کند. امروز که من دارم این وصیت نامه را می نویسم در تپه های سد دزد (اندیمشک) تاریخ 1366/12/9 می باشد. امیدوارم این نامه بماند تا شما فرزندان بزرگ شوید و از این نامه استفاده کنید و خودتان بتوانید بخوانید. هم اکنون شما محسن زارعی کلاس اول ابتدایی هستید و مریم زارعی باید سال دیگر که حدود هفت ماه دیگر به مدرسه رود و فاطمه زارعی حدود 3/5 سال دارد و بتول هم یک سال و چهار ماه دارد و آن یکی که هنوز حدود چهارماه دیگر به دنیا می آید و اسمی برایش مشخص نشده است و خودم سی سال دارم وهمسرم 24 سال دارد.
خداحافظ شما
خداوندا هر وقت پاک شدم مرا جای بده به سوی خودت.
⚘روحش شاد و یادش گرامی ⚘
⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
هدایت شده از 🇮🇷خبر فوری قم🇮🇷
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️شعر خواني صابر خراساني در كنار ضريح مطهر و نوراني حضرت زينب كبري (س)در آستانه ميلاد.
☑️بزرگترین کانال خبری استان قم👇
http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9
هدایت شده از رهپویان زینبی
سلام مامانا سلام دخترا 🤗
💌شما دعوتین
به ی جشن باحال و متفاوت دخترونه😍
به مناسبت تولد حضرت زینب(س)✨
مکان
🕌مصلی قم
زمان
🕒چهارشنبه ۱۱ دی ساعت ۱۵
🚌رفت و برگشت از مسجد حضرت زینب(س)
⚡هزینه نفری دو هزار تومن⚡
🎊منتظرتونیم🎊
"سردار زهرایی"
از خاطرات شهید محمد اسلامی نسب
عملیات کربلای 4 به اتمام رسیده بود.
اطلاع یافتم که دشمن تعدادی از شهدا را در زیر خاک های گرم و سوزان شلمچه دفن کرده است.
جمعی از اسرای عراقی را برای تفحص از جسد این عزیزان در منطقه نگه داشتیم. مدتی را به جستجو پرداختند، اما اثری نیافتند.
ناامیدانه دست از تلاش بر داشتند و آستین به عرق خیس کردند.
در راه رفتن به اردوگاه بودند که ناگهان فریاد یکی از آنها به هوا خواست و مفهوم کلام عربی اش این بود که من جای دفن شهدا را به خاطر آوردم، برویم تا نشانتان بدهم.
برادران را به پای تپه ای برد که پرچم عراق بر روی آن نقاشی شده بود ...
زمین را حفر کردند و اجساد را بیرون آوردند.
از قبل به مسئول تعاون لشکر تأکید کرده بودم که اگر جسد شهید اسلامی نسب پیدا شد به من اطلاع بده.
همین طور هم شد.
سریعاً خود را به معراج شهدا رساندم،
حیرت و شگفتی غیر قابل وصفی بر چهره ام گل انداخت وقتی آن پیکر مجروح را تازه و معطر دیدم.
اصلاً انگار نه انگار که پانزده روز در زیر خاک های گرم و سوزان آرمیده بود.
خدایا! خیلی عجیب بود.
جنازه عراقی ها که یکی دو روز از آن می گذشت بوی تعفنش بلند می شد اما شهید ما هنوز بعد از سه ماه پیکرش سالم بود.
بعد از سه ماه و هشت روز که شهید اسلامی نسب را برای خاکسپاری آورده بودند پهلوی این شهید شکافته بود و خون تازه بیرون می آمد.
به اين شهيد به دليل آنكه علاقه بسيار زياد به معناي واقعي به حضرت زهرا(س) داشت دوستانش بهش ميگفتند سردار زهرایی...
⚘شهداء رو با ذکر صلواتی یاد کنیم ⚘
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazra