eitaa logo
امام زادگان عشق
90 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح لبخندِ شماست و آفتاب ، ازڪرانہ ی لبانتان ... هـر روز طلوع مے ڪند بخندید .. ڪہ مشرقِ نگاهـتان ... دل مغربی ام را ، آرام مے ڪند سلام✋ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام خوب گوش کنید! حتی اگر ممکنه چند بار! فضیلت ماه شعبان و مناجات شعبانیه در بیان حضرت امام رضوان‌الله علیه و حکیم متاله استاد جوادی آملی فرداشب هیئت ابناءالحیدر قرائت مناجات شعبانیه با نوای دلنشین حجةالاسلام شهیدی ۴شنبه ۱۱فروردین/پس از نماز عشا مسجد حضرت زینب علیهاالسلام التماس دعا جوانان مسجد حضرت زینب علیهاالسلام
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشی که چشمها را بارانی کرد😭 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
۴۳ از آن پس هر چند ماه یک بار آقامصطفی راهی کربلا می‌شد. علاقۀ عجیبی به زیارت امام حسین؟ع؟ داشت. گاهی یک‌باره هوای کربلا می‌کرد، خیلی هم شدید. شرایط برایش جور می‌شد. اغلب، خانوادۀ من یا خانوادۀ خودش دل‌سوزانه می‌گفتند: «پول‌هاتون رو پس‌انداز کنین. از حالا به فکر دامادی طاها باشین.» من برای کربلارفتن‌هایشان، برای عشق و علاقه‌شان به زیارت ائمه؟عهم؟ نه تنها مانع نبودم، که مشوق هم بودم. توی این زمینه‌ها جفت‌مان هم‌عقیده بودیم و همین هم‌عقیده‌بودن‌مان خیلی در آرامش زندگی‌مان تأثیر داشت. بیشتر اوقات خودم او را می‌فرستادم. البته این فرستادن‌ها راحت نبود. این‌طور نبود که او برود و من نه حرف و حدیثی بشنوم نه زخم زبانی. هر وقت که او می‌رفت من از همه طرف در فشار بودم؛ هم از طرف خانوادۀ خودم هم از طرف خانوادۀ شوهرم. می‌گفتند: «کربلا سالی یک‌بار بسه! چه نیازی که یک‌سره برن کربلا؟ سعی کنین به فکر زندگی‌تون باشین. پول‌هاتون رو پس‌انداز کنین.» من چیزی نمی‌گفتم. نمی‌توانستم توضیح بدهم. عقیده‌ام این بود وقتی من خودم طلب نمی‌شوم، همسرم را که خیلی دوست دارم به جای خودم می‌فرستم که نایب‌الزیاره‌ام باشد. روایتی شنیده بودم که اگر کسی بتواند سالی یک بار به زیارت امام‌حسین؟ع؟ برود و نرود بر خود جفا کرده است و در قیامت به حال زائران امام حسین؟ع؟ غبطه خواهد خورد. گاهی که دلم می‌گرفت، هوس کربلا می‌کردم. شرایطم جور نمی‌شد. مصطفی را می‌فرستادم و او به محض اینکه می‌رسید کربلا، زنگ می‌زد. من از اینجا سلام می‌دادم و بلافاصله آرام می‌شدم. انگار که خودم کربلا هستم و این باعث ریشخند خیلی‌ها بود. می‌گفتند: «سرت کلاه گذاشته و از سادگی تو سوءاستفاده کرده!» اگر می‌خواستم به این حرف‌ها گوش بدهم، باعث به‌هم‌ریختگی زندگی‌ام می‌شد. یک روز که آقامصطفی کربلا بود یک نفر خیلی جدی به من گفت: «مصطفی یک زن عراقی گرفته وگرنه دلیلی نداره این‌قدر بره کربلا!» بدون اینکه خودم را ببازم گفتم: «اشکالی نداره خانومش میاد اینجا به طاها عربی یاد میده!» با نگاهی عاقل‌اندرسفیه گفت: «این همه سادگی هم خوب نیست!» مدتی بود حالم خوش نبود. نمی‌دانستم بی‌حالی و دل‌آشوبه‌ام به خاطر تغییر فصل و استرس است یا مهمان عزیزی که در راه داریم. با آقامصطفی رفتیم کلینیک. خانم دکتر آزمایش نوشت. روزی که نتیجۀ تست بارداری را از آزمایشگاه گرفتیم، از مثبت بودنش، هر دومان خوشحال شدیم. اوّلین سؤالی که به ذهنم رسید این بود که بچه پسر است یا دختر؟ خیلی دوست داشتم دختر باشد. از آقامصطفی پرسیدم: «دختر دوست داری یا پسر؟» گفت: «از دوست هر چه رسد نیکوست!» آن روز ماشین چمن‌زنی در حال کوتاه‌کردن چمن‌های وسط بلوار بود. نفس عمیقی کشیدم. سرخوش بودم، آن‌قدر که دلم می‌خواست روی چمن‌های تازه‌کوتاه شده و زیر آفتاب کم‌رنگ پاییزی تمام راه را تا خانه قدم بزنم. آقامصطفی جلو یک شیرینی‌فروشی نگه داشت. پیاده شد و با یک جعبه شیرینی برگشت. گفت: «این خبر رو باید جوری به طاها بگیم که حساس نشه. البته زودتر از اینها باید به فکر خواهر یا برادر براش می‌بودیم.» گفتم: «بچه‌ها زود با هم اُخت میشن.» گفت: «به شرط اینکه پدر و مادرها زیاد لی‌لی به لالای دومی نذارن.» گفتم: «تو چون تک‌پسر بودی احتمالاً عزیز دُردونۀ مامان و بابات بودی. این‌طور نیست؟» گفت: «برعکس پدر و مادرم اصلاً بین دختر و پسر فرقی نمی‌ذاشتن!» پرسیدم: «بابات هم مثل تو تک‌پسر بوده نه؟» گفت: «تا جایی که بابام می‌دونه ما نسل اندر نسل‌مون تک‌پسر بودیم.» گفتم: «اگه این بچه پسر باشه، قانون تک‌پسری‌تون نقض میشه.» گفت: «این‌قدر بچه میاریم تا بالاخره این قانون نقض بشه!» گفتم: «بچه نیاز به تربیت و مراقبت داره عزیزم، از اینها گذشته بچه خرج داره، سر این یکی باید بریم بیمارستان خصوصی، که مثل اون دفعه نشه و تو بتونی بیای دیدنم.» آقامصطفی چشمکی زد و گفت: «هنوز یادت نرفته؟» کمی فکر کرد بعد ادامه داد: «می‌دونی زینب! درسته بیمارستان خصوصی بهتره، اما یک جورایی بین خانم‌ها چشم و هم‌چشمی می‌شه، اونی که نداره تو فشار قرار می‌گیره.» گفتم: «یک‌جوری حرف می‌زنی انگار ما مسئول نداشتن اوناییم. تو که نمی‌دونی سر طاها چقدر به من سخت گذشت. چقدر تو بیمارستان چشم‌انتظار تو بودم، همراه نداشتم.» گفت: «نمی‌دونم چرا حس خوبی نسبت به این موضوع ندارم. من دقیقاً پول بیمارستان خصوصی رو به حسابت واریز می‌کنم، ولی برو دولتی. بذار فرهنگ‌سازی بشه، وقتی همه ببینن ما ولیمۀ خوبی دادیم، می‌فهمن که ما پول داشتیم و می‌تونستیم بریم بیمارستان خصوصی، اما نرفتیم.» با اینکه خیلی دلم می‌خواست بروم بیمارستان خصوصی اما اصرار نکردم. ⬅️ ادامه دارد .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 💠 روایت یک فرمانده ی عراقی از حاج قاسم تمام عملیاتهایی که حاج قاسم در عراق برای مقابله با داعش برنامه ریزی و طراحی میکرد بدون استثنا موفقیت آمیز بودند. من با اطمینان می گویم اگر کمک برادران ما در سپاه و در راس آنها سرلشکر حاج قاسم سلیمانی نبود پیروزی در عراق برابر تروریستهای تکفیری محقق نمی شد. حاج قاسم سلیمانی برخلاف آمریکا و ترکیه با ارتش وارد عراق نشد. وقتی که حاج قاسم با ۲۵ فرمانده ی لشکر عراق صحبت می کرد، همه ی فرماندهان از صحبتهای ایشان تبعیت می کردند. تمام عملیاتهایی که حاج قاسم در عراق برای مقابله با داعش برنامه ریزی و طراحی می کرد بدون استثنا موفقیت آمیز بودند . 💢"محمدمهدی البیاتی" عضو شورای مرکزی سازمان بدرعراق 📚من هستم ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا